من و اسلام (فصل نو)

قرآن، دعا، حدیث

  • صفحه‌اصلی
  • قرآن
  • حدیث
  • دعا
  • اخلاق

جلسه 4

سلام

تغييرات:
- به همين جلسه، پرسش و پاسخ اضافه شده (شنبه 31 ارديبهشت 1384)

حقيقت اينست كه مقايسه بين اديان، مذاهب و سلوك مختلف، بسيار سخت است و شايد كار درستي هم نباشد؛ مگر اينكه معيار محكم و قاطعي در دست داشته باشيد. همانطور كه بين طلافروشان رسم است كه از محك، براي شناخت اصل و بدل، استفاده مي‌كنند؛ در علوم عقلي و اعتقادي هم اين محك وجود دارد. شناخت و به دست آوردن اين محك و معيار، نعمت بزرگي است كه تا آخر، مي‌تواند چراغ راه باشد.
 
 به نظر من، بايد معيار ما چيزي باشد كه مورد قبول همه قرار داشته باشد. منظورم از همه، همه به معناي واقعي آنست؛ ‌يعني همه انسانها با هر عقيده و مسكلي، همه انسانها با هر جنسيتي، و همه انسانها در هر سطح علمي.
 
 نبايد چيزي باشد كه در انحصار عده و قشر خاصي باشد. وقتي قبول مي‌كنم كه مسيحيت درست است كه توضيحات كشيش محترم را بفهمم و درك كنم. زماني در برابر اسلام، سر فرو مي‌آورم كه استدلال فيلسوف و متكلم مسلمان را با عقل خود، لمس كرده و بپذيرم.
 
 ايمان و عقيده، مانند قرص و كپسول نيست كه با يك ليوان آب، خورده شود، يا چيزي شبيه آمپول، كه به رگ و پي، تزريق گردد.
 
 هيچكس نگفته كه در مسائل اعتقادي، مقلد باشيد، و هرچه دانشمندان گفتند، باور كنيد. اين به آن معناست كه ما، در هر مرحله از آگاهي و علم كه باشيم، در اينگونه مسائل مي‌توانيم – بلكه بايد – خودباور باشيم.
 پس محك، معيار و اصلي كه در اين راه به آن تكيه مي‌كنيم بايد عمومي و همه فهم باشد.
 
 محك
 
 محك اصلي - با توجه به توضيحاتي كه دادم، يعني عمومي و همه فهم بودن – خالق است؛ مبدا و منشاء جهان. به خاطر داريد كه چقدر از پدر و مادرمان مي‌پرسيديم: «كي ما رو ساخته؟ كي ما رو به دنيا آورده؟ خدا كيه؟ خدا كجاست؟ چه شكليه؟» مگر آن وقت چند سال داشتيم!؟ مدرك تحصيلي ما چقدر بود!؟ چند جلد كتاب خوانده بوديم!؟ اما فكر اينكه منو كي به دنيا آورده، كي پدر و مادرم رو به دنيا آورده، و كي پدربزرگ و مادر بزرگ ... ذهن بچگانه ما را اِشغال كرده بود.
 
 اگر شما هم موافق باشيد، اين موضوع را به عنوان اصل اوليه، قبول كنيم و بحثمان را ادامه دهيم. از اين به بعد مي‌پردازيم به نگرش اديان ( اسلام، مسيحيت، يهوديت و ... ) و مذاهب ( شيعه، سني و ... ) نسبت به اين اصل؛ يعني خالق، آفريدگار و پروردگار؛ و در يك كلمه خـــدا.
 
 پاورقي
 
 • از زيركي مخالفان، اين است كه سعي مي‌كنند ذهن ما را از اصول، منحرف كرده و در حواشي و فروع، گرفتار كنند. در پايگاه‌هاي اينترنتي، اتاقهاي چت و برنامه‌هاي ماهواره‌اي ديده‌ام كه با اين روش، به افكار مخاطبانشان، حمله كرده‌اند.
 
 • اينكه شيعه در نماز، دستش را كنار بدنش مي‌گذارد، اما سني روي هم و بر روي شكم، دليلي بر حقانيت هيچ كدام نيست. اينكه شيعه و بعضي از فرق سني، بر روي مُهر سجده مي‌كنند، اما بعضي نه، نمي‌تواند معيار خوبي باشد.
 
 • يكي از دوستان براي اينكه برتري مسيحيت را بر اسلام اثبات كند، گفت: « ميدوني چيه؟ دين مسيحيت، دين مهربونيه؛ چون ميگه اگر كسي زد توي صورتتون، اون طرف صورتتون رو هم بياريد تا بزنه؛ اما اسلام كه اينو نگفته». خب معيار اين دوست ما هم اين است؛ حالا در كجاي اين رفتار، مهرباني است، و آن مهرباني، به چه كسي است، و به چه دليلي، نمي‌دانم!!!
 
 من صحبتهايش را درك كرده و به او حق مي‌دهم. با معيار ايشان حتما دين اسلام، دين نامهرباني است؛ چون يكي از امام شيعه، با دشمنان خود، مهرباني نكرد و اجازه نداد كه در گوشش بزنند. بدتر از آن، فرياد كشيد كه «هيهات منا الذله». ذلت بر ما ننگ است.
 
 • اين قول را به شما مي‌دهم، اگر معيار اوليه را – كه شناخت خداست – خوب بشناسيد و با آن پيش برويد، از تمام اين موانع، به راحتي عبور كرده و جواب سوالهايتان را خواهيد گرفت.
 
 مثال
 
 براي اينكه در بحث، تنوعي ايجاد شده و بهتر متوجه عرض بنده شويد، به توضيح بعضي از همين موارد مي‌پردازم.
 
 مُهر
 
 مي‌دانيد كه در مذهب شيعه و بعضي از فرق اهل تسنّن، در نماز بايد بر زمين سجده كرد، يا چيزي كه از زمين باشد؛ مانند خاك و سنگ. براي همين است كه بر مهر – كه همان خاك است - سجده مي‌كنند. حالا آن عده‌اي كه اين كار را جايز نمي‌دانند، مخصوصا فرقه وهابيت - كه تقريبا يك فرقه افراطي از مذهب تسنن است - شديدا با اين عمل برخورد مي‌كنند.
 
 استدلالشان جالب است. مي‌گويند: «اين كار، شرك است؛ يعني براي خدا، شريكي قايل شده‌ايد؛ چون شما براي مهر سجده كرده‌ايد و آنرا پرستش نموديد». حالا شما از هر شيعه‌اي كه دوست داريد بپرسيد كه آيا براي مهر سجده كردي؟ يا بر مهر سجده كردي؟ تفاوت اين دو، از زمين تا آسمان است.
 
 منشا اينگونه برداشتها، انحراف در اصول است؛ اينكه شناخت كامل و جامعي از خالق و مخلوق نداريم.
 
 زيارت
 
 • در تاريخ تمام اديان و مذاهب، حتي بودا، اشخاصي بوده‌اند كه از احترام خاصي برخوردارند. يا به خاطر اينكه پيشواي ديني و روحاني بوده‌اند، يا از علما و دانشمندان هستند، يا در حُسن رفتار و سير و سلوك با مردم، نمونه و سرآمد بودند.
 
 اين احترام و محبت، سينه به سينه و نسل به نسل، منتقل شده؛ تا حدي كه بعد از گذشت قرون، مدفن آنها – و حتي محل تولد و زندگي و تدريس آنها – مورد احترام است، و مكان بازديد علاقمندان.
 
 گزافه گويي نيست كه بگويم اين اماكن مقدس، از گنجينه‌هاي آن ديار و ممكلت است. براي همين، اينطور اماكن، تحت نظارت و حراست حكومت قرار مي‌گيرد.
 
 جالب است كه بدانيد در هر جنگي، كه دشمن فايق مي‌شد، اولين كاري كه انجام مي‌داد تخريب و غارت اماكن مقدس است؛ مانند كاري كه آمريكا با عراق انجام داد.
 
 اسلام هم از اين قاعده مجزا نيست؛ مخصوصا شيعه كه در اينطور امور، احساس مسووليت كرده و اهتمام فراواني به آن دارد. اما در حدود يك قرن پيش كه فرقه وهابيت متولد شد، و در سرزمين عربستان، قدرت را به دست گرفت، از اولين كارهايي كه انجام داد، تخريب قبرستان بقيع بود. جايي كه اسناد افتخار آميز اسلام، در آنجا آرميده بودند؛ حتي مقبره و زيارتگاه چهار امام بزرگوار شيعه را با خاك يكسان كردند.
 
 اما استدلالشان، چيزي شبيه به همان سجده بر مهر است. يعني شرك و پرستش غير از خدا. حالا بازديد و زيارت از اَماكني كه اين چنين مورد محبت و احترام قرار دارند، چه منافاتي با يگانه پرستي دارد!؟
 
 شايد اين سوال برايتان پيش آمده باشد كه چرا از اين فرقه به خصوص، صحبت كردم. دليلش، اختلاف بنياني است كه با اسلام دارد و شباهتي است كه با اديان ديگر.
 
 مثلا همين استدلالشان، شبيه سخن دوست مسيحي ماست كه مي‌گفت مسيح، كنار خداست، و نبايد كنار خدا كسي را پرستيد؛ چون با يگانه پرستي، منافات دارد.
 
 تكرار مي‌كنم كه منشا اينگونه برداشتها، انحراف در اصول است؛ اينكه شناخت كامل و جامعي از خالق و مخلوق نداريم.

پرسش و پاسخ

?پرسش:

سلام
" هيچكس نگفته كه در مسائل اعتقادي، مقلد باشيد، و هرچه دانشمندان گفتند، باور کنيد" اين جمله شماست. ولي مسألهاي که وجود دارد اين است که اگر پدر و مادر ما مسلمان مسيحي يا هر مذهبي داشتند ما هم همان را بايد قبول کنيم.مگر اينطور نيست؟
و اما افريننده همه ما موضوع جالبي هست.
موفق باشيد

?پرسش:

سلام راهنما گرامي
امروز وقتي مطالبتون رو خوندم خيلي خوشحال شدم. به خصوص که گفته بوديد می‌خواهيد در مورد نگرش اديان نسبت به خدا بنويسيد. خيلي مشتاقم و اميدوارم موفق باشيد. با نظر مستانه هم موافقم. يکي از دلايل ما نسبت به گرايش به دين کنوني (ديني که قبول داريم) پدر و مادر ما هستن. و می‌تونم اينو هم بگم که شايد خيلي از ماها باشيم که دين و ايمانمون تقليدي باشه و هيچ اطلاعي درموردش ندونيم يا اگر بدونيم خيلي کم و مختصر. مشتاقانه منتظر مطالبتون هستم.
سبز باشيد.

 • پاسخ:

درباره پدر و مادر، والدين، و آباء و اجداد در قرآن، بارها صحبت شده است كه مي‌شود در دو محور قرار داد.

1- احترام به پدر و مادر. تاكيد بسياري در اين باره شده است؛ تا حدي كه رتبه آن، بعد از پرستش خدا قرار گرفته. آيات متعددي است كه اول امر به پرستش خدا كرده، و بلافاصله گفته: به پدر و مادر، احسان كنيد. اين همه احترام، شايد به خاطر اين باشد كه در سير خلقت و تكامل انسان، پدر و مادر بعد از خداوند، قرار دارند.‌ به عبارتي خالق دوم ما هستند.

2- تقليد نكردن از عقايد غلط آنها. علي رغم آن همه تاكيد بر عزت و احترام به والدين، اين اجازه داده نشده كه از رفتار غلط آنها، الگو برداري شود. در حالي كه حق نداريم به آنها يك كلمه اف ( اَه ) بگوييم، حق نداريم كه پيرو محض آنها باشيم.

به نظر شما اين جمله چه معنايي دارد: « آيا از آباء و اجداد خود، پيروي مي‌كنيد؛ حتي اگر گمراه و منحرف باشند؟» آيا مفهومش اين نيست كه من مي‌توانم فكر كنم و با فهم خودم، متوجه اشتباه آنان شوم؟ آيا اين، غير از آزادي انديشه است؟ آزاد از هر قيد و بند انحرافي؛‌ حتي اگر آداب و رسوم هزار ساله قومي و خانوادگي باشد؟

در مورد والدين و اثراتي كه در فرزند دارند - چه از لحاظ جسمي كه به صورت طبيعي و ژنتيك است، چه از لحاظ زبان و لهجه، و چه از لحاظ تربيت و اخلاق، و چه از لحاظ اعتقادي - جا براي صحبت، زياد است. با اينكه بسياري از اين مسائل به صورت طبيعي منتقل مي‌شود، كسي نمي‌تواند خُرده بگيرد، مثلا چرا من، فارس زبان شده‌ام. آيا اين درست است كه بگوييم تقصير پدر و مادر ماست؟ آنها ما را مجبور كرده‌اند؟

براي همين، تعبير اجباري يا تقليدي را، نمي‌پسندم؛ حتي اگر اعتقاد باشد. ترجيح مي‌دهم به آن بگويم طبيعي. حالا اين مسائل طبيعي، چقدر ما را محصور مي‌كند، و تا چه حد باعث پيشرفت يا عقب ماندگي ما مي‌شود، و آيا اين اختيار را از ما مي‌گيرد كه آنچه را كه باب ميل من است انتخاب نكنم، بحثي است كه شما منظورتان است.

آيا مي‌توانم به زبان ديگري صحبت كنم؟ آيا مي‌توانم زادگاه خود را تغيير دهم؟ آيا مي‌توانم بيشتر از آنها، درس بخوانم؟ آيا مي‌توانم شغل پدري خود را انتخاب نكنم؟ و در آخر، آيا مي‌توانم اعتقاد خود را عوض يا كامل كنم؟

همه اينها را گفتم براي اينكه اين ذهنيت را از خود دور كنيد "چون از پدر و مادر رسيده، پس اجباري و تقليدي است". تكرار مي‌كنم كه هر چيزي كه از والدين گراميتان دريافت كرده‌ايد، طبيعي است. بعضي از آنها غير قابل تغيير است مانند شباهتهاي ظاهري و جسمي؛ و حتي بعضي از بيماريهاي ارثي؛ و بعضي از آنها كاملا در اختيار ماست؛ هر چند هميشه تغييرات، با اصطكاك و مقاومت محيط، همراه است.


بحث قرآني: والدين، و آباء و اجداد در قرآن

احترام به والدين

1- بقره 83:
و إذ أخَذنا ميثاقَ بَني إسرائيل لاتَعبدون الاّ الله و بالوالدين إحسانا و ذي‌القُربي و اليَتامي و المَساكين و ... 83

و زماني را كه از بني‌اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد، و به پدر و مادر، و نزديكان و يتيمان و بينوايان، نيكي كنيد و با مردم (به زبان) خوش، سخن بگوييد، نماز برپا داريد و زكات بدهيد ...

نكته:
• اگر بخواهيم از مطالب اين آيه، فيش برداري كرده و به ترتيب اهميت، آنها را يادداشت كنيم، بايد اينگونه بنويسيم:

1- توحيد
2- احسان به پدر و مادر، نزديكان، و يتيمان و بينوايان
3- درست صحبت كردن با مردم
4- خواندن نماز و دادن زكات.

• اين چند آيه، ميثاق و عهدي است كه با قوم بني‌اسرائيل و يهود، بسته شده است، كه از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. اصول دين و برنامه زندگي آنهاست كه بر تمام شئونات زندگي آنها توجه دارد؛ از عقايد گرفته، تا اخلاق خانوادگي و اجتماعي، و عبادات.

1.به ياد آر چون با بني اسرائيل
چنين بست پيمان، خداي جليل

3. نکويي نماييد با والدين
شما راست بر گردن اين حق و دين

5. به هنگام گفت و شنود و بيان
بمانيد با مردمان، خوش زبان

7. به جز چند تن ما بقي شما
شکستند آن عهد را با خدا

2. که تنها پرستيد يکتا خدا
پرستش خدا راست تنها سزا

4. بر ايتام و مسکين و بر قوم خويش
ره لطف و احسان بگيريد پيش

6. هميشه به هرجاست واجب صلات
ببايد برون کرد وجه زکات

8. بلي اين شماييد که از حکم حق
کنون بازگشتيد، بـر اين نسق

2- نساء 36:
و اعبُدوا الله و لاتُشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و بذي القربي و اليتمامي و المساكين و الجار ذي القُربي و الجار الجُنُب و الصاحب بالجَنْب و ابن السبيل ... 36

و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاي او قرار ندهيد، و به پدر و مادر، نيكي كنيد، و به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و همسايه نزديك و همسايه دور، و دوست و همنشين، و كسي كه در راه مانده، و بَردگاني كه مالك آنها هستيد. زيرا خداوند كسي را كه متكبر و فخر فروش است دوست نمي‌دارد 36

پرستش نماييد يزدان نيك
بر ايزد مگيريد هرگز شريک
2. نماييد نيکي به مادر، پدر
به اقوام و احکام و مسکين نفر

4. به ياران نام آشنا و رفيق
به آن مهربان دوستان شفيق

6. بر آن بنده اي کو بُـوَد زيردست
نماييد نيکي که شايسته است
3. به همسايه و مردمان غريب
رسانيد از نيکي خود نصيب

5. به آن رهگذاران که درمانده‌اند
به آنکس که عبد شما خوانده‌اند

7. که بر مردم خودپسند و فَخور
نگاهي ندارد خدي غفور

نكته:
كجا هستند مدّعيان حقوق بشر و مبلّغان انسانيت، كه دم از لايو و عشق و مهرباني مي‌زنند، و اسلام را به خشونت و ارتجاعي بودند، متهم.

3- انعام 151:
قل: تعالوا أتلُ ما حَرّم ربّكم عليكم ألاّ تُشركوا به شيئا و بالوالدين إحسانا و لاتَقتُلوا أولادكم من إملاق نَحنُ نَرزقكم و إيّاهم ... 151

بگو: بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است، برايتان بخوانم. اينكه چيزي را شريك خدا قرار ندهيد، و به پدر و مادر، نيكي كنيد، و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نكشيد. ما شما و آنها را روزي مي‌دهيم. و نزديك كارهاي زشت نرويد،؛ چه آشكار باشد، و چه پنهان، ... 151

1. بگو خود بياييد تا آنچه را
حرامش نمودست يکتا خدا

3. نخست اينکه در هيچ هنگام و حال
نگرديد مُشرک به رب جلال

5. مبادا که فرزند خود را کُشيد
از اينکه مبادا فقيري کِـشيد

7. نگرديد نزديک بر زشت کار
چه پنهان بود کار، يا آشکار

9. سفارش نمودست پروردگار
به اين حکمها و فرامين و کار
2. يکايک نمايم شما را بيان
اميد است رَهرو گرديد از آن

4. نماييد نيکي بر والدين
شما راست بر گردن اين حق و دين

6. که ما خويش از خوان بي انتها
بر آنها نماييم روزي عطا

8. چو گرديده نفسي حرام از خدا
بجز حق نريزيد خون ورا

10. که شايد در اينها تعقل کنيد
در اين مصلحتها تامل کنيد

4- اسراء 23:
و قَضي ربّك ألاّ تَعبُدوا إلاّ إيـّاه و بالوالدين إحساناً إمّا يَبلُغَنّ عندكَ الكِـبـَرَ أحدُهما أو كِلاهُما فلاتَقُل لَهُما أفّ و لاتَنهَرهُما و قُل لَهُما قـَولاً كريماً 23 و اخفِض لهُما جَناحَ الذُلّ مِنَ الرَّحمة و قُل: ربّ ارحمهما كما رَبـّياني صغيرا 24

و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد، و به پدر و مادر، نيكي كنيد. هرگاه يكي از آن دو، يا هر دوي آنها، نزد تو به سن پيري رسند، كمترين اهانتي به آنها روا مدار، و بر آنها (فرياد مزن و حتي) اُف، مگو، و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو 23 و بالهاي تواضع خويش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا همان گونه كه آنها مرا در كوچكي، تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده 24

1. خداوند راندست حکي سزا
که جز او مخوانيد کس را خدا

3. وگر سالخورده بگشتند و پير
بگشتند در چنگ پيري اسير

5. مبادا که آزار و شر و ضرر
رسانيد هرگز به مادر، پدر
2. به نيکي بکوشيد بر والدين
شما راست بر گردن، اين حق و دين

4. مگوييد چيزي که رنجند از آن
چه خود آشکارا بـوَد، چه نهان

6. سخن چون بگوييد اند کلام
بگوييد با عزت و احترام

نكته:
1- باز هم بعد از سفارش به توحيد، بلافاصله، درباره پدر و مادر، صحبت شده.
2- اگر آيات گذشته، مشترك بين والدين و ديگران بود، اين آيه اختصاص به آنها دارد.
3- اين دو آيه، نهايت احترام را به پدر و مادر بيان مي‌كند؛ تا حدي كه فرزند، نه تنها اجازه اهانت لفظي ندارد؛ بلكه دعا كردن براي آنها، جزو وظايف اوست.


پيروي از آباء و اجداد

1- سوره بقره 170:
و اذا قيل لَهُم اتّبعُوا ما أنزلَ اللهُ قالوا بل نَتّبعُ ما ألفَيْـنا عَلَيه آباء‌نا أولو كان آباؤهم لايعقلون شيئا و لايهتدون 170

و هنگامي كه به آنان گفته شود: « از آنچه خدا نازل كرده است، پيروي كنيد» مي‌گويند: «(نه،) بلكه ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروي مي‌نماييم» آيا اگرچه پدران آنها، چيزي نمي‌فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروي خواهند كرد)؟ 170  

2- سوره مائده 104:
و هنگامي كه به آنها گفته شود: «به سوي آنچه خدا نازل كرده و به سوي پيامبر بياييد»، مي‌گويند: «آنچه از پدران خود يافته‌ايم، ما را بس است». آيا اگرچه پدران آنها چيزي نمي‌دانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروي مي‌كنند)؟ 104

3- سوره اعراف 28:
و هرگاه كار زشتي كنند، مي‌گويند: «پدران خود را بر آن يافتيم، و خدا، ما را به آن فرمان داده است». بگو: «قطعا خدا، به كار زشت فرمان نمي‌دهد. آيا چيزي را كه نمي‌دانيد به خدا نسبت مي‌دهيد؟» 28

4- سوره يونس 78:
(به حضرت موسي) گفتند: «آيا آمده‌اي كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، بازگرداني، و بزرگي (و رياست) در روي زمين، از آن شما دو تن باشد؟ ما (هرگز) به شما ايمان نمي‌آوريم» 78

5- سوره انبيا 53:
إذ قال لأبيه و قومه ما هذه التماثيل التي أنتم لها عاكفون 52 قالوا وجدنا آباءنا لها عابدين 53 قال لقد كنتم و آباؤكم في ضلال مبين 54

آنگاه  كه (حضرت ابراهيم) به پدر (آزر) و قومش گفت: اين مجسمه‌ها چيست كه شما آنها را پرستش مي‌كنيد؟ 52 گفتند: پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مي‌كنند 53 گفت: مسلّما شما و پدرانتان در گمراهي آشكاري بوده‌ايد 54

بفرمود بر مردمان و پدر
چرا مي پرستيد بت را دگر

2. توقف نموديد عمري دراز
ره رستگاري نجستيد باز

4. دگر باره لب بر سخن برگشاد
چنين پاسخي را به آنها بداد
3. بگفتند اجداد ما پيش از اين
بجستند اين راه و آيين و دين

5. شما و پدرهايتان گمرهيد
نخواهيد آيا ز ذلّت رهيد؟

6- سوره توبه 23:
يا ايّها الّذين امنوا لاتتّخذوا آباءكم و إخوانك أولياء إن استَحبّوا الكفرَ علي الايمان و مَن يتولّهُم منكَ فأولئك هم الظالمون 23

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد اگر پدران و برادران شما، كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنها را ولي (و يار و ياور و تكيه‌گاه) خود قرار ندهيد؛ و كساني از شما كه آنان را ولي خود قرار دهند، ستمگرند. 23 بگو: « اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، و اموالي كه به دست آورده‌ايد و تجارتي كه از كساد شدنش مي‌ترسيد، و خانه‌هايي كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند، و خداوند جمعيت نافرمانبردار را هدايت نمي‌كند» 24  

7- سوره شعرا 74:
(حضرت ابراهيم) گفت: آيا هنگامي كه آنها (بتها) را مي‌خوانيد صداي شما را مي‌شنوند؟ 72 يا سود و زياني به شما مي‌رسانند؟ 73 گفتند: «ما فقط نياكان خود را يافتيم كه چنين مي‌كنند» 74

8- سوره لقمان 21:
و هنگامي كه به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده، پيروي كنيد» مي‌گويند: «(نه،) بلكه ما از چيزي پيروي مي‌كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم». آيا حتي اگر شيطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان كند (باز تبعيت مي‌كنند)؟ 21

9- سوره زخرف 22:
بل قالو إنـّا وجدنا آباءنا علي اُمّة و إنـّا علي آثارهم مُهتدون 22

بلكه آنها مي‌گويند: «ما نياكان خود را به آئيني يافتيم؛ و ما نيز به پيروي آنان هدايت يافته‌ايم»

10- سوره زخرف 23:
و كذلك ما أرسلنا مِن قـَبلك في قـَرية من نَذير إلاّ قال مُـتَرفُوها إنـّا وَجَدنا آباءنا عَلي اُمّة و إنـّا عَلي آثارهِم مُقتَدون 23

و اين گونه در هيچ شهر و دياري پيش از تو، پيامبر انذار كننده‌اي (هشدار دهنده) نفرستاديم، مگر اينكه ثروتمندان (مست و مغرور) آن گفتند: «ما پدران خود را بر آئيني يافتيم و به آثار آنها اقتداء مي‌كنيم»

نكته:
در اين آيه، به صورت كلي گفته شده كه در هر قوم و قبيله‌اي كه پيامبران وارد شده‌اند، با مقاومت و مخالفت قشر سرمايه‌دار روبرو شدند.

11- سوره زخرف 24:
قال أوَلو جِئتُكم بأهدي مِمّا وَجَدتـّم عليه آباءكم قالوا إنـّا بما اُرسِلتُم بهِ كافرون 24

(پيامبرشان) گفت: «آيا اگر من، آييني هدايت بخش‌تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد، آورده باشم (باز هم انكار مي‌كنيد)؟» گفتند: «(آري) ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‌ايد، كافريم»

12- سوره زخرف 26:
و إذ قال إبراهيمُ لأبيه و قومّه إنّني بَراءٌ مِمّا تَعبدون 26  إلاّ الّذي فَطرني إنه سَيَهدين 27

و (به خاطر بياور) هنگامي كه ابراهيم، به پدرش (عمويش آزر) و قومش گفت: «من از آنچه شما مي‌پرستيد بيزارم 26 مگر آن كسي كه مرا آفريده كه هدايتم خواهد كرد» 27  

پاورقي:

1- به طرز صحبت حضرت ابراهيم عليه‌السلام دقت كنيد. چگونه با بزرگتران خود، سخن مي‌گويد. نمي‌گويد من از شما بيزارم. مي‌گويد من از چيزي كه مي‌پرستيد بيزارم. در عين رعايت ادب و احترام، نظر خود را نسبت به عقيده اشتباه‌شان، اعلام كرد.

2- كلمه الفينا در سوره بقره/170، و وَجَدنا، و وَجَدتـّم در سورههاي ديگر، به معناي يافتن است. معناي اين آيات اين مي‌شود كه ما پدران خود را در هر حالي و بر هر وصفي كه بودند، چه صحيح و چه غلط، پيروي مي‌كنيم؛ حتي اگر هيچ علمي هم نداشته‌اند، باز پيرويشان مي‌كنيم و مي‌گوييم: آنچه آنها مي‌كرده‌اند حق است.

3- براي معناي آيات از "ترجمه مكارم شيرازي" استفاده شده است.

4. اشعاري كه ملاحظه فرموديد، ترجمه منظوم قرآن است كه دوست خوبمان، آرزو، آن را نوشته و فرستاده است كه قسمتي از آنرا وارد نمودم.

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۴ ، ساعت ۲:۴۳ ب.ظ

سلام

 • قبل از شروع اين وبلاگ، دچار ترديد بودم. اين فكر كه آيا مي‌توانم كاري انجام دهم كه مفيد و موثر باشد، ذهن مرا مشغول كرده بود. اين وادي، حساسيت خاص خودش را دارد. اما حالا اين ترديد از بين رفته است. در همين چند روزه، متوجه اثرش شدم.

 • خلاصه عرض مي‌كنم كه بعضي از دوستان، در اين دو هفته، چنان مرا مورد لطف و عنايت خود قرار داده‌اند كه حكايت از اثر نوشته‌ها داشت. حتي يكي از آنان حرفهايي گفت كه خودستايي مي‌شود اگر اينجا نقل كنم. چيزهايي به زبان آورد كه بيشتر سزاوار خودش بود. مثلا از نامه‌هاي خصوصي ديگران، در فضاي عمومي استفاده كرده‌ام! و اينكه با خرد كردن ديگران، خودم را بالا مي‌برم! و اينكه از جملات و نوشته‌هاي ديگران مي‌نويسم؛ بدون اينكه خودم آنها را خوانده باشم يا تحقيق كرده باشم!

با شنيدن اين تعريف و تمجيدها، من كه فهميدم همين دو سه جلسه چقدر موثر بوده! شما چطور!؟

 • در روز، بيشتر وقت ما با ديگران مي‌گذرد، و نيمي از وقت ما، صرف صحبت از همين ديگران مي‌شود. به او چه گفتم، او به من چه گفت، كجا رفتيم، چه خورديم و خيلي چيزهاي ديگران. هرچه باشد، نيمي از اين گفتگوها، سهم ماست. چطور مي‌شود انتظار داشت كه از ديگران نگوييم و نقل قول نكنيم.

نامه خصوصي!؟ چه چيز خصوصي و محرمانه در اين نامه ديديد؟ نه اسمي، نه رسمي و نه آدرسي. نه گفتم خانم، و نه گفتم آقا. نه اسم پدر فلان كه در تهران مقيم هستند گفتم، و نه برادر فلان كه در فلانجا صحبت مي‌كنند. كم گفتم و زياد نگفتم؛ تا آنجا كه نه لطمه به او بخورد، و نه لطمه به منظور نامه. حتي يك موضوع مهمي را كه مربوط به بحث ما بوده، سانسور كردم؛ فقط به خاطر اينكه ديد خوانندگان احتمالي، نسبت به او بد نشود، و در موضع انفعالي قرار نگيرد. شايد اگر روزي اين موانع، برطرف شد و لازم شد، بگويم.

اينطور كه اينها مي‌خواهند، نبايد از كسي چيزي نقل كنم، نه از كتاب فلان نويسنده، متني بنويسم، و نه حتي مناظره و گفتگوهاي خودم با علما و دانشمندان مختلف را بنويسم؛ چون ممكن است به يك شيعه، يا سني، يا اهل كتاب، بر بخورد كه از عالم و دانشمند منسوب به آنها مطلبي را نقل نموده‌ام. اي كاش منطقي‌تر وارد مي‌شدند.

 • يكي از فرمايشات آنها اين است كه متن آنرا اينجا مي‌نويسم، اگر باز هم به كسي برنخورد: «هيچكدومشو قول ميدم بهت نه خوندي نه تحقيق كردي؛ فقط از تو سايتاي مخالف آوردي نوشتي اونجا. بعدش پايگاههايي كه آوردي به اسم مسيحيت و يهوديت همش نوشته‌ شده يه فرد مسلمونه. چرا به اسم مسيحيت و يهوديت نوشته شده كه اشتباه براي ديگران پيش بياد. تو هم كه رويه اينارو پيش گرفتي؛ كه خودشون ميگن با حرفاي خودشونم تصديقش مي‌كنن»

1- به اين دوست عرض مي‌كنم، خوشحالم كه وقت گذاشتيد و نوشته‌هاي مرا خوانديد. عجله نكنيد، گام به گام. هر چيز به وقتش. فعلا در بخش معرفي منابع هستم.

شايد حق با شما باشد و من، بدون مطالعه و تحقيق، نوشته‌ام. اين بايد باعث خوشحالي شما شود؛ چون راحتر مي‌توانيد مرا با دليل، و با استفاده از تحقيقات خودتان، آگاه سازيد.

2- اين منابع را براي دوستان علاقمند و تازه كار گذاشته‌ام كه اگر خواستند، شروع به تحقيق كنند. البته عمدا - و شايد به قول اين دوست مخالف: تصادفا - كتابي را معرفي كردم كه آدرس دقيق تورات و انجيل را داده است. اگر اين دو كتاب، در دسترس شماست كه مقايسه نماييد. هرجا مطابقت نداشت، به من هم بگوييد. قول مي‌دهم از همينجا نامه‌اي به نويسنده كتاب مذكور بفرستم و از او علت اين عدم تطابق را بخواهم. به نظر شما كه بد نيست؟

3- شما كه حرف مرا قبول نداريد؛ كتاب آن نويسنده‌ها هم به دليل مسلمان بودن، حجت نيست؛ قبلا كه عرض كردم به زودي، آدرس تورات و انجيل را - اگر پيدا كنم - مي‌دهم تا بتوانيد سريعتر مطابقت دهيد. البته بحث ما اصلا محدود به اين دو دين آسماني نمي‌شود. هدف من چيزي بالاتر و گسترده‌تر از اينهاست.

4- اين گوي و اين ميدان. بيايد و به جاي اين حرفها، مثل بقيه دوستان، تحقيق را آغاز كنيد. با اين بهانه‌ها كاري درست نمي‌شود. در همين چند روز، بعضي دست به كار شده‌اند و به كتابهاي مذكور - مانند قرآن - مراجعه كردند. آيا مي‌دانيد چه  گفتند؟ گفتند: «بعد از مطالعه و مقايسه مواردي كه گفتي - با اينكه بارها اين كتاب را خوانده بودم - متوجه چيزهاي جديدي شدم، و لذت بيشتري بردم».

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۴ ، ساعت ۸:۵۴ ق.ظ

جلسه 3

سلام

تغييرات:
- در همين جلسه، مطالبي اضافه شده است. (پنجشنبه 15 ارديبهشت 1384)

لازمه آشنايي، شناخت و پيشرفت، داشتن ابزار مناسب است؛ و ابزار ما در اينجا، منابع و مراجع معتبر و در دسترس، مانند كتب و پايگاه‌ها، مي‌باشد. به همين منظور، به دنبال پايگاه‌هاي مناسبي بودم كه به شما معرفي كنم تا براي ادامه تحقيق، به آنها رجوع كنيد. سعي كردم بعضي از كتب مهم را در همين اينترنت بيابم كه براي شما قابل دانلود يا مطالعه باشد.

به عنوان اولين و مهمترين مرجع، براي مطالعه اسلام، بهتر است از قرآن شروع كنيم. براي مطالعه متن و ترجمه قرآن، از اين دو آدرس مي‌توانيد استفاده نماييد.

 • پايگاه آل البيت: در اين پايگاه، مي‌توانيد متن قرآن را به صورت صوتي، نوشته، عكس، و pdf - كه قابل دانلود است - ملاحظه كنيد.
 • پايگاه انديشه قم: متن و ترجمه قرآن.

 • در اين مدت، ‌به دنبال مرجعي در اينترنت بودم كه درباره حضرت مسيح عليه‌السلام - مخصوصا همين بحث خودمان - باشد. خوشبختانه با دو مقاله (حقيقت عيسي عليه السلام - از نيرنگهاي داعيين مسيحيت باخبر باشيد) آشنا شدم؛ اما متاسفانه متوجه شدم كه اين پايگاه، متعلق به اهل تسنن و به زبان دري است. براي استدلال، از قرآن و انجيل، استفاده كرده بود. نمي‌توانم آدرسش را اينجا بگذارم؛ بايد دقيقتر مطالعه كنم؛ اگر كاملا مناسب بود، متن مقالات را اينجا مي‌آورم. به طور مختصر مي‌توانم عرض كنم كه از انجيل، مواردي را آورده بود كه خود حضرت، به بندگي خود، اذعان و اعتراف كرده‌اند.

معرفي كتاب

• كتابي را هم با عنوان احمد(ص)، موعود انجيل، معرفي مي‌كنم. متن اين كتاب را مي‌توانيد در كتابخانه اينترنتي تبيان بيابيد.

بخشي از مقدمه كتاب احمد(ص)، موعود انجيل:

نبوت و رسالت جاوداني، سند و دليل جاوداني لازم دارد؛ سندي كه در هر عصر و زماني، در هر محل و مكاني، گواه روشني بر درستي گفتار آورنده آن باشد.
يكي از علل اين كه خداوند، دعوت پيامبر اكرم را با چنين معجزه و گواهي همراه ساخت، اين بود كه نبوت او، به يك زمان و برهه‌اي اختصاص نداشت؛ و لذا برهان نبوت و گواه پيوند او با جهان وحي، مرزهاي زمان و مكان را درهم مي‌نوردد و در تمام اعصار به سان خورشيد مي‌درخشد، و تاريكيهاي كفر و شرك را درهم مي‌كوبد، و حجت را بر آگاهان و بي‌غرضان تمام مي‌كند.
امروز بر اثر عدم بلوغ فكري امتهاي پيشين، از پيامبران گذشته، آثار و نشانه‌هايي كه گواه بر وجود و ادعاي آنان باشد در دست نيست؛ تا چه رسد برهان نبوت و نشانه هاي رسالت آنان.
به دليل همين خلأ، گروه عظيمي در غرب كه براي خود فكر و انديشه‌اي دارند و از شرق - كه زادگاه مسيح و مسيحيت است - كاملاً دورند، اصل وجود مسيح و مريم را جزو افسانه‌ها پنداشته و تصور مي‌كنند كه وجود مسيح به سان داستان ليلي و مجنون، يا فرهاد و شيرين از اساطير تاريخي است.
مقصر اصلي در اين مورد، امتهاي پيشين هستند كه نخواستند آثار پيشوايان خويش را دست نخورده حفظ و حراست كنند. در حالي كه جريان، درباره پيامبر اسلام، درست، نقطه مقابل اين حركت منفي است. نه تنها كتاب و نامه‌ها و آثار وي و ياران او باقي است؛ بلكه قبور نياكان و بستگان و مَسكن خود و همسران و فرزندان پيامبر، به صورت روشن وجود دارد، و اگر انديشه‌هاي وهابيگري بر آثار خاندان رسالت، چوب حراج نزنَد، هر يك از اين آثار، سند وجود پيامبر اسلام و شيوه ادعا و دلايل حقانيت اوست.
نگارنده، براي آشنا ساختن جوانان با كتاب و معجزه جاويدان آن حضرت، كوشش ناقصي در تفسير سوره (صف) انجام داده كه اكنون در اختيار خوانندگان و علاقمندان قرآن قرار مي‌گيرد.


 • پايگاه ديگري را به شما معرفي مي‌كنم كه بخشي از آن، به نام اسلام و اديان، بسيار به كار ما مي‌آيد. در اين بخش، از كتب و نوشته‌هاي مختلف استفاده شده است. يكي از كتابهاي استفاده شده، آشنايي با اديان بزرگ (نوشته حسين توفيقي) است. در اين كتاب، مي‌توانيد با بعضي از اديان آشنا شويد؛ هم از نظر اسلام، و هم از نظر خودشان؛ البته از منابع خودشان. مانند يهوديت و مسيحيت. اين كتاب را در پايگاه غدير هم مي‌توانيد بيابيد.

بخشي از كتاب آشنايي با اديان بزرگ، در معرفي يهوديت:

1- عبرانيان

يهوديان مانند اعراب و آشوريان، از نژاد سامي هستند. زبان، ادبيات، فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات اين اقوام چنان به يكديگر نزديك است كه دانشمندان معتقد شده‌اند اصل آنها به يك جا مي‌رسد. مثلا اگر به بررسي ادبيات عرب مشغول باشيم، با مطالعه و تحقيق در زبانهي عبري، سرياني و حبشي در كار خود موفقيت بيشتري كسب خواهيم كرد.
از سابقه تاريخي قوم عبراني اطلاع دقيقي در دست نيست. برخي دانشمندان معتقدند كه نام «عبراني» را كه كنعانيان پس از ورود حضرت ابراهيم (ع ) به سرزمين كنعان به او داده‌اند و وي را عبراني خوانده‌اند كه بعدها جزو القاب او شد و لقب مذكور در خاندان وي باقي ماند؛ زيرا عبراني از ماده «ع ب ر»، به معنا گذر كردن از نهر مي‌آيد؛ به اعتبار اين كه حضرت ابراهيم (ع ) از رود فرات عبور كرد و وارد كنعان شد.

2- حضرت ابراهيم (ع )

عظمت حضرت ابراهيم خليل (ع ) به حدي است كه وي همواره موجب نزاع يهودي و مسيحيت و اسلام بوده است و هر يك، آن حضرت را از خود مي داند. از اين رو، خداي متعال فرموده است: «ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين» (آل عمران: 67). وي، حتي ميان مشركان، مكاني بلند داشت و آثار وي در مكه مكرمه، مورد زيارت و تقديس آنان قرار مي‌گرفت.
...

4- اسرائيل


حضرت يعقوب (ع) دوازده پسر داشت و به اسرائيل ملقب بود. اهل كتاب اين اسم مركب را چنين معنا مي‌كنند: كسي كه بر خدا مظفر شد؛ ولي اصل معناي آن در عبري چنين است: كسي كه بر قهرمان پيروز شد. به گفته تورات، كشتي گرفتن حضرت يعقوب (ع ) با خدا، كه به پيروزي او بر خدا انجاميد، علت ملقب شدن وي به اسرائيل است (پيدايش 32: 24-32). اهل كتاب از زمانهاي قديم گفته‌اند كه مقصود از خدا در اين داستان، يكي از فرشتگان خداست (رك .: هوشع 12:3-4).

 

بخشي از كتاب آشنايي با اديان بزرگ، در معرفي مسيحيت:

1- عصر ظهور عيسي (ع)

حضرت عيسي مسيح (ع‌) در نقطه‌اي ازجهان متولد شد كه به تازگي زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين، يكي از آخرين سرزمينهايي بود كه به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شكل نامطلوبي زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم، غير قابل تحمل بود. نهضتهاي بي‌فرجامي در گوشه و كنار فلسطين برخاست؛ ولي بي‌رحمانه شكست خورد؛ ولي بعدا شاگردان و پيروان او، با عزمي استوار به نشر آيين وي پرداختند. اين آيين، بازماندگان نهضتهاي پيشين را به خود جلب كرد.

2- پيشگويي ظهور عيسي (ع)

در جهان، چند مجموعه ديني يافت مي شود؛ مثلا اديان ابراهيمي يك مجموعه، و اديان هند و چين مجموعه ديگري را تشكيل مي‌دهند. هر ديني كه متأخر است، ادعا مي‌كند كه ظهور آن، در اديان قبلي مجموعه خودش، پيشگويي شده است. از اين رو، مسيحيان از گذشته‌هاي دور، در تلاش بوده‌اند پيشگويي ظهور حضرت عيسي (ع) را در عهد عتيق يعني كتاب يهوديان پيدا كنند. از آنجا كه در هيچ جاي كتاب عهد عتيق نام عيسي بن مريم (ع) نيامده است، مسيحيان براي نيل به اين مقصود دست به تأويلاتي زده‌اند تا پيشگوييهاي ديگري را كه در آن كتاب يافت مي‌شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه، در انجيل متي، فراوان است؛ و به همين دليل، گفته مي‌شود كه انجيل متي، براي ارشاد يهوديان نوشته شده است.
مسيحيان مقدار زيادي از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسي (ع) مربوط مي‌كنند كه از ديدگاه قرآن كريم اشتباهي بيش نيست (نساء: 157).

3- سرگذشت عيسي (ع)

پيروان اديان الهي به بركت اعتقادات ديني، نسبت به وجود تاريخي فرستادگان خداوند، از اطمينان و آرامش قلبي برخوردارند؛ ولي يكي از دغدغه‌هاي دانشمندان غير متدين، به وجود تاريخي انبياء (ع) مربوط مي شود. مورخ بزرگ مغرب زمين، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشكيك پيرامون وجود تاريخي حضرت عيسي (ع) را چنين گزارش مي‌دهد: آيا عيسي وجود داشته است؟ آيا تاريخ زندگي بنيانگذار مسيحيت، حاصل غم و اندوه مردم، و تخيل و اميد آنان، و در واقع، افسانه‌اي مانند افسانه‌هاي خدايان مشركان نبوده است؟
از مدتي پيش، يعني در قرن هجدهم، به طور خصوصي درباره احتمال اسطوره بودن عيسي بحث مي كردند. دانشمندي به نام ولني در كتاب ويرانه‌هاي امپراطوري به سال 1790 همين شك را ابراز مي داشت. هنگامي كه ناپلئون در سال 1808 با يك نويسنده نامدار آلماني به نام ويلند ملاقات كرد، درباره سياست يا جنگ چيزي از او نپرسيد، بلكه سؤ ال كرد آيا وي به تاريخي بودن عيسي معتقد است يا نه ؟ (1)
...

6- عيساي انقلابي

با مطالعه اناجيل به آساني مي توان دريافت كه حضرت عيسي (ع) يك فرد انقلابي بوده و براي پيروز كردن ستمديدگان بر ستمكاران تلاش ‍ مي كرده است . البته نبايد فراموش كرد كه مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مي گفتند كه هدف وي مسائلي ملكوتي بوده و كشته شدن او براي كفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است . اين ديدگاه با اناجيل هماهنگي زيادي ندارد، ولي با نوشته هاي پولس موافق است . اينك نمونه هايي از كارهاي انقلابي و سياسي وي :
1-6- نفوذ در تشكيلات دشمن
2-6- تعميد در خون
3-6- صليب شهادت
4-6- شمشير به جاي سلامت


مردم آسايش طلب تصور نادرستي از مسيحاي موعود داشتند. حضرت عيسي مسيح (ع) به منظور تصحيح انديشه هاي آنان ، هدف رسالت خويش را به روشني اعلام كرد:
گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتي بر زمين بگذارم ؛ نيامده ام تا سلامتي بگذارم بلكه شمشير را زيرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متي 10:34-36).

5-6- دعوت به دفاع مسلحانه

هنگامي كه تعقيب و دستگيري حضرت مسيح (ع) قطعي و نزديك شد و دانست كه با وي همچون يك مجرم رفتار خواهند كرد، براي دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد، اما پاسخ مساعدي نشيند: پس به ايشان گفت:
((...كسي كه شمشير ندارد جامه خود را فروخته، آن را بخرد؛ زيرا به شما مي گويم كه اين نوشته (يعني پيشگويي ) در من بايد به انجام رسد؛ يعني با گناهكاران محسوب شد؛ زيرا هر چه در خصوص من است انقضا دارد (يعني واقع مي شود).))  گفتند: ((اي خداوند اينك دو شمشير.)) به ايشان گفت: ((كافي است.)) (لوقا 22:36-38).

6-6- تحقير پادشاه
7-6- خدا و قيصر
8-6- ستيز با دين به دنيا فروشان
9-6- نمايش قدرت
10-6- تكميل تورات

...

9- كتاب مقدس


كتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: عهد جديد و عهد عتيق. علت اين نامگذاري آن است كه مسيحيان معتقدند خدا با انسان دو پيمان بسته است:
يكي پيمان كهن، به وسيله پيامبران پيش از عيسي مسيح. در اين پيمان، مرتبه‌اي از نجات از طريق وعد و وعيد، قانون و شريعت، به دست مي‌آيد.
ديگري پيمان نو، توسط خداي متجلي، يعني عيسي مسيح. در پيمان نو، نجات، از طريق محبت حاصل مي‌شود. به اين معنا كه طبق اعتقاد آنان ، خداي پسر، به شكل انسان، مجسم مي‌شود، گناهان بشر را برخود مي‌گيرد و با تحمل رنج صليب، كفاره گناهان مي‌شود.
تا آنجا كه تاريخ نشان مي دهد، اين عقيده، با وجود دوري آن از عقل و منطق، زيربناي مسيحيت بوده است. در انجيل يوحنا چنين مي خوانيم:
زيرا خداوند، جهان را اين قدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد، تا هر كه به او ايمان آورد، هلاك نگردد؛ بلكه حيات جاوداني يابد؛ زيرا خدا، پسر خود را در جهان، نفرستاد تا بر جهان داوري كند؛ بلكه تا به وسيله او، جهان، نجات يابد (يوحنا 3:16 - 17).
آن قسمت از كتاب مقدس كه درباره پيمان كهن، سخن مي‌گويد عهد عتيق، و آن قسمت كه درباره پيمان نو سخن مي‌گويد عهد جديد ناميده مي‌شود.
در حقيقت، عهد عتيق، كتاب آسماني يهوديان است كه مسيحيان براي آن احترام قائل شده، آن را در آغاز خود قرار داده‌اند.

1-9- اناجيل

گروه زيادي از ياران و پيروان حضرت عيسي (ع ) به نوشتن سيره آن حضرت اقدام كردند و نوشته‌هايي به وجود آوردند كه بعدا انجيل خوانده شد. اندك اندك، چهار انجيل از اين انجيلها، رسميت يافت و اناجيل ديگر، متروك شد.
نويسندگان انجيل اول و انجيل چهارم، از حورايون، و نويسندگان دو انجيل ديگر، از حورايون حواريون معرفي مي‌شوند.
ميان سه انجيل اول، هماهنگي وجود دارد و به اين دليل، آنها را اناجيل همنوا مي‌نامند.
اين بخش مشتمل بر 4 انجيل است:
1. انجيل متي (سيره و مواعظ مسيح با اشاره به پيشگوييهاي عهد عتيق)
2. انجيل مرقس (قديمترين و كوتاهترين كتاب سيره و مواعظ مسيح)
3. انجيل لوقا (سيره و مواعظ مسيح با تكيه بر جزئيات)
4. انجيل يوحنا (متأخرترين كتاب سيره و مواعظ مسيح با تأكيد بر مافوق بشر بودن او).


 • اميدوارم كه خسته نشده باشيد. همانطور كه مي‌بينيد، مطالعه عقايد ديگران، شيرين است. هنوز وارد اين جرگه نشده‌ايم؛ فقط خواستم شما را به منابعي براي تحقيق، راهنمايي نمايم. به دنبال متن انجيل و تورات در اينترنت هستم كه در اختيارتان قرار دهم. تا جلسه بعد، تا همينجا را خوب مطالعه كنيد.


پاورقي

اين نوع مكانها - پايگاه و وبلاگهاي اعتقادي - هميشه در معرض پرسش و پاسخها، و شبهات جدي از طرف خوانندگان است. چه بسا از طرف مخالفين، مورد هجوم قرار گرفته و به باد تمسخر و توهين و تهمت. اين چيزي است كه در وبلاگ و انجمنهاي مختلف، ديده‌ام. احتمالا براي بعضي، تذكرات من، اثري نخواهد داشت؛ اما خدمت دوستان، عرض مي‌كنم.

  • اگر قرار باشد بحث و گفتگويي در اين مكان محدود، داشته باشيم، درباره مسائل اعتقادي است. اين را گفتم به خاطر اينكه به آفت سياست زدگي گرفتار نشويم. البته نظام و حكومت جمهوري اسلامي ايران، به لحاظ ساختاري كه دارد، با منافع بعضي، مغاير بوده و با طبع لطيفشان، ناسازگار.
  • از خصائص بحثهاي اعتقادي، سهل و ممتنع بودن آنست. بعضي از مطالب، چنان ساده و بسيط است كه همه فهم است؛ در حالي كه بعضي مفاهيم آن بسيار پيچيده و غامض است، كه براي درك آن، بايد مقدماتي را گذراند، و بي‌واسطه و به راحتي به دست نمي‌آيد.
    اگر به اين ويژگي، توجه داشته باشيد، به دام افراد زيركي كه فهرست بلندي از شبهات و سوالات را به عنوان دلايل نقائص و تضاد اسلام نشان مي‌دهند، نمي‌افتيد.


 منتظر نقد و نظرتان هستم
به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۴ ، ساعت ۸:۳۸ ب.ظ

جلسه 2

سلام

اين جلسه، اختصاص دارد به نامه آن دوست، و جوابيه من كه به صورت تركيبي - جواب، داخل نامه ايشان و بعد از هر سوالشان، قرار گرفته - برايشان فرستادم. متن نامه و سوالهاي او، با رنگ آبي، مشخص شده است.

سلام و صد سلام
اول اينكه خيلي خوشحالم كه شما حوصله كرديد و به اين مبحث پرداختيد چرا كه بسيار به آن نيازمندم. و بعد اينكه باز هم تشكر از زحمات شما كه دراين باره به ياريم شتافتيد.

در نام پر جلال او سخنم را شروع مي‌كنم ... باشد كه روح پاك خود را بر من فرستاده تا هر آنچه حق است بگويم .. و از او مي‌خواهم كه حقيقت را بر دلهاي ما نشانده و مارا از گمراهي برهاند....آمين

- سوره‌‌‌ آل عمران آيه‌ي 55: به ياد آر وقتي كه خداوند فرمود اي عيسي همانا من روح ترا فيض نموده، و بر آسمان (قرب خود) بالا برم و ترا پاك و منزه از معاشرت كافران گردانم و پيروان ترا....

داخل پرانتز: ظاهرا اين ترجمه ( من روح ترا فيض نموده )، صحيح نبوده و به اين صورت است: قبض نموده.

سوره نساء آيه 157 تا 159: از اين رو كه گفتند ما عيس ابن مريم ، رسول خدا را كشتيم در صورتي كه او را نكشتند و نه به دار آويختند. بلكه بر آنها امر مشتبه شد. آنان كه درباره‌ي او عقايد مختلف اظهار داشتند ، از روي شك و ترديد سخني گفتند. و عالم به او نبودند . جز آنكه از پي گمان خود مي‌رفتند و به طور يقين مسيح را نكشتند. بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد و خدا كارش همه از روي حكمت است. و هيچكس از اهل......

خلاصه در اين دو آيه گفته شده مسيح كشته نشده بلكه به سوي خدا بالا رفته و در قرب خدا يا كنار خدا رفته است.

براي من اين سوال پيش آمد كه پس چطور مي‌گويند در كنار خدا نبايد كسي را پرستيد؟

جواب: به نظر مي‌آيد، اين سوال، ربطي به بحث گذشته ما ندارد.
1- اين آيه چه ربطي به يگاني پرسستش خدا دارد!؟
2- به فرض اينكه سوال شما به جا باشد، باز هم جاي اين سوال است كه زنده بودن حضرت مسيح عليه‌السلام، چه منافاتي با يگانگي پرستش خدا دارد!؟

داخل پرانتز: احتمالا تصور سوال كننده، اين بوده، كه خداوند متعال، بر روي صندلي نشسته است، و حضرت مسيح در كنار او ايستاده؛ و ما، چون بندگان يكتا پرستي هستيم، نبايد در كنار خدا، كسي را بپرستيم!!!
 

و سوال بعدي اينكه همان سوره‌ي آل عمران آيه‌ي 144 چه مي‌گويد؟ متوجه نمي‌شوم.

جواب: آيه‌اي كه اشاره كرديد، ربطي به بحث كشته شدن حضرت عيسي عليه‌السلام، ندارد. لطفا مورد سوال را دقيقا مشخص كنيد.

و بعدي سوره‌ي مريم آيه‌ي 33 ؟ البته يكي ديگر بود كه به علت كم حواسي و ريز بودن نوشته‌ها پيدا نكردم. كه بعدن مي‌پرسم.

جواب: لطفا مورد سوال را دقيقا مشخص كنيد.

- و اما سوره‌ي انبيا آيه 91 : كه حامله شدن مريم را از روح خدا مي‌گويد. پدرهاي زميني وقتي كه صاحب بچه مي‌شوند مي‌گن كه بچمونه . خونه ما تو رگهاشه. و به علت خوني كه چن دقيق بعد از مرگ لخته شده و به خاك ميرود، احساس مالكيت شديد مي‌كنند. پس چطور كسي كه از روح خدا به وجود آمده و روح خدا را با خود دارد با همان اقتدار و تسلط بر مرگ و زنده كردن مردگان،‌ روحي كه هيچوقت از بين نميرود،‌ نمي‌تواند به خدا بگويد پدر؟ و خدا نام او را به عنوان فرزندخود جلال بخشد؟ در صورتي كه در سوره‌ي الزمز آيه 4 : به صراحت مي‌گويد كه خدا مي‌تواند* فرزندي داشته باشد.

جواب: اين آيه به موضوع بحث ما، ارتباطي ندارد. توصيه من به شما اين است كه براي رسيدن سريع و صريح، به نتيجه مطلوب و صحيح، از پرداختن به حاشيه و يا طرح سوالهاي ديگر، خودداري كنيد. البته سوالهاي شما، بي‌جواب نخواهند ماند و اگر عمري بود، براي پاسخگويي به سوالهاي ديگر، در خدمت هستم.
 

البته راهنما، سوالهاي من خيلي زياد است. اما در حد اين مقوله فك كنم همين‌ها كافي باشد. ممنون از راهنماييت و اميدوارم كه هميشه شاد باشي. خدانگهدارت
 

پاورقي: براي حسن ختام، مطلبي را به يادگار، مي‌نويسم كه اگر منصفانه به آن نگاه شود، به خيلي از اشتباه‌هات خود و ديگران كه سطحي و سهل انگارانه، از كنار اسلام و قرآن، رد شده‌اند، پي‌خواهيد برد.
 

فرزندخواندگي حضرت مسيح عليه‌السلام، توسط خداي سبحان:

سوره زمر:
لو أراد الله أن يتّخذ ولداً لاصطفي ممّا يخلق مايشاء؛ سبحانه؛ هو الله الواحد القهّار 4
«اگر (به فرض محال) خدا مي‌خواست فرزندي انتخاب كند، از ميان مخلوقاتش، آنچه را مي‌خواست برمي‌گزيد. منزه است (از اينكه فرزندي داشته باشد) او خداوند يكتاي پيروز است» ترجمه مكارم شيرازي

در نامه‌اي كه نوشته‌ايد، بيشتر از همه، اين آيه زيبا، نظر مرا جلب كرد. آفرين به توجه شما؛‌ به خوب آيه‌اي استدلال كرده‌ايد. شبهه‌اي برايتان پيش آمده كه در دو بخش پاسخ، مي‌دهم.

 • گفتيد كه «به صراحت مي‌گويد كه خدا مي‌تواند فرزندي داشته باشد». چند آيه براي شما مي‌نويسم. ببينيد آيا صراحتي در اين موضوع (فرزندخواندگي حضرت مسيح عليه‌السلام، توسط خداي متعال)، دارند يا خير؟

سوره نساء:
يا اهل الكتاب لاتَغْلُوا في دينكم و لاتقولوا علي الله الا الحق. انّما المسيحُ عيسي ابنُ مريمَ رسولُ الله و كلمتُه ألقيها الي مريمَ و روحٌ منه. فآمِنوا بالله و و رُسُلِهِ و لاتقولو ثَلثةٌ؛ انتَهُوا خيراً لكم. إنّما الله إلهٌ واحدٌ سبحانه أن يكونَ له ولدٌ له. ما في السموات و ما في الارض و كفي بالله وكيلا 171 لن يستنكف المسيح ان يكون عبد لله و لا الملائكتة المّقرّبون. و من يستنكف عن عبادته و يستكبر، فسيحشرهم اليه جميعاً 172

سوره مائده:
و اذ قال الله يا عيسي ابنَ مريم! ءأنتَ قلتَ للناس اتّخذوني و اُمّي إلهين من دون الله؟ قال سبحانك مايكون لي أن أقولَ ما ليس لي بحق أن كنت قلته فقد علمتَه. تَعلَمُ ما نفسي و لا أعلم ما في نفسك. إنّك أنت علّام الغُيُوب 116 ما قلتُ لهم الاّ ما أمَرتَني به أن اعبدوا الله ربّي و ربّكُم و كنتُ عليهم شهيداً مادُمتُ فيهم. فلمّا تَوَفّيتَني كنتُ انتَ الرقيب عليهم و أنت علي كل شيء شهيد 117

سوره مريم:
ذلك عيسي ابنُ مريمَ قولَ الحق الّذي فيه يَمتَرون 34 ما كان لِلّه أنْ يتّخذَ مِن ولد سُبحانه إذا قضي أمراً فإنّما يقول له كن فيكون 35

آيه اول، خطاب به اهل كتاب و مسيحيان است كه درباره حضرت مسيح عليه‌السلام، غلو نكنند و به خدا چيزي جز حق، نسبت ندهند. كلمه به كلمه اين آيات، رد ادعاي باطل مسيحيان است. به اين قسمت دقت كنيد: «إنّما الله إلهٌ واحدٌ سبحانه أن يكونَ له ولدٌ له». جواب شبهه‌اي است كه درباره يگانگي پرستش خدا مطرح كرديد.

آيه دوم، خطاب به خود حضرت عيسي عليه‌السلام است. عيسي بن مريم! آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را دو اله به جز خداي يگانه، بگيريد!؟

آيه سوم، از قول خود خداوند است، كه مي‌فرمايد: براي خدا نيست، كه فرزندي اختيار كند. هرگاه كه چيزي را اراده كرده و بخواهد، مي‌گويد باش، پس مي‌شود (به وجود بيا، پس به وجود مي‌آيد).

حال، سوال من از شما دوست عزيز اين است، كه با اين همه تاكيد و پاسخهاي صريح و آشكار، چگونه به خود اجازه مي‌دهيد كه هم با پيامبر خدا، و هم با خود خدا مخالفت كنيد!؟ به قول حضرت علي عليه‌السلام «مردم جاهل، يا گرفتار افراط و زياده روي مي‌شوند، يا تفريط و كوتاهي».
 

 • زبان قرآن: اين بخش را با عنوان زبان قرآن، آغاز مي‌كنم.

گفتيد كه «به صراحت مي‌گويد كه خدا مي‌تواند* فرزندي داشته باشد». اين نكته را هميشه مد نظر داشته باشيد كه قرآن، به زبان عربي نازل شده است؛ آن هم در 15 قرن پيش. همانطور كه ممكن است در فهم كتب چند صد سال پيش، مانند شعر و داستان، دچار مشكل شده و براي درك معناي بعضي از كلمات، به فرهنگ لغات، يا فرد خبره‌اي مراجعه كنيد؛ به قرآن نيز به همين صورت، نگاه كنيد.

به احتمال قوي، استدلال به آيه، از ديگران به شما رسيده. به هر حال توجه شما و بقيه دوستان را به دو نكته ظريف و مهم، جلب مي‌كنم.

- لـَو: كلمه «لو» در عربي، به معناي اگر است. به اصطلاح، از ادات شرط مي‌باشد. كلمه‌ ديگري هم به اين معناست؛ «إن». هر دوي آنها به معنا اگر هستند و براي شرط، استفاده مي‌شوند؛ اما با يك تفاوت عمده كه از ظرايف زبان عربي است.

«إن» در جايي استعمال مي‌شود كه احتمال انجام شرط و مشروط باشد. بر خلاف «لو» كه معمولا در جايي استفاده مي‌شود كه قرار نيست كاري انجام شود؛ و فقط براي بيان مطلب ديگري، آمده. اين كلمه، در فارسي، معادلي ندارد. البته گاهي اين گونه استعمال مي‌شود «اگر، به فرض محال»، كه با اين قيد، معناي نهفته آن، بيان مي‌شود. در ترجمه مكارم شيرازي، چنين ترجمه شده.

سوره حشر:
لو أنزلنا هذا القرآنَ علي جبل لرأيته خاشعا متصدّعا مِن خشية الله. تلكَ الامثال نَضربها للنّاس لعلّهم يتفكّرون 21

«اگر اين قرآن را بر كوه نازل مي‌كرديم، مي‌ديدي كه از ترس خدواند، خاشع و متواضع بود». در اين آيه از لو استفاده شده؛ چون نه قرآن بر كوه، نازل شده و نه قرار است كه چنين اتفاقي بيفتد. فقط براي بيان عظمت و بزرگي آن است. براي همين در ادامه آيه، آمده است كه «ما اين مثالها را براي مردم مي‌گوييم تا فكر كنند». يعني اين صرفا يك مثال است.

آيه مورد بحث ما در سوره زمر هم به همين شكل، از لو استفاده نموده. يعني اگر - به فرض محال - خدا مي‌خواست فرزندي اختيار كند.

- سُبحانه: اين كلمه كه در فارسي به «منزه است» ترجمه شده، در جايي استفاده مي‌شود كه نسبت ناروا و دور از شأن خداوند متعال، بيان شود. معمولا وقتي قرآن، از قول كفار يا جاهلان، ادعاي باطلي را نقل مي‌كند، بلافاصله از اين كلمه استفاده مي‌نمايد.

در اين آيه نيز، خدا، براي رد ادعاي باطل مردم، اول به صورت شرطي - البته يك شرط محال - مي‌گويد اگر قرار باشد كه خدا، فرزندي انتخاب كند.
 

سابقه فرزندخواندگي

متاسفانه فقط مسيحيان نبوده‌اند كه براي خداي سبحان، فرزندي معيّن كرده‌اند؛ بلكه در طول تاريخ، كساني بوده‌اند كه از تنهايي خدا، راضي نبوده و به زور خواسته‌اند برايش خانواده‌اي دست و پا كنند.

سوره انعام:
و جَعَلوا لله شُركاء الجنّ، و خَلَقَهُم؛ و خرقوا له بَنين و بَنات بغَير عِلم، سُبحانه و تعالي عمّا يَصِفُون 100

«و كافران، گروهي (مانند مجوس) اهريمنان را شريك خدا شمردند؛ در صورتيكه آنها آفريده خدا هستند. و گروهي (چون اهل كتاب و مشركين قريش، عزير و مسيح و فرشتگان را) پسران و دختران، براي خدا، پنداشتند. در صورتيكه خدا از همه اين نسبتها كه بر او وصف كنند، برتر و منزه است»

سوره توبه:
و قالت اليهود عُزَير ٌابنُ الله؛ و قالت النصاري المسيح ابنُ الله 30

«و يهود گفتند عُزير، پسر خداست؛ و نصاري گفتند مسيح، پسر خداست. اين سخنان را كه اينها (يهود و نصاري، صاحب كتاب و دين) بر زبان مي‌رانند، خود را به كيش كافران مشرك پيشين (كه اصلا به نبي و كتب آسماني معتقد نبودند) نزديك و مشابه مي‌كنند. خدا آنها را بكشد؛ چگونه از حق انحراف مي‌يابند»

چقدر باريك است مرز ايمان و كفر، و چقدر نزديك است خدا پرستي و شرك.
 

عيسي پسر مريم

 • نكته جالب ديگري هم در آيات مربوط به حضرت مسيح عليه‌السلام است. اكثرا (24 مورد) نام اين پيامبر خدا، به اين صورت «ابن مريم» آورده شده؛ ‌در حالي كه ديگر پيامبران الهي، اين گونه نيستند. به نظر مي‌رسد كه براي تاكيد بر فرزند مريم بودن است. به عبارت عاميانه، از ترس پيروان جاهلش، مدام گفته مي‌شود، عيسي، پسر مريم؛ نه پسر خدا.
 

واژه نامه:

عُزَير = كلمه "عزير"، نام همان شخصي است كه يهود، ‌او را به زبان عبري خود، عزرا مي‌خوانند، و در نقل از عبري به عربي، اين تغيير را پذيرفته است. همچنانكه نام "يسوع" به "عيسي"، و "يوحنا" به "يحيي" تغيير يافته است.

عزرا همان كسي است كه دين يهود را تجديد نمود و تورات را - بعد از آنكه در واقعه بخت النصر، پادشاه بابل، و تسخير بلاد يهود و ويران نمودن معبد و سوزاندن كتابهاي ايشان، به كلي از بين رفت - به صورت كتابي به رشته تحرير درآورد.

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۴ ، ساعت ۸:۱۱ ق.ظ

جلسه 1

جلسه 1

سلام

اولين نامه‌اي كه - به صورت جوابيه - براي آن دوست مسيحي فرستادم. براي حفظ امانت، در متن نامه‌ها، تغييري نداده‌ام؛ جز موارد اندكي، به خاطر خصوصي بودن آنها و ملاحظه وبلاگ.

به نام خدا

سلام

تا حالا با شما، درباره مسائل اعتقادي صحبتي نكردم. تمايلي به اين كار نداشتم و ندارم. ... . بنابرين دليلي براي بحث نيست؛ مخصوصا كه خودتان هم چيزي نپرسيده باشيد.

اما اين بار، به قلمرويي پاي گذاشتيد كه نمي‌شود بدون تامل از كنارش گذشت. قرآن كريم، چيزي نيست كه تحريفش را بشود تحمل كرد. پس اجازه بدهيد كه شما را با چند آيه از اين كتاب آسماني و جاوداني - كه تا كنون از دست تحريف مغرضان، دشمنان و جاهلان در امان مانده - آشنا كنم.

نظر شما را در مورد مرگ حضرت عيسي عليه‌السلام شنيدم. يهوديان معتقد بودند و هستند كه آن حضرت را كشته‌اند. مسيحيان معتقدند كه ايشان به صليب كشيده شده و كشته شده‌اند؛ و بعد از مرگ، زنده شده‌اند و به آسمان رفته‌اند.

اما اسلام. از يك كشيش، نقل كرديد كه قرآن گفته - در سوره مريم - كه حضرت مسيح عليه‌السلام كشته شده‌اند. دوست عزيز! پيشنهاد مي‌كنم كه از خود قرآن، حقيقت را بشنويم. هرگاه كه خواستيد با خدا صحبت كنيد، نماز بخوانيد؛ و هرگاه كه خواستيد خدا با شما سخن بگويد، قرآن بخوانيد.

البته درباره حضرت عيسي مسيح عليه‌السلام، در قرآن كريم، زياد صحبت شده و در سوره‌هاي مختلف، در جهات مختلف، سخن به ميان آمده:

  • مادر بزرگوارشان، حضرت مريم عليهاالسلام (آل عمران 35 - مريم)
  • تولد ايشان كه جزو معجزات است، و تشبيه شده به خلقت حضرت آدم عليه‌السلام (آل عمران  59 - انبياء 91)
  • سخن گفتنشان در گهواره (آل عمران 45)
  • تبليغ، رسالت و معجزات (آل عمران 45)
  • اختلاف با يهود در زمان پيامبريشان
  • غلو مسيحيان درباره ايشان، تثليث و فرزندي خداوند سبحانه (نساء 171 - مائده 116)
  • بشارت دادن به پيامبر بعدي، حضرت محمد صلي‌الله عليه و آله (صف 6)
  • ياران و حواريّون ايشان
  • انحراف پيروانشان و تحريف دينشان بعد از ايشان (نساء 171 - مريم 34 - توبه 30)
  • اختلاف يهوديان و مسيحيان درباره مرگ ايشان (آل عمران 55 - نساء 157)
     

داخل پرانتز:

قصد من، به هيچ وجه، مسلمان كردن شما، يا چيزي شبيه اين نيست؛ كه خيال خامي است. تنها مي‌خواهم همانطور كه من به اديان ديگر، به ديده احترام نگاه مي‌كنم، كه سفارش اسلام است (سوره بقره 285)، شما هم به دور از هرگونه شبهه و شائبه‌اي، به اين دين آسماني، بنگريد.

در پايان، تذكري را دوستانه، عرض مي‌كنم. خوشحالم كه خواهر شما الهيات خوانده، يا خود شما  قرآن هم خوانده‌ايد، يا آن كشيش محترم، چند سالي درباره اسلام، مطالعه كرده؛ اما در بحث علمي، هيچگاه از مدرك و رشته‌ تحصيلي، و امثال اينها، براي مجاب كردن طرف مقابل، استفاده نكنيد. اين عمل، شايد چشم پُركُن بوده و افراد تازه‌كار و ناوارد را تحت تاثير قرار دهد؛ ولي به همين اندازه، در نزد اشخاص آگاه، زشت، ركيك و پيش پا افتاده است. « اين حرف شما، مرا ياد يكي از دوستان انداخت. خيلي جدي مي‌گفت: آفهاي من، دو برابر آفهاي توست. »

با نام خدا و به اميد اينكه اين بحث، براي من و ديگران، مثمر ثمر باشد، شروع مي‌كنم.
 

حضرت عيسي مسيح عليه‌السلام، در قرآن كريم

 • مرگ حضرت عيسي عليه‌السلام

سوره آل عمران:
اذ قال الله يا عيسي: إنّي مُتوفيك و رافعُك اليّ و مُطهّرك من الّذين كفروا و جاعل الّذين اتّبعوك فوق الّذين كفروا الي يوم القيامة؛ ثمّ اليّ مَرجعُكم؛ فأحكُمُ بينكم فيما كُنتُم فيه تَختلفون 55

سوره نساء:
و قولِهم انّا قتلنا المسيحَ عيسي ابنَ مريمَ رسولَ الله. و ما قَتلُوهُ و ما صَلَبُوه؛ ولكنْ شُبّهَ لهم. و إنّ الّذين اختلفوا فيه، لَفي شَكٍّ منه؛ ما لهم به من علم الا اتّباع الظّنّ و ماقتلوه يقينا 157 بل رفعه الله اليه و كان الله عزيزا حكيما 158 و انّ من اهل الكتاب الا ليُؤمـِنَنّ به قبل مَوته و يوم القيامة يَكونُ عليهم شَهيدا 159

لطفا به ترجمه اين دو آيه مراجعه كنيد. نمي‌دانم از چه ترجمه و كدام تفسير، استفاده مي‌كنيد؛ اميدوارم كه مترجمان و مفسران، مسلمان و شيعه باشند.

خسته شدم و احتياج به استراحت دارم. اين مطالب را - به علاوه آيات ديگر درباره حضرت مسيح عليه‌السلام - در چند ساعتي كه از شب بيدار بودم، نوشته‌ام. فعلا كتابي در دسترسم نيست؛ جز قرآن عزيز. ان شاء الله بعد از مطالعه شما، صحبت مي‌كنيم. منتظرم شما دست پر بياييد.

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۴ ، ساعت ۷:۱۵ ب.ظ

كساني كه سخن را مي‌شنوند و از بهترين آن پيروي مي‌كنند، كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند (زمر/۱۸)

ایتا
قالب طراحی شده توسط وبلاگ :: webloog
من و اسلام (فصل نو) قرآن، دعا، حدیث
  • آرشیو
  • سرتیترها
  • فید وب
  • نقشه وب
  • طراح قالب بلاگفا
  • فاطمه ممتحنه علیهاالسلام
  • حدیث (۴۱) - تدفین فاطمه علیهاالسلام
  • چشم خدا
  • آداب دعا (۱) (زمان و مکان)
  • حدیث (۴۰) - انواع صبر
  • آثار دعا، آداب دعا
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - دعای باران (۲)
  • بهشت من
  • حدیث (۳۸) - اخلاص در عبادت
  • قرآن
  • حدیث
  • دعا و مناجات
  • شعر
  • کتاب
  • ادیان
  • اخلاق
  • گناه (32)
  • نهج‌البلاغه (23)
  • صحیفه (20)
  • توبه (15)
  • استغفار (14)
  • مهدی (11)
  • اخلاص (11)
  • توحید (11)
  • صبر (11)
  • مناجات (9)
  • توکل (9)
  • جنگ (9)
  • شکر (9)
  • علم (9)
  • نعمت (8)
  • عذاب (8)
  • جمعه (8)
  • شیطان (7)
  • مرگ (7)
  • ایمان (7)
  • آذر ۱۴۰۴
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • آبان ۱۳۸۵
  • مهر ۱۳۸۵
  • شهریور ۱۳۸۵
  • مرداد ۱۳۸۵
  • تیر ۱۳۸۵
  • خرداد ۱۳۸۵
  • اردیبهشت ۱۳۸۵
  • فروردین ۱۳۸۵
  • بهمن ۱۳۸۴
  • دی ۱۳۸۴
  • آبان ۱۳۸۴
  • مهر ۱۳۸۴
  • شهریور ۱۳۸۴
  • مرداد ۱۳۸۴
  • تیر ۱۳۸۴
  • خرداد ۱۳۸۴
  • اردیبهشت ۱۳۸۴
  • فروردین ۱۳۸۴
  • پایگاه جامع قرآن
  • تنزيل
  • نهج‌البلاغه  - مکارم
  • نهج‌البلاغه - انصاريان
  • نهج‌البلاغه
  • ترجمه صوتی نهج‌البلاغه  - محمد دشتی
  • مفاتیح نوین - مکارم
  • مفاتیح الجنان - انصاریان
  • جامع الاحادیث
  • صحیفه سجادیه - انصاریان
  • مناجات خمسه عشر - مکارم
  • شرح مناجات خمسه عشر - مصباح
  • پایگاه جامع تاریخ