روشن كردن شمع
سلام
تغييرات:
- در اين جلسه و جلسه قبل، تغييراتي داده شد. (پنجشنبه 6 مرداد)
سخني با دوستان
بعضي از دوستان عزيز، از لحن بعضي از دوستان منتقد، ناراحت شدهاند. براي روشن شدن ذهن آنها، عرض ميكنم خوانندگان اصلي اين وبلاگ، سه دسته هستند.
1- عدهاي از آنها، مسلمانند. كساني كه ميخواهند هم با دين خودشان بيشتر آشنا شوند و هم با اديان ديگر. ديدشان هم نسبت به ادياني مثل مسيحيت، تعصبي نيست؛ چون مسيحيت را از اديان الهي ميدانند، و با ديده احترام به آن مينگردند.
2- عدهاي از خوانندهها، از اديان ديگر هستند؛ مثلا بعضي از دوستان خوب مسيحي كه يا گرايش به اسلام دارند، و يا علاقه دارند با آن آشنا شوند.
3- يك عده هم هستند كه از اسلام برگشتهاند.
عقيده هر گروه، از لحن گفتارشان مشخص است. از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
دو گروه اول، به لحاظ اينكه براي آشنايي آمدهاند و براي ارضاي وجدان كنجكاوشان، گوش ميدهند، دقت ميكنند، فكر ميكنند و سوال، و در نهايت نتيجهگيري.
اما گروه سوم، معمولا در ناآرامي به سر ميبرند. كافي است نزدشان از اسلام صحبت شود، چنان به آن پرخاش ميكنند كه مسيحيان اصيل، اينگونه رفتار نميكنند. حكايت كاسه داغتر از آش است.
علتش را قبلا گفتهام. بايد گذشتهاي را كه داشتهاند، انكار كنند. اگر ثابت شود حق است، يعني اشتباه بزرگي كردهاند.
البته علت اصلي گرايش آنها، آيا به خاطر تعقل و تفكر قوي آن دين است؛ و يا ضعف امور عقلي و وجداني در اسلام!؟ سادهتر بگويم، آيا عقايد قوي آن است كه جذبه دارد؛ يا جملات زيبايي مانند مهر و محبت و دوستي است؛ و در مقابل، خشونت و قساوت و ظلم اسلام!؟
اينها را الان ميگويم چون خودتان نمونهاش را ميبينيد. ادعاي تنها نيست. بحث ما و دوستان چه بود، و مسائلي كه مطرح كردند چه؟ متاسفانه از درك و توضيح مفاهيم پايه علوم عقلي - حادث و قديم - هم عاجزند. بحث را از اصل به شخص منحرف كردن، نشانه چيست؟ در مورد سادهترين احكام اسلامي مانند زكات، اشتباه ميكنند و جرات دفاع يا اعتراف و عذرخواهي ندارند، آنگاه مدعي اطلاع رساني و افشاي حقيقت و آزادانديشي هستند.
هرجا كه در تنگنا قرار بگيرند، و از پاسخ دادن عاجز، صحبت دوستان را سفسطه ميخوانند كه در "جوامع اسلامي" زياد با آن روبرو ميشوند! چنان ميگويند جوامع اسلامي كه انگار تازه از سفر دور دنيا برگشتهاند.
كساني كه حرفشان را قبول نكنند، تحقير و تحميق ميشوند:
"و در آخر اينكه دوستان عزيز، ... پيروي كوركورانه يكي از بزرگترين اشتباهات است"
"بهتر بگم که چیز جدیدی نیست. سفسطه هاییست که در جوامع اسلامی زیاد با آن روبرو می شویم."
"اما كسي پيدا نشد كه حقيقت را به او بگويد. تا كي ميخواهيم همه چيز را پنهان كنيم."
"و اگر غير از اين بود كه هيچ ايراني بر دين اسلام باقي نميماند."
"اما اگر از اطلاعات دادن و آگاهي دادن من به ديگران احساس نارضايتي داريد ممنون ميشم كه خيلي راحت بيان كنيد كه ديگه در وبلاگتون چيزي ننويسم."
"دليل اصلي هم اينست كه از نقد ميترسند و پاسخي براي انتقادها ندارند بنابراين با مقدس كردن مفاهيمشان صورت مسئله را پاك ميكنند."
"فرض كنيد كه فردي به هويج علاقه فراواني دارد و آنرا ميوه مقدسي ميداند ... آيا ميتواند ديگران را مجبور كند كه به مقدساتش احترام بگذارند؟"
متاسفانه ابتداييترين آداب مباحثه و گفتگو هم رعايت نميشود.
1- پرسش و پاسخ. اگر اين نباشد كه گفتگو نيست؛ گفت است.
2- عدم خروج از بحث اصلي. طرح مسائل انحرافي ما را از تمركز بر يك موضوع و نتيجهگيري از آن، دور ميكند.
3. تخريب نكردن. بايد صحبت از اصل نمود؛ از خوبي عقايد و افكارمان بگوييم؛ يا محور مشتركي را انتخاب كنيم و درباره آن صحبت كنيم.
البته اين موارد را قبلا پيشبيني نموده و تذكر دادهام.
جلسه 3: "اين نوع مكانها - پايگاه و وبلاگهاي اعتقادي - هميشه در معرض پرسش و پاسخها، و شبهات جدي از طرف خوانندگان است. چه بسا از طرف مخالفين، مورد هجوم قرار گرفته و به باد تمسخر و توهين و تهمت. اين چيزي است كه در وبلاگ و انجمنهاي مختلف، ديدهام. احتمالا براي بعضي، تذكرات من، اثري نخواهد داشت؛ اما خدمت دوستان، عرض ميكنم.
از خصائص بحثهاي اعتقادي، سهل و ممتنع بودن آنست. بعضي از مطالب، چنان ساده و بسيط است كه همه فهم است؛ در حالي كه بعضي مفاهيم آن، بسيار پيچيده و غامض است، كه براي درك آن، بايد مقدماتي را گذراند، و بيواسطه و به راحتي به دست نميآيد.
اگر به اين ويژگي، توجه داشته باشيد، به دام افراد زيركي كه فهرست بلندي از شبهات و سوالات را به عنوان دلايل نقائص و تضاد اسلام نشان ميدهند، نميافتيد."جلسه 4: "از زيركي مخالفان، اين است كه سعي ميكنند ذهن ما را از اصول، منحرف كرده و در حواشي و فروع، گرفتار كنند. در پايگاههاي اينترنتي، اتاقهاي چت و برنامههاي ماهوارهاي ديدهام كه با اين روش، به افكار مخاطبانشان، حمله كردهاند."
سخن دوستانه
روشن كردن شمع
بهتـر از مـلامـت تاريكي است.
دوست بينام!
خوشحالم بعد از چند روز شما را ميبينم. مشخص است در اين مدت، سخت مشغول بوديد. خسته نباشيد. مثل اينكه مطالبي را كه نوشتم نخوانديد. چرا پاسخ سوالات قبلي را نداديد!؟ آيا سبك شما اين است از مطالبي كه از شما سوال ميشود بگريزيد؟ و به موضوعاتي كه در ذهنتان است بپردازيد؟ آيا فراموش كرديد موضوع روحالله را خودتان مطرح نموديد؟ اين درست نيست كه در هر صحبت شما، نكاتي نيمه كاره بماند.
در مورد جهاد چه گفتم؟ مثل اينكه براي شما مشخص نشده كه مخاطبتان كيست و چه عقيدهاي دارد؟ "و اما شما راهنماي عزيز که فکر ميکنم تمام بحث من شما باشيد". اگر تمام بحثتان راهنماست، كه جهاد را قبول دارد. اگر به قول شما اين، امتياز اسلام، نسبت به همه اديان قبلي است - كه با اين جمله، موافق نيستم - هر مسلماني بايد به آن افتخار كند. شعار "ذلت بر ما ننگ است" - هيهات من الذله - افتخار هر انسان آزادهايست. اين چه آزاد انديشي است كه مستي و سُستيش از شراب و از ترياك، بيشتر و خطرناكترست!؟
كدامين دين الهي است كه اجازه تجاوز اجنبي به وطن را ميدهد، و حق دفاع را سلب ميكند؟ كدام كيش است كه تحمل ميكند سنگيني دست كفر و شرك را، و تلخي زبان نفاق را؟ نتيجه اين آزاد انديشي، چنين خواهد بود كه ابراهيم بتشكن، ابراهيم سازشگر شود، و مُلك سليمان نبي، خانه عزلت و صومعه گوشهنشيني گردد.
اما صحبتهاي جديدتان! بر خلاف گفته خودتان "تمام بحث من شما باشيد" بايد پاسخ مرا ميداديد؛ اما همچنان پافشاري داريد كه به تنهايي، بحث جهاد را ادامه دهيد. قاعدتا در جواب صحبت اين نوبتتان، نبايد چيزي بگويم؛ چون پاسخي دريافت نكردهام و شبهاتي كه مطرح كردهايد به پايان نرسيده است.
يك نصيحت
اما يك نصيحت؛ روشي كه در پيش گرفتهايد و مطالبي كه درباره خدا ميگوييد، و تعابيري كه به كار ميبريد، درست نيست. اگر نوشتههاي شما را يك كافر و كسي كه لامذهب است بخواند، و بخواهيد با او وارد بحث شويد، راحت شما را مغلوب ميكند. يكي از علتهاي تاخير و مردّد بودنم در پاسخ دادن به شما، اين است كه اينجا يك مكان عمومي است.
شما ندانسته، حرفايي را بر عليه اسلام - كه به هر حال، يك دين است - ميگوييد كه به اصل دين، لطمه ميخورد. خداي اسلام و خداي مسيحيت يعني چه؟ خداي ظالم و آدمكش يعني چه؟ اين را در حالي ميگوييد كه امثالش در كتب مقدس وجود دارد.
چقدر زيبا تعبير ميكند قرآن در خطاب به اهل كتاب: "حق را كتمان ميكنيد، در حالي كه كتاب خواندهايد". - وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ - معناي اين جمله را - كه بارها گفته شده - زماني درك كردم كه كتب مقدس را خواندم.
داشتن رقيب خوب، آرزوي من است؛ يك رقيب متفكر، مقتدر و منصف. اينرا از شما ميخواهم كه خوب دفاع كنيد. طوري مستدل و منطقي صحبت كنيد كه نه تنها بهانهاي دست كسي نيفتد؛ بلكه متوجه وحدت و يگاني پيروان خدا شود.
*****
چه داني تو اي بنده! کار خدايي!؟
بينام: "چرا كه براي من خيلي عجيبه كه خدايي اينقدر فرمان قتل و كشتار بدهد".
خداي مسلمانان همان خداي نوح است كه آن قدر باران نازل كرد، تا مردم سراسر زمين را دچار عذاب كرده و غرق نمود.
خداي اسلام همان خداي موسي است كه بلا و مرض را بر قوم فرعون نازل كرد.
خداي اسلام همان خداي موسي است كه آب را براي عبور مومنين، شكافت، و همان آب را بر سر كفار، فرود آورد.
همان خداييست كه فرعون و يارانش را در آب، غرق نمود.
خداي اسلام، همان خداي ابراهيم است كه سازش با بت پرستان را نپذيرفت.
همان خداي ابراهيم بتشكن است.
خداي اسلام، همان خدايي است كه به دست بعضي از پيامبرانش، با غضب و جلالش، مشركان و مفسدان را هلاك ميساخت؛ و به دست بعضي از پيامبرانش، با رحمت و جمالش، مردگان را زنده ميساخت.
خداي اسلام همان خداي لوط است كه تمامي قوم او را به سنگ تبديل نمود.
تو خود حديث مُفصَّل بخوان از اين مُجمَل
حضرت نوح
• تورات.پيدايش 6: طوفان نوح: 5-6 هنگامي كه خداوند ديد مردم، غرق در گناهند و دايما به سوي زشتيها و پليديها ميروند، از آفرينش انسان، متأسف و محزون شد. 7 پس خداوند فرمود: «من انساني را كه آفريدهام از روي زمين محو ميكنم. حتي حيوانات و خزندگان و پرندگان را نيز از بين ميبرم؛ زيرا از آفريدن آنها متاسف شدم.» 12 وقتي خدا فساد و شرارت بشر را مشاهده كرد، به نوح فرمود: « تصميم گرفتهام تمام اين مردم را هلاك كنم؛ زيرا زمين را از شرارت پر ساختهاند. من آنها را همراه زمين از بين ميبرم. 17 به زودي من سراسر زمين را با آب خواهم پوشانيد تا هر موجود زندهاي كه در آن هست، هلاك گردد.» 10 طوفان شروع شد و چهل شبانه روز، به شدت باران باريد. همچنين آبهاي زير زميني، فوران كرده، بر زمين جاري شدند. 19 باران آنقدر باريد كه سطح آب به هفت متر بالاتر از قله كوهها رسيد. همه جانداران روي زمين يعني حيوانات اهلي و وحشي، خزندگان و پرندگان، با آدميان هلاك شدند. هر موجود زندهاي كه در خشكي بود، نابود گشت.
حضرت لوط
• تورات.پيدايش 19: 12 آن دو مرد از لوط پرسيدند: « ... ما اين شهر را تمام ويران خواهيم كرد. فرياد عليه ظلم مردم اين شهر به حضور خداوند رسيده، و او ما را فرستاده است تا آن را ويران كنيم. 23 آفتاب داشت طلوع ميكرد كه لوط وارد صوغر شد. آن گاه خداوند از آسمان گوگرد مشتعل بر سدوم و عموره بارانيد و آنها را با همه شهرها و دهات آن دشت، و تمام سكنه و نباتات آن، به كلي نابود كرد. اما زن لوط به پشت سر نگاه كرد و به ستوني از نمك مبدل گرديد.»
حضرت موسي
• تورات.خروج 7: بلاي خون، بلاي قورباغه، بلاي پشه، بلاي مگس، بلاي طاعون، بلاي دُمَل، بلاي تگرگ، بلاي ملخ، بلاي تاريكي، مرگ پسران ارشد.
• تورات.خروج 11: آنگاه خداوند به موسي فرمود: «يك بلاي ديگر بر پادشاه مصر و قومش نازل ميكنم تا شما را رها سازد. اين بار او خود از شما خواهد خواست تا مصر را ترك گوييد». پس موسي به فرعون گفت: «خداوند ميفرمايد حدود نيمه شب از ميان مصر، عبور خواهم كرد. همه پسران ارشد خانوادههاي مصري خواهند مُرد. از پسر ارشد فرعون كه جانشين اوست گرفته، تا پسر ارشد كنيزي كه كارش دستاس كردن گندم است. حتي تمام نخست زادههاي چارپايان مصر نيز نابود خواهند شد. آن چنان شيوني در سراسر مصر خواهد بود كه نظير آن تا به حال شنيده نشده و نخواهد شد.»
• تورات.خروج 12: نيمه شب، خداوند تمام پسران ارشد مصر را كشت، از پسر ارشد فرعون كه جانشين او بود گرفته تا پسر ارشد غلامي كه در سياه چال، زنداني بود. او حتي تمام نخستزادههاي حيوانات ايشان را نيز از بين برد.
• تورات.خروج 14: عبور از دريا - آنگاه خداوند به موسي فرمود: « ... من دل مصريها را سخت ميسازم تا در پي شما وارد راهي كه در دريا پديد آمده، شوند. آنگاه ميبينيد كه من چگونه فرعون را با تمام سربازان و سواران و عرابههاي جنگيش شكست داده، جلال خود را ظاهر خواهم ساخت، و تمام مصريها خواهند دانست كه من خدواند هستم.» 27 مصريها كوشيدند فرار كنند؛ ولي خداوند همه آنها را در دريا غرق كرد. پس آب برگشت و تمام عرابهها و سواران را فرو گرفت؛ به طوري كه از لشكر فرعون كه به تعقيب بنياسرائيل پرداخته بودند حتي يك نفر هم زنده نماند. اسرائيليها اجساد مصريها را ديدند كه در ساحل دريا، افتاده بودند. وقتي قوم اسرائيل، اين معجزه عظيم خداوند را به چشم ديدند، ترسيدند و به خداوند و به بنده او موسي ايمان آوردند.
اين تعبير چقدر زيباست "جلال خود را ظاهر خواهم ساخت" و چقدر شباهت به آيات قرآن دارد. به اين عبارت هم دقت كنيد "وقتي قوم اسرائيل، اين معجزه عظيم خداوند را به چشم ديدند، ترسيدند و به خداوند و به بنده او موسي ايمان آوردند." بنياسرائيل، از ترس، ايمان آوردند. پس اين روش هم در بعضي مواقع، كار ساز و صحيح است.
در زمان مناسب به بحث مورد علاقه دوستان اهل كتاب، خواهيم پرداخت؛ يعني جهاد. خواهيم گفت كه جنگ و جهاد، از مظاهر جلال و جبروت خدا، نسبت به كفار و گناهكاران است. زماني به دست آب و باران - كه مايه حيات و رحمت هستند - بندگانش را تنبيه و مجازات ميكند؛ و زماني به دست بندگان صالح و نيكوكاراش.
تـرور
• در مورد پيامبر اسلام، كوتاه مينويسم. همانطور كه دوست بينام گفت و من هم قبول كردم، پيامبر، در سالياني كه در مكه زندگي ميكردند نه كسي از ايشان بدي و نادرستي ديده، و نه صحبت و آيهاي از جنگ و خشونت بوده. خوشبختانه بينام - ناخواسته - به اين موضوع اذعان كرد: "دعوت به زبان خوش و آرام و فصاحت گفتار، ترسانيدن از آخرت و تعاليم اخلاقي و انساني". و باز همانطور كه بينام تاكيد كرد، در مدينه بود كه آيات دفاع و جهاد نازل شده؛ اما نكتهاي جا ماند و از قلم افتاد.
زادگاه پيامبر، مكه؛ محل زندگي، مكه؛ همسر و خانواده در مكه، قوم و خويشان در مكه؛ اما چه شد كه يكباره به مدينه رفتند!؟ بعد از 50 سال زندگي - و به قول شما، با دعوت به مهر و محبت و دوستي - شبانه و مخفيانه، زادگاهش را ترك و به ديار ديگر برود!! عجيب نيست!؟ آيا چيزي را در اين بين، كتمان نكرديد؟
چرا قضيه ترور ايشان را نگفتيد؟ چرا سه سال محاصره كامل مسلمانان را تعريف نكرديد!؟ چرا شكنجه و قتل مومنان را اطلاع رساني نكرديد!؟ چرا اخراج و تبعيد مسلمانان را از مكه افشا نكرديد؟ چرا مصادره اموال آنها را بيان نكرديد؟ چرا نگفتيد كه آنها را دست خالي، با تني رنجور و قلبي شكسته، از خانه و زندگيشان راندند!؟
*****
در يكي از جلسات گفتم
جلسه 4: "منشا اينگونه برداشتها، انحراف در اصول است؛ اينكه شناخت كامل و جامعي از خالق و مخلوق نداريم."
جلسه 5: "به نظر من، بزرگترين تفاوت اديان، در خداشناسي است؛ و بزرگترين نقطه ضعف بعضي از آنها، همين موضوع است."
يكي از دوستان گفت: «با اين جمله موافق نيستم». حالا متوجه منظورم شُديد؟ خدا يكي است؛ قرائت آدمها متفاوت است. بعضي چنان خدا را تعريف ميكنند كه منحصر در خودشان ميشود. وجود هيچ خدا و فرستاده ديگري را تحمل نخواهند كرد. شاهد بوديد كه چگونه از خدا ياد شد. الله، خداي مسلمانان، خداي محمد. اين تعابير هرچند زننده و دور از ادب است؛ اما زاييده افكار و عقايد انسانهايي است كه به جز خود را تحميق و تحقير ميكنند.
مناظره پيامبر با دَهريه
دهريه گفتند: ما معتقديم موجودات جهان را، آغاز و انجامي نيست و جهان قديم و هميشگي است.
حضرت فرمود، روي چه اصلي معتقديد كه همه اشيا و موجودات جهان، قديمي و هميشگي بوده و آغاز و انجامي ندارند؟ گفتند: ما تنها چيزي را ميپذيريم كه ببينيم؛ و چون براي اشيا، نه ابتدايي ديده و نه فنا و انقضايي ديدهايم، حكم ميكنيم كه موجودات هميشگي بوده و خواهند بود.
حضرت فرمود: آيا با چشم خود، هميشگي بودن موجودات و قديم و ازلي بودن آنها را ديدهايد؟ اگر بگويي آري لازم است با همي و عقل و قواي بدني خود، نيز ابدي و ازلي باشيد، تا بتوانيد تمام موجودات را به صفت قديم و ازلي بودن ببينيد و اين مخالف شهود همه عقلاي بشر است، كه يقينا چنين ادعايي نخواهيد كرد.
دهريه گفتند: آري، قديم بودن و بقاي موجودات را نديدهايم.
حضرت فرمود: پس چرا حكم به قديم بودن و بقاي موجودات ميكنيد؟ با اينكه بنا به اعتقاد خودتان، نه حدوث آنها را ديدهايد، و نه قديم بودنشان را. چگونه ميتوانيد يك طرف را برگزيده و طرف ديگر را نفي كنيد؟ آيا گردش شب و روز را نميبينيد كه هر يكي پشت سر ديگري در جريان است؟ گفتند آري. فرمود: آيا اين گردش و ترتيب، در ميان شب و روز، از زمانهاي گذشته بود و خواهد؟
گفتند: آري.
فرمود آيا ممكن است اين تناوب و ترتيب به هم بريزد و شب و روز در يك جا جمع شوند؟
گفتند: نه، ممكن نيست.
فرمود: در اين صورت، از همه جدا و منفصلند. وقتي زمان يكي گذشت، ديگري به دنبال آن، جريان ميباد.
گفتند: آري، همين طور است.
فرمود: پس با اين اعتراف به حادث بودن آنچه كه از شب و روز، بر يكديگر تقدم و سبقت ميگيرد بدون مشاهده حكم نموديد؛ پس چگونه منكر قدرت خدا ميشويد؟ به عقيده شما آيا شب و روزف ابتدا و پاياني دارد، يا ازلي و غيرمتنهاي است؟ در صورت نخست، عقيده ما، مبني بر حدوث، ثابت ميگردد و در صورت دوم، چگونه ممكن است چيزي كه پايان دارد، از جهت آغاز، نا متنهاي باشد؟
گفتند: درست است.
حضرت فرمود: شما كه به قديم بودن عالم معتقديد و منكر حدوث آن ميباشيد آيا پيرامون آن تحقيق و تاملي كردهايد؟
گفتند: آري.
فرمود: آيا نميبينيد كه تمام اشيا و موجودات جهان، به هم محتاج و مرتبط، و در وجود و بقا، به يكديگر نيازمند؟ مگر نميبينيد در ساخت يك عمارت، لازم است تمام اجزا، از خاك و سنگ و آب و غيره، دست به دست هم دهند تا ساختماني برقرار گردد؟ و همينطور است ساير اشيا جهان. حال كه اين احتياج و ارتباط، در تمام موجودات جهان، حاكم است، چگونه ميتوانيد آنها را قديم و ثابت بدانيد و معناي حادث، چه ميشود؟ و آيا اينها كه ميگوييد، قديمند؟ اگر حادث بودند، چه ميشد؟
دهريه، در برابر استدلال پيامبر خدا، مات و مبهوت شده و از شرح معناي حادث، در ماندند؛ زيرا هر وصفي در بيان حادث، با مشخصات موجوداتي كه به نظر آنان قديم بودند، تطبيق ميكرد. به همين خاطر گفتند: در اين باره فكر و تامل خواهيم كرد.
مناظره پيامبر با ثـَنـَويه
ثنويه گفتند: اعتقاد ما اين است كه تدبير جهان، از دو مبدا نور و تاريكي، سرچشمه ميگيرد.
رسول اكرم رو به جماعت ثنويه نموده و فرمودند: به چه دليل معتقد به اين معني شديد؟
گفتند: ما معتقديم كه جهان از دو قسمت تشكيل شده است، يا خير و نيكو يا شر وبدي؛ و دريافتيم كه اين دو ضد و مخالف يكديگرند؛ پس از اينجا حكم ميكنيم كه خالق خير، غير از خالق شر است زيرا يك خالق، دو عمل ضد هم را انجام نميدهد. پس هر كدام را خالقي است. چنانكه برف نميتواند ايجاد حرارت كند و آتش هم نميتواند مبدا سردي باشد.
پيامبر فرمود: آيا اين همه رنگهاي متنوع را نميبينيد؟ مگر قبول نداريد كه هر كدام آنها مخالف و ضد يكديگرند؟ و دو نوع آنها در يك جا جمع نميشود؟
گفتند: آري.
پيامبر فرمود: پس چرا به تعداد هر رنگ به خالقي معتقد نشديد؟ مگر به نظر شما هر ضدي، محتاج خالقي مستقل نيست؟ ثنويه ساكت شدند.
سپس پيامبر فرمود: بنا به اعتقاد شما، چگونه ممكن است نور و ظلمت در اداره تشكيلات جهان دست به دست هم داده باشند؛ درحاليكه نور، بنا به طبعش، ميل به صعود دارد، و ظلمت، تمايل به هبوط و نزول؟ آيا دو نفر كه مدام در خلاف يكديگر در حال حركت هستند، ميتوانند در يك جا به هم برسند و باهم ملاقات كنند؟
گفتند: نه امكان ندارد .
پيامبر فرمود: پس لازم است كه نور و ظلمت نتوانند در يك جا اجتماع كنند؛ چرا كه آن دو، مخالف هم بوده و پيوسته در خلاف هم در حركتند. بنا بر اين استدلال، آيا ممكن است جهان از اجتماع دو ضد و مخالف، حادث و متشكّل شده باشد؟
جماعت ثنويه گفتند: به ما مهلتي بده تا در كارمان انديشه كنيم.
به اميد ديدار
خدانگهدار
