من و اسلام (فصل نو)

قرآن، دعا، حدیث

  • صفحه‌اصلی
  • قرآن
  • حدیث
  • دعا
  • اخلاق

جلسه 11

تغييرات:
- در قسمت پيوندها، جستجوي قرآن (جستجو در متن و ترجمه)، اضافه شده است. (شنبه 25 تير)
- به لطف خداي مهربان، جدول قرآن، رو به كامل شدن است. نمي‌شود گفت يك دايرة المعارف؛ اما يك شناسنامه مختصر و مفيد، از كل سوره‌هاي قرآن است كه براي آشنايي محققان و  شما دوستان علاقمند، تهيه كردم. به اميد خدا و دعاي خير شما فازهاي بعدي كار، انجام شود؛ و چنين كاري هم درباره كتب مقدس. منتظر نظر شما در مورد اين كار هستم. (پنجشنبه 23 تير)
- در همين جلسه، مطالبي اضافه شده است (جمعه 17 تير)

* نامه

با سلام خدمت راهنماي عزيز!

شايد باورتون نشه چه قدر از ديدن جوابتون، خوشحال شدم. فكر نمي‌كردم جوابم رو بدين. به قولي "يك تير، تو تاريكي زدم" ... از مطالبي كه در نامتون نوشتيد، واقعا استفاده كردم. با مواردي كه نوشتين، موافقم. من به دنبال مقايسه، يا به دنبال اثبات برتري چيزي نيستم. قبول دارم كه مقصودم رو خوب بيان نكردم؛ ولي حقيقتش چيزي كه باعث شده مدتي سخت دنبال جوابام باشم و به هر دري بزنم تا جواب درستي رو پيدا كنم، مدتها پيش از جريان تبليغي كه براي دين ...، چه در ايران و چه در خارج از ايران، انجام مي‌شد، با خبر شدم و براي كنجكاوي و اينكه چندتا از افرادي كه مي‌شناسم، تغيير دين دادن، و ... شدن. به دنبال اين جريان، اين سوال رو من از تك تك دوستاني كه تغيير دين داده بودن، پرسيدم: "چه چيزي رو در اسلام پيدا نكردين كه در ... يافتيد؟"

شايد باور نكنيد؛ به هيچ جواب منطقي نرسيدم. حتي جوابشون، ساده‌ترين سوالها رو پاسخگو نبود. ... اين تبليغات رو واقعا وسيع دارن دنبال مي‌كنن و چقدر هم به كارشون وارد هستن.

بر خورد با اين افراد، كه تغيير دين داده بودن، و افرادي كه مباشر ... بودن، باعث شد طي مدت زماني كه در مورد عقايدشان صحبت مي‌كرديم، بفهمم اين اونها نيستن كه وارد هستند، كه از چه راهي وارد بشن؛ بلكه اين كم اطلاعي ما نسبت به عقايد و اعتقاداتـمون هست كه باعث ميشه در مواردي تحت تاثير قرار بگيريم و حتي تغيير دين بديم؛ و خيلي حرفاي ديگه و نتيجه‌‌هاي ديگه كه واقعا نميشه اونها رو نوشت.

من وقتي وارد اين جريان شدم، باعث شد كه سعي كنم دانسته‌هامو راجع به مذهب خودم و حتي مذاهب ديگه كامل كنم. تورات و انجيل رو مطالعه كردم و به دنبال منابع معتبري از زرتشت و حتي بهايي مي‌گردم.

طرف صحبت من افرادي هستن كه اسلام رو دين دروغين مي‌دونن. من از دينشون، خيلي منطقي صحبت و سوال مي‌كنم. بعضي جاها كه مقايسه مي‌كنم كاستي‌هاي دينشون رو، قبول مي‌كنن؛ ولي به يكباره بناي دروغين بودن اسلام رو ميزنن.

خواهشم از شما اينه، به من در پيدا كردن دلايلي كه احتياج به رجوع به قرآن نداشته باشه و بدونه اشاره به اسلام، وجود دين بعد از مسيحيت رو ثابت كنه؛ كامل نبودن مسيحيت رو بيان كنه؛ و اينكه دينه سراسر محبتي نيست؛ و اينكه عيسي پسر خدا نيست.

من براي اثبات دين خودم به مسيحيان اين كارو نمي‌كنم. جايي كه من اين بحث رو دارم، عده ديگه‌اي هم هستند كه قصد تغيير دين دارن. من مي‌خوام براشون روشن كنم كه اونها علاوه بر اينكه اسلام رو نشناختن و محبتشو درك نكردن، نشناخته دوباره دين ديگه‌اي رو مي‌پذيرند. و حتي عده‌اي، نه تنها تغيير دين نمي‌دن؛ بلكه راه بي مذهبي رو پيش مي‌گيرن و به نوعي سَرخُورده ميشن كه مسلمان زاده هستند.

اگر ممكنه بيشتر به من كمك كنين. من فقط احساس مي‌كنم كه مي‌تونم كاري انجام بدم؛ ولي نميدونم دليل منطقي رو از كجا بايد پيدا كنم. مي‌دونم كه توقع بزرگيه ولي من احساس كردم همين حس منو شما قبلا داشتين. دنبال جوابهايي ميگشتين كه سخت به دست مياد. ممنون ميشم اگر كمكم كنين.

شرمنده كه درددلم اينقدر زياد شد. ...

سه‌شنبه 17 خرداد 1384

*

بنام او
راهنماي عزيزم ! سلام و خسته نباشيد.
اول از هر صحبتي تشكر مي كنم از شما بابت مطالب مفيد و مهمي كه در وبلاگ قرار داديد و خسته نباشيد مي گم بهتون چون مطمئنا براي جمع آوري مطالب وقت زيادي صرف كرديد.

«دين، راه زندگي، عبوديت و پارسايي است، تا يك سيستم فكري كه در آن عقايد مختلف يافت شود.»  هر فردي زماني مي‌تونه بگه آدم معتقدي هستم كه دين خودش رو خوب بشناسد؛ نه يك شناخت سطحي. لازمه اين شناخت هم مطالعه و تحقيق و مقايسه بين اديان است. براي رسيدن به پارسايي و سعادت، بايد مسيري را طي كنيم و مطمئنا دين مي‌تونه راهنماي مناسبي باشه.

• مطالبي كه شما طي چند جلسه بصورت بي‌نقص بيان كرديد، حاصلش براي من شناخت دينم و ايجاد حس غرور در من بود. غروري كه ناشي از برتر بيني دين خودم مي‌دونم. برتري كه خيلي از هم دينهاي من ازش بي‌خبرند. با اين گفته‌ها اصلا تصميم ندارم تصوير نادرستي از اديان رو در ذهن خودم قرار بدم؛ ابدا؛ چون خوب مي‌دونم كه تصوير نادرست از اديان، علت عمده‌اي است كه سبب شده اديان را رقبايي بدونيم كه يكديگر رو نفي مي‌كنند و هر يك خود را حق محض مي‌دونند.

• مهمترين سود دين، براي هر فردي اين است كه بتونه مجهول ماندن را كه بزرگترين رنج روح است ترك كنه و مهمترين درسش هم، تفهيم درس بندگي است. مطمئنا حل اين معادله روحي،  توسط هيچ شخصي صورت نمي‌گيره؛ زيرا كه خود او نيز معادله‌اي دارد و احتمالا از آن بي‌خبر. تنها راه براي حل اين معادله طي كردن مسيري است كه دين راهنماي (چراغ) آن است.
• انسان فقط انسان است، نه خدا. انساني با اين فكر، رفتاري دارد آن هم بندگي است. احتياج به چيزي فراتر از هم نوع مي تونه دليل و اثبات خوبي براي بندگي باشه.
و در آخر ؛ راهنماي خوبم! دينم رو بهتر شناختم و سعي بر اين دارم كه بهتر از اين بشناسم چرا كه جا براي شناسايي آن بسيار است. حاصل اين شناخت هم كه در بالا قيد كردم (حل معادله روحي، درك بندگي) و تلاش براي حل معادله و شناخت حدود بندگي. شناخت خوبي رو پيدا كردم مسير خوبي رو انتخاب كردم تنها دليلش، راهنماي و تلاش زيباي شماست. تنها كاري كه مي‌تونم انجام بدم اينه كه ازتون تشكر كنم.

صد كتاب ار هست جز يك باب نيست
صد جهت را قصد، جز محراب نيست
اين طريق را مَخلصش يك خانه است
اين هزاران سنبل از يك دانه است

به اميد ديدار
سبز باشيد.

"تاریکی رو ببینید و روشنای رو درک کنید"

جمعه 10 تير 1384

? پاسخ

سلام
همانطور كه در شروع وبلاگ گفتم، قصد ندارم كسي را مسلمان كنم؛ اصلا نمي‌خواهم چيزي را تغيير دهم؛ هدفم اين است آن چيزي را فعلا داريم، بهتر بشناسيم، و با شناخت، نگه داريم.

اين خيلي خوب است كسي كه مدتي پيش، معتقد بود دينش تقليدي است و حاصل يك جبر خانوادگي، اكنون چنين مي‌گويد: "هر فردي زماني مي تونه بگه آدم معتقدي هستم كه دين خودش رو خوب بشناسد؛ نه يك شناخت سطحي. لازمه اين شناخت هم مطالعه و تحقيق و مقايسه بين اديان است - شناخت دينم و ايجاد حس غرور در من - دينم رو بهتر شناختم و سعي بر اين دارم كه بهتر از اين بشناسم - شناخت خوبي رو پيدا كردم مسير خوبي رو انتخاب كردم".

آيه ارتداد

در سوره بقره، آيه 109، درباره ارتداد صحبت شده است. عوامل و موانع ارتداد.

بسياري از اهل كتاب، از روي حسد، آرزو مي‌‏كردند شما را بعد از اسلام و ايمان، به حال كفر باز گردانند؛ با اينكه حق براي آنها كاملا روشن شده است. شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد، تا خداوند فرمان خودش را بفرستد؛ خداوند بر هر چيزي تواناست (109) و نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد. و هر كار خيري را براي خود از پيش مي‌‏فرستيد، آن را نزد خدا خواهيد يافت. خداوند به اعمال شما بيناست. (110) آنها گفتند: (لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إلاَّ مَن كـَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَي) «هيچ كس، جز يهود يا نصاري، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» اين آرزوي آنهاست! بگو: «اگر راست مي‌‏گوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد» (111) آري، (مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ) كسي كه روي خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است. نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي‌‏شوند. (بنابرين، بهشت خدا در انحصار هيچ گروهي نيست) (112)

بلافاصله بعد از آيه 109، گفته شده است: و أقيموا الصلاة و آتوا الزكاة. نماز را اقامه كنيد و زكات، بپردازيد. حتما با روح اين دو عمل، آشنا هستيد. "نماز، نماد فرهنگ، و زكات، نماد اقتصاد است". اگر داراي فرهنگ و اقتصاد قوي باشيم، تلاش ديگران، ما را از آنچه هستيم، دور نمي‌سازد. اين همان عوامل انحراف اشخاص از ديني كه دارند است.

اگر سابقه تاريخي ارتداد در اسلام را، تا عصر حاضر، بنگريم، و به دنبال علت آن باشيم، متوجه اين دو عامل مهم و اساسي خواهيم شد. دانش و آگاهي كم، شناخت ناقص، و در يك كلمه، فرهنگ ضعيف، يكي از عوامل اين انحراف است.

علت ديگر گرايش به اديان ديگر، اقتصادي ضعيف جامعه اسلامي است. جاي دوري نرَويم. در همين زمان، چرا در بعضي از كشورهاي مترقي و از لحاظ اقتصادي پيشرفته، از شرايط اقامت دائم دادن به مسلمانان، تغيير دين آنهاست؟ چرا بعضي از مسلمانان ايراني يا كشورهاي ديگر اسلامي، به صرف اينكه در كشور خودشان حد نصاب آسايش و امنيت مالي را ندارند، مهاجرت مي‌كنند؛ و هنگامي كه با فشار شديد در خارج روبرو مي‌شوند، مجبور به تغيير دين و مذهب خود مي‌شوند؟ چرا انبوهي از تبليغ و تشويق به مهاجرت به خارج، وجود دارد؟ آيا واقعا به همين راحتي است كه آنها مي‌گويند؟ ويزا، خانه، كار و پول؟ به چه قيمتي؟ اگر وارد دفتر كارشان شويد متوجه هدفشان خواهيد شد.

نه، اين شعار يا تبليغ منفي نيست. خوشبختانه در اينترنت هستيم و درها به روي همه باز، و انواع و اقسام تبليغات آنچناني در معرض ديده همه؛ گذشته از تجربيات و چيزهايي كه به چشم، ديده‌ايم و به گوش، شنيده.

من با ديگران كاري ندارم. آنها وظيفه خودشان را انجام مي‌دهند و ما هم بايد وظيفه خود را بشناسيم و عمل كنيم. از دشمن، چه انتظاري مي‌رود، به جز دشمني. اتفاقا بايد به آنها آفرين گفت و خسته نباشيد. چقدر خوب نقاط قوت و ضعف ما را شناخته‌اند.

*

راهنماي عزيز سلام. ممنون از زحماتتون. من مدتيه كه مطالبتونو دنبال مي‌كنم. چند بار مي‌خواستم براتون نامه بدم اما نميدونستم كه با چه شخصيتي رو به رو هستم. امروز وقتي پست جديدتونو خوندم ديگه طاقت نياوردم. آخه مشكل منم همينه كه دوستمون گفتن. وقتي با كساني رو به رو مي‌شيم كه بعد از دين خودشون دينيو قبول ندارند و حتي دين مارو رد مي‌كنند، دليل و برهان آوردن از قرآن ديگه كار ساز نيست.

• همين چند روز پيش در جايي بودم كه بحث دين بود. وقتي گفتم كه تا حالا كسي نتونسته حتي يه آيه مثل قرآن بياره، يكي از دين‌زداها گفت كه اينو تو مغز شما مسلمونا كردن؛ در صورتي كه "قران حتي از نظر ادبيات عربي و نوشتاري، ضعيف‌ترين و بي‌قاعده‌ترين متناست. حتي نميشه بصورت يه متن ادبي ضعيف ازش ياد كرد".

البته من جورايي ديگه جوابشو دادم اما راستش خودم هم يه مدت بود كه از نظر صرف و نحو در قران تحقيق مي‌كردم واسه همين مجبور شدم از يك روحاني سوال كنم. ايشون گفتند كه چون در زمان پيامبر همه بي‌سواد بودند و پيامبر گفت هر اسير اگه به چند نفر سواد ياد بده آزاد ميشه، واسه همين اكثر مسلمونا تازه سواد نوشتن ياد گرفته بودند و قرآن هم اونا از بحر مي‌كردند. بعد از مرگ پيامبر كه تصميم گرفتند قران را جمع آوري كنند كساني كه از بحر كرده بودند همه رو روي پوست نوشتند و متأسفانه چون نوسواد بودند خطاي بسيار بد داشتند و براي همين حتي در بعضي جاها اشكال خوندن پيش اومد. خلاصه اينكه به اين دليل ....

• بله راهنماي عزيز يك موضوع ديگه كه من اونجا عنوان كردم اين بود كه گفتم اسلام تمامي اديان را كامل كرده؛ و يكي سوال كرد كه "مگه اسلام چه چيز جديدي گفته كه در اديان ديگه گفته نشده؟" خب به قول اين دوستمون "ما بخاطر كم اطلاعي از دينمون حتي در ساده‌ترين چيزها مي‌مونيم". البته خيلي صحبتهاي ديگه مطرح شد كه اگه اجازه بدين يكي يكي بنويسم و اگه براتون امكان داره كمكم كنيد. چرا كه راستش من "با اينكه خيلي مطالعه كردم اما مثله اينكه هنوز چيزي نميدونم". بازم بخاطر زحمتهاي بي‌دريغتون تشكر مي‌كنم؛ و سر ميزنم تا جواب اين سوالو ازتون دريافت كنم.

اميدوارم كه خدا عوضتون بده.
به اميد ديدار

سه‌شنبه 14 تير 1384

? پاسخ

سلام
خدا را شكر كه مورد اعتماد شما قرار گرفتم. مسووليتم سنگينتر شد. خدا آنچه را حق است، برايمان روشن كند.

دوست خوبم! اين خوب است كه شما نسبت به عقيده و دين خودتان، احساس مسوليت مي‌كنيد. به اين حس مي‌گويم غيرت ديني. هركسي چنين حسي ندارد. براي بعضي اين مسائل، ارزشي نداشته و به حالش فرقي نمي‌كند كه درباره مذهبش چه بگويند؛ چون احساس تعهد نمي‌كند. غافل از اينكه نتيجه اين مسائل، به طور مستقيم به خودمان برمي‌گردد. بدا به حال ما اگر حرف ديگران درست باشد و دين ما چنين ناقص؛ و وا اسافا اگر اعمالي كه انجام مي‌دهيم، بر مباني يك تفكر و اعتقاد نادرست باشد. اين اخطاري است به همه انسانها.

• من شايد بتوانم جواب تك تك سوالهاي شما را بدهم، اما مطمئنا با اين سوال و جوابها، اصل يك دين، نه ثبت مي‌شود و نه نقض. بايد كار اساسي انجام داد. اگر از اين مرحله گذر كرديد، مي‌رسيد به مطالب فرعي، مثل كيفيت نزول قرآن، نوشتن و كتابت قرآن، حافظان قرآن، نويسندگان قرآن.

بحث ما فعلا يك بحث اعتقادي است، و سوالهاي شما بيشتر يك بحث قرآني كه مربوط به علوم قرآن مي‌شود. مي‌توانم كتابهايي را در اين زمينه به شما معرفي كنم. "تاريخ قرآن" نوشته دكتر محمود راميار و "تاريخ قرآن كريم" نوشته دكتر محمد باقر حجتي. اين دو كتاب و كتابهاي مشابه، اطلاعات شما را درباره نزول و شأن نزول، و كيفيت كتابت و نوشتن آيات، سوره‌ها و قرآن، و نام گذاري سوره‌ها و مطالب جالب و مفيد ديگر، افزايش مي‌دهد.

• متوجه جواب آن روحاني كه از او سوال كرده بوديد نشدم. ظاهرا صحبت شما درباره ضعف متن قرآن بود. آيا ايشان مي‌خواستند اين نظر را تاييد كنند و براي همين علت آنرا، بي‌سوادي اعراب آن زمان مطرح كردند، يا چيز ديگري؟ اما اين موضوع جديدي است كه چون مردم آن زمان، بي‌سواد بودند، پس قرآن غلط دارد يا ضعيف است. اين صحبت، حتي درباره كتابهاي پايين‌تر يا قديمي‌تر از قرآن بيان نشده است؛ مانند نهج البلاغه. همانطور كه از اسمش پيداست، بلاغت و شيوايي در سراسر اين كتاب موج مي‌زند.

نويسنده نهج البلاغه را كه مي‌شناسيد؛ يا بهتر است بگويم گردآورنده؟ سيد رضي. ايشان از بزرگان علم و ادب است كه هنوز از آثارش استفاده مي‌شود. از يك اديب چه انتظاري مي‌رود؟ اينكه يك اثر ادبي بيافريند. چرا دانشمندي به اين بزرگواري وقتش را مي‌گذارد كه خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات كوتاه حضرت علي عليه‌السلام را جمع آوري كند؟ اين نهج البلاغه است و سخن يك انسان خدايي؛ چه برسد به كتابي كه سخن خدايي‌ست.

• از دوستان و كساني كه چنين درباره قرآن، حرف زده و اظهار نظر مي‌كنند، دلخور نشويد. نبايد هم غير از اين بگويند. بايد پا روي خيلي چيزها بگذارند، تا از اسلام رو بگردانند. بايد خيلي چيزها را ناديده بگيرند و بگويند اسلامي نيست، قرآني نيست و پيامبري نيست. بايـــــد منكر آفتاب شد، تا گفت شب است.

خورشيد اگر گرم تماشاي تو نيست
دلگير مشو، ز پشت كوه آمده است

با يكي از دوستان غير مسلمان صحبت مي‌كردم؛ از كساني كه ادعاي مهر و محبت و بركت دارند؛ حتي لعن بر شيطان را هم بد مي‌دانند. به نظر شما چگونه درباره پيامبر اسلام صحبت مي‌كرد؟ يك عرب بي‌سواد كه به دروغ، ادعاي پيامبري كرده و هيچ معجزه‌اي هم نداشته؛ جز يك تار عنكبوت دم غار، كه تنها شاهدش هم ابوبكر بوده كه بعد از او، خليفه شده. من حس كردم اين جملات را با ناراحتي و غيض بيان كرد.

در يكي از جلسات عمومي اهل كتاب، يكي از بزرگانشان، به پيامبر اسلام گفت: "محمد كذّاب". دوستان عزيز! ناراحت نشويد. بايد اينگونه بگويد؛ وگرنه اگر محمد، امين باشد و صادق، كه كلاه آنان پس معركه است، و كسي حاضر نمي‌شود به حرفشان گوش دهد.

• حالا يك سوال از شما دارم. اين را مي‌دانيد كه قرآن در طول 23 سال رسالت پيامبر اسلام، به صورت آيه به آيه يا سوره‌اي، نازل شده است. از ارزش و محتواي آن هم حتما باخبريد. به نظر شما، پيامبر اسلام، چنين كتاب با ارزشي را - كه مي‌گويد كتاب آسماني و راه زندگي و سعادت بشر است - پراكنده رها مي‌كند؟ بدون آنكه آنرا نظم و ترتيب دهد؟ اين كار از يك نويسنده معمولي هم بعيد است؛ ‌چه برسد به كسي كه مدعي پيامبري است.

اميدوارم كه مطالعه كتابهايي كه معرفي كردم و اين وبلاگ، شما را كمك كند. اما اگر باز هم اصرار داريد كه در مورد قرآن، پاسخگوي دوستانتان باشيد، از آنها بپرسيد كجاي قرآن، غلط يا ضعيف است. موارد را دقيق يادداشت كنيد و برايم بفرستيد.

• و آخرين كلام اينكه فعلا سعي نكنيد به ديگران بفهمانيد. همانطور كه گفتيد كم اطلاعي خود را جبران كنيد.

مناظره پيامبر با نصاري

نصاري گفتند: ما عقيده داريم مسيح، پسر خداست و خدا با او متحد شده است.

حضرت فرمود: آيا شما معتقديد كه خداوند ازلي و قديم، با پسر خود، حضرت مسيح، متحد گرديده است؟ منظورتان از اين گفتار چيست؟

1- آيا مرادتان اين است كه خداي ازلي و قديم با اتحاد با يك موجود حادث، تنزّل كرده؟
2- يا اينكه حضرت مسيح كه موجودي محدود و حادث است، به واسطه اتحاد با پروردگار قديم و ابدي، ترقّي نموده و برابر و يكي شده است؟
3- يا اينكه نهايت تعظيم و تكريم حضرت عيسي است؟

دو صورت اول بر اساس برهان عقلي محال است؛ زيرا قديم چگون حادث مي‌گردد و يا حادث، چگونه ممكن است به قديم، تغيير يابد!؟ حادث، از هر جهت، نه فقط ضد، بلكه نقيض قديم است، و اجتماع آن دو ممتنع، و بلكه محال است. نهايتا پر واضح است كه مسيح، يكي از مخلوقات و بندگان برگزيده خداوند بوده و حادث است؛ ‌و به هر شكل پسر خدا بودن مسيح و اتحاد خدا با او، محال و باطل است.

نصاري گفتند: اي محمد! مقصود ما اين است كه خداوند در مورد مسيح، به جهت الطاف خاصه و توجه بي پايان به او، معجزات شگفت انگيزي را به دست او جاري فرموده، و به همين جهت، پسر خدا بودن عيسي، جنبه احترام و تجليل دارد و بس. همانگونه كه شما ابراهيم را خليل الله مي‌دانيد. پس چگونه با عقيده ما كه عيسي را ابن الله مي‌دانيم مخالفيد؟

پيامبر فرمود، حتما پاسخي كه به يهوديان گفتم شنيديد - و گفتار خود را تكرار فرمود و ادامه داد - اين دو (خليل الله و ابن الله) هيچ شباهتي به هم ندارند. اينكه ابراهيم، خليل خداست، خليل از ماده خُـلّه، به معناي احتياج و فقر است. و حقيقت معناي خليل، شخص نيازمند و فقير است و چون ابراهيم در نهايت استغنا نفس از ديگران دوري گزيده و تنها به سوي خداوند متعال روي آورده، لقب خليل را به او داده‌اند.

و اين معنا آنجا به اوج خود مي‌رسد، كه او را در منجليق گذاشته و مي‌خواستند به سوي آتش پرتاب كنند. در اينجا جبرئيل از جانب خدا مامور شد تا او را ياري كند؛ ولي حضرت ابراهيم در جواب گفت: هيچ حاجتي به غير خدا ندارم و ياري او مرا بس است. به همين دليل ملقب به خليل شد.

و اگر اين لغت را از ماده خِـلّه، بگيريم معنايش تحقيق در خلال معاني و توجه به لطايف و اسرار مي‌شود. در اين صورت نيز هيچ ارتباطي با استدلال شما نخواهد داشت، كه مستوجب تشبيه نمودن خداوند به خلق باشد. آيا نمي‌بينيد اگر حضرت ابراهيم به سوي خدا منقطع نشده بود، خليل خدا نمي‌شد؟ ولي در موضوع توالد و تناسل، به عكس است؛ زيرا رابطه پدر و پسر يك امر حقيقي و ذاتي است؛ هرچند پدر، فرزند را دشنام دهد و از خود، دور سازد. زيرا معناي ولادت، قائم به اين رابطه است و پدر براي هميشه مَبدا تـَكوّن و ذاتا،ً پدر آن فرزند است.

و اگر دليل شما براي پسر خدا بودن حضرت مسيح، اين است كه حضرت ابراهيم خليل خداست، لازم به اين اعتقاد است كه موسي نيز پسر خدا باشد؛ زيرا معجزاتي كه توسط موسي ظاهر شده، كمتر از معجزات عيسي نبوده است. پس بگوييد پدر خداست؛ يا حداقل آقا، عمو، رييس يا امير خداست.

مسيحيان پس از استدلال پيامبر، ساكت شدند و گفتند: ما تا امروز، هيچ كس را در مقام بحث و جدل، چون تو ماهر و زبردست نديده بوديم. فرصتي بده تا در اين موضوع، انديشه كنيم.

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴ ، ساعت ۵:۴۹ ب.ظ

كساني كه سخن را مي‌شنوند و از بهترين آن پيروي مي‌كنند، كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند (زمر/۱۸)

ایتا
قالب طراحی شده توسط وبلاگ :: webloog
من و اسلام (فصل نو) قرآن، دعا، حدیث
  • آرشیو
  • سرتیترها
  • فید وب
  • نقشه وب
  • طراح قالب بلاگفا
  • فاطمه ممتحنه علیهاالسلام
  • حدیث (۴۱) - تدفین فاطمه علیهاالسلام
  • چشم خدا
  • آداب دعا (۱) (زمان و مکان)
  • حدیث (۴۰) - انواع صبر
  • آثار دعا، آداب دعا
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - دعای باران (۲)
  • بهشت من
  • حدیث (۳۸) - اخلاص در عبادت
  • قرآن
  • حدیث
  • دعا و مناجات
  • شعر
  • کتاب
  • ادیان
  • اخلاق
  • گناه (32)
  • نهج‌البلاغه (23)
  • صحیفه (20)
  • توبه (15)
  • استغفار (14)
  • مهدی (11)
  • اخلاص (11)
  • توحید (11)
  • صبر (11)
  • مناجات (9)
  • توکل (9)
  • جنگ (9)
  • شکر (9)
  • علم (9)
  • نعمت (8)
  • عذاب (8)
  • جمعه (8)
  • شیطان (7)
  • مرگ (7)
  • ایمان (7)
  • آذر ۱۴۰۴
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • آبان ۱۳۸۵
  • مهر ۱۳۸۵
  • شهریور ۱۳۸۵
  • مرداد ۱۳۸۵
  • تیر ۱۳۸۵
  • خرداد ۱۳۸۵
  • اردیبهشت ۱۳۸۵
  • فروردین ۱۳۸۵
  • بهمن ۱۳۸۴
  • دی ۱۳۸۴
  • آبان ۱۳۸۴
  • مهر ۱۳۸۴
  • شهریور ۱۳۸۴
  • مرداد ۱۳۸۴
  • تیر ۱۳۸۴
  • خرداد ۱۳۸۴
  • اردیبهشت ۱۳۸۴
  • فروردین ۱۳۸۴
  • پایگاه جامع قرآن
  • تنزيل
  • نهج‌البلاغه  - مکارم
  • نهج‌البلاغه - انصاريان
  • نهج‌البلاغه
  • ترجمه صوتی نهج‌البلاغه  - محمد دشتی
  • مفاتیح نوین - مکارم
  • مفاتیح الجنان - انصاریان
  • جامع الاحادیث
  • صحیفه سجادیه - انصاریان
  • مناجات خمسه عشر - مکارم
  • شرح مناجات خمسه عشر - مصباح
  • پایگاه جامع تاریخ