من و اسلام (فصل نو)

قرآن، دعا، حدیث

  • صفحه‌اصلی
  • قرآن
  • حدیث
  • دعا
  • اخلاق

جلسه 10

سلام

• در جلسات قبل، سه دين زرشت، يهوديت و مسيحيت، معرفي شدند. اكنون تا حدي، با آنها آشنا شده و مانند سابق، احساس غريبي نمي‌كنيد. هرچند در بعضي از قسمتها، طولاني شدن نوشته‌ها، خسته كننده شد؛ اما چه براي شما در آينده، و چه براي آيندگان، نقش يك مرجع جامع و سهل الوصولي را ايفا مي‌كند.

منظور از نوشتن آن مطالب نسبتا طولاني، 1. هم اين است كه يك محيط عادلانه براي بحث و تحقيق به وجود آيد، و دوستان علاقمند، با آشنايي و شناخت با اديان ديگر، وارد اين جرگه شويم. 2. و هم اينكه حجت، بر مخالفين و كساني كه دست به اتهامشان، خوب است، تمام شود. ترسي از طرح عقايد و كتابهايشان، وجود ندارد.

• خلاصه‌اي از مباحث گذشته، - شناخت اديان - را در اختيارتان قرار مي‌دهم. به اميد خدا، در جلسه آينده، وارد بحث اصلي يعني بررسي "ديدگاه اديان نسبت به خدا" خواهيم پرداخت.

• يك هديه هم براي شما دوستان، آماده كرده‌ام. اگر بخش پيوندها را در سمت راست وبلاگ، ملاحظه كنيد، متوجه دو لينك "جدول قرآن" و "جدول كتاب مقدس" خواهيد شد. دو مجموعه از متن كامل قرآن و كتاب مقدس - عهد عتيق و جديد - به علاوه شناسنامه‌اي از سوره‌ها و ابواب آنها.

البته هنوز احتياج به كار دارد تا كاملتر شود. اميدوارم از اين دو مجموعه مختصر و مفيد، خوب بهره برداري نماييد. منتظر نظر و راهنمايي شما هستم.

معرفي كتاب

احتجاج (الاحتجاج علي اهل اللجاج):


اين كتاب ارزشمند كه توسط عالم بزگوار، مرحوم طبرسي - از علماي قرن 6 - به زبان عربي نگاشته شده است، مجموعه‌اي از مناظره و بحث و جدلهاي دانشمندان و علماي اديان و مذاهب مختلف، و بت پرستان، كافرين و مادي گرايان، با پيامبر اسلام، ائمه و علماي مسلمان است.

شما در اين كتاب زيبا، كه به فارسي ترجمه شده است، نه تنها با مناظره‌هاي جذاب پيشوايان اديان و متفكرين آنها، روبرو مي‌شويد، بلكه "روش درست بحث و گفتگو" را مي‌آموزيد.

نكته جالب ديگري كه بعد از خواندن اين كتاب، متوجه مي‌شويد، اين است كه بسياري از سوالاتي كه براي شما پيش آمده، يا شبهات و ايرادهايي كه از سوي مخالفين، به اسلام وارد شده است، چندان تازگي ندارد، و قرنها پيش، مطرح شده، و از سوي متخصصين، به آنها پاسخ داده شده است.

امتياز ديگر اين مناظره‌ها، اين است كه بدون استفاده از ادله تعبدي و ديني، و با كمك عقل و وجدان و مفاهيم پذيرفته شده از سوي همه، استدلال شده، و مخالفين را مبهوت و مقهور كرده است.

هنوز ترجمه فارسي اين كتاب را در اينترنت، نيافته‌ام. بنابراين قسمتهايي كه به نظرم، مناسب است، مي‌نويسم.

• جمعي از پيشوايان پنج فرقه از يهود، نصاري (مسيحيان)، دَهري (ماديگرايان)، ثـَنويه و مشركان عرب (بت پرستان)، طي يك تباني و قرار، در محضر حضرت رسول، حاضر شده و شروع به مجادله نمودند.

يهود گفتند: اعتقاد ما اين است كه عُـزير، پسر خداست.
نصاري گفتند: ما عقيده داريم مسيح، پسر خداست و خدا با او مُـتّحد (يكي) شده است.
دهريه گفتند: ما معتقديم موجودات جهان را، آغاز و انجامي نيست و جهان، قديم و هميشگي است.
ثنويه گفتند: اعتقاد ما اين است كه تدبير جهان، از دو مبدا نور و تاريكي، سرچشمه مي‌گيرد.
بت پرستان گفتند: ما معتقديم اين بتها، خدايان ما هستند.

مناظره پيامبر با يهود

يهود گفتند: اعتقاد ما اين است كه عُزير، پسر خداست.
پيامبر در جواب يهود فرمود: بر چه اساسي معتقديد كه عزير، پسر خداست؟
گفتند: چون كتاب مقدس تورات را، پس از متروك شدن، احيا نمود و اين كار را جز در مقام پسر خدا بودن انجام نداد.
حضرت فرمود: با اين استدلال، موسي به فرزندي خدا سزاوارتر است؛ زيرا تورات، توسط او نازل شده و معجزات بسياري كه خود، بر آنها واقفيد، از او مشاهده گرديده است؛ و بر اساس منطق شما، موسي بايد داراي مقامي بالاتر از مقام عزير (كه مي‌گوييد پسر خداست) باشد.

و ديگر اينكه اگر منظور شما از پسر خدا بودن، اين است كه خداوند متعال، همچون پدران ديگر، با جفت خود، نزديكي نموده و در اثر مقاربت، پسري مانند عزير متولد شده، در اين صورت شما پرودگار جهان را يكي از موجودات مادي و محدود جهان پنداشته و به او صفاتي چون صفات مخلوقين داده‌ايد.

گفتند: منظور ما از ولادت، اين نيست؛ زيرا اين تعبير، كفر و ناداني است؛ بلكه مقصود ما از پسر خدا بودن، احترام و عظمت است؛ هرچند ولادتي در كار نباشد. همچنان كه شخص عالم و استاد به شاگردش مي‌گويد ("اي پسر من") يا "تو پسر من هستي"؛ ‌كه نظر او از اين تعبير، تنها اظهار محبت است و احترام؛ نه اثبات ولادت. به همين تعبير، خداوند، عزير را از نظر شرافت و عظمت، پسر خود برگزيد؛ نه بر اساس ولادت.

پيامبر فرمود: با اين توجيه نيز پاسخ شما، همان است كه در ابتدا گفتم؛ زيرا بر اساس اين تعبير، موسي براي اين مقام شايسته‌تر بوده است. اين توجيهي كه بدان استدلال نموديد شما را به راه دشوارتر از آنچه گفتيد مي‌اندازد؛ زيرا شما گفتيد يكي از بزرگانتان بدون اثبات ولادت، به غريبه‌اي مي‌گويد "اي پسر من" يا "تو پسر من هستي"؛ يا به ديگري مي‌گويد تو "آقاي من هستي" و "اي آقاي من"؛ و هرچه احترامش بيشتر باشد اين سخن، محترمانه‌تر خواهد شد. لذا لازم مي‌آيد موسي بن عمران، برادر يا استاد يا پدر و يا مولاي خدا باشد؛ تا فضليت آن حضرت، نسبت به عزير، فهميده شود. آيا به نظر شما اين سخنان درباره موسي، كه از عزير بالاتر است، صحيح است نسبت به خدا داده شود؟

يهوديان از پاسخ، مات و مبهوت شده و گفتند: اي محمد! اجازه بده درباره سخنت، تحقيق و تفحص كنيم.

واژه‌نامه

ازلي = بي ابتدا. موجودي كه هميشه بوده و آغازي نداشته.
ابدي = بي انتها. موجودي كه هميشه خواهد بود و پاياني ندارد.
قديم = مترادف ازلي است.
حادث = ضد قديم است؛ يعني چيزي كه به وجود آمده است.
دَهريه = ماديگرايان. كساني كه وجود خالقي براي جهان هستي را قبول ندارند و قائل به اصالت ماده هستند. يعني از اول ماده بوده يا خود بخود به وجود آمده.
ثـَنويه = كساني كه معتقدند خالق، يكي نيست. خير و خوبي را در هستي، مولود يك خالق مي‌دانند و شر و بدي را از خالق ديگر؛ مانند زرتشتيان.

ادامه دارد ...

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۸:۵۶ ق.ظ

مسيحيت 4

مسيحيت (4)

5-13- اعتراف

مسيحيان، در "آيين اعتراف"، از طريق توبه يا آشتي، بخشايش الهي را دريافت مي كنند؛ زيرا ايشان نيز مانند مسلمانان و يهوديان، معتقدند كه توبه، موجب بخشايش الهي مي شود. مسيحيان، در "آيين توبه" شركت مي‌كنند تا پيام بخشايش خدا را بشنوند و به ياد آورند كه چگونه خداوند، اين مغفرت را كه همواره در دسترس بشر است، از طريق كارهاي نجات بخش عيسي، در طول زندگي وي، براي همگان فراهم كرده است.

از آنجا كه گناه، تنها بي حرمتي به خدا نيست؛ بلكه نتايج و پيامدهايي وضعي نيز در سطح جامعه دارد، مسيحيان، نشانه بخشايش را در سطح جامعه كليسايي دريافت مي‌كنند.

"آيين توبه"، در طول تاريخ مسيحيت، اَشكال مختلفي به خود ديده است. در قرون نخست تاريخ كليسا، توبه به صورت علني انجام مي گرفت. در قرون بعدي، اعتراف فردي به گناه، پا گرفت و مرسوم شد.
 

6-13- تدهين (ماليدن روغن مقدس به بيماران)

اگر گناه، بيماري روح است و موجب سست شدن ارتباط انسان با خدا مي شود، بيماري جسمي نيز مشكلي بشري است كه حيات زميني را تهديد مي كند. در هر دو حال، مسيحيان براي شنيدن پيام رهايي بخش خدا آماده مي شوند؛ زيرا معتقدند كه خدا، مسيح را براي عيادت بيماران، شفا دادن ايشان و آماده كردن آنان در لحظات جان دادن فرستاده است. "آيين تدهين" بيماران، نشان دهنده وجود خدا و محبت اوست و به ياد مي‌آورد كه خدا، انسانهايي را كه به وسيله بيماري، مورد امتحان قرار گرفته‌اند، فراموش نمي‌كند.

به ديگر سخن، هدف از اين آيين، آن است كه با احساس جانكاه تنهايي و بي كسي بيماران مقابله نمايد؛ مخصوصا در مواردي كه جسم فرسوده شده و جان اندك اندك از تن مي‌رود و مرگ فرا مي‌رسد. مسح كردن بيماران با روغن مقدس، مسلم مي‌سازد كه آنان تنها نيستند؛ بلكه مسيح با ايشان است و آنان را به سوي خدا رهنمون مي‌شود، همچنين گروهي از برادران ايماني با او هستند و براي او دعا مي‌كنند.

7-13- عشاي رباني

عشاي رباني، در ديد فرد مسيحي، تنها يكي از آيينهاي هفتگانه نيست؛ بلكه اين عمل، يكي از مسائل اساسي ايمان و شعائر عبادي مسيحيت است و در عين حال، يادبود و بازسازي شام آخر عيسي با شاگردان در شب قبل از مرگ اوست. عيسي در آن عمل، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند.

مسيحيان، هنگامي كه در اين مراسم شركت مي‌كنند، باور دارند كه مسيح، با جسم خود، نزد آنان حاضر مي‌شود. همچنين باور دارند همان طور كه عهد خدا با قوم يهود، توسط خون قربانيها بر كوه سينا، استوار گرديد، به همان ترتيب، عهد جديدي بين خدا و بشريت به وسيله خون عيسي مسيح، محكم و استوار شد.

هر يك از كليساهاي مسيحي در شعائر و آيينهاي برگزاري عشاي رباني ابتكاراتي پديد آورده است ؛ ولي دو عنصر اساسي در همه مراسم ثابت است:

1. خواندن دو يا سه مقطع از كتاب مقدس
2. خوردن قرباني مقدس

هنگام تبرك نان و شراب، پيشواي مراسم، سخنان عيسي در شام آخر را تلاوت مي‌كند. در كليساهاي كاتوليك و ارتدوكس جز اسقف يا جانشين او يعني كشيش، كسي نمي‌تواند پيشواي مراسم باشد و علاوه بر خواندن كتاب مقدس و خوردن قرباني، همخواني و دعاي توسل و شكر، همراه با موعظه (كه معمولا بر محور مقاطع تلاوت شده و تطبيق دادن آن با زندگي روزمره مسيحيان دور مي‌زند) و مصافحه نيز انجام مي‌شود.

بسياري از پروتستانها، عشاي رباني را بسيار مهم مي‌شمارند، به طوري كه مي‌گويند براي اجراي درست و كامل آن مراسم، بايد كاملا آماده شد و به همين دليل، آن را تنها در برخي از مناسبتها برگزار مي‌كنند و بسياري از ايشان، سالي چهار بار يا ماهي يك بار مراسم عشاي رباني را برپا مي‌كنند.

ارتدوكس مراسم عشاي رباني را در روزهاي يكشنبه و اعياد برگزار مي‌كنند، ولي كاتوليكا مي‌گويند عشاي رباني قلب عبادات روزانه است و به همين دليل، آن مراسم را هر روز برپا مي‌دارند.

14- علل انتشار مسيحيت

دو عامل در رشد و گسترش دين، مؤثر است:

1- تحمل فشار و آزار
2- تبليغ

دين، هنگامي مي‌ميرد كه وانهاده شود. مسيحيان حدود 300 سال رنج كشيدند، آزار ديدند و شهيدان فراواني تقديم كردند. شالوده اين دين، در همين 300 سال، نهاده شد و دعوت اقوام مختلف در اين مدت، كاميابيهاي را همراه داشت. افزايش شمار مسيحيان در امپراطوري روم، موجب شد كه اين دين، در نيمه اول قرن چهارم در آن سرزمين، رسميت پيدا كند و بر اثر عامل ديگر يعني تبليغ، به بخش ‍ وسيعي از جهان آن روز گسترش يابد.

برخي اديان، تبليغ ندارند و افزايش پيروان را كمال نمي‌شمارند. ادياني مانند اسلام و مسيحيت، براي مسأله تبليغ، اهميت زيادي قائلند. هيأتهاي تبليغي مسيحيت، از روزگار قديم به سراسر جهان رفته، و با پديد آمدن استعمار و تهاجم فرهنگي، مسيحيت، در مشرق زمين، گسترش يافته است.

15- بروز اختلافات كلامي

مسيحيت در سراسر امپرطوري روم گسترده شد و متفكران، براي بيان چگونگي ارتباط بين عيسي و خدا از اصطلاحات فلسفي و مفاهيم رايج آن عصر، بهره گرفتند و بدين شيوه، الهيات مسيحي شكل گرفت.

برخي مسيحيان نخستين تحت تأثير انديشه هاي غنوصي (ناستيك)، انسان بودن عيسي را انكار كردند. غنوصيان وي را فرشته اي مي‌دانستند كه معرفت اسرارآميزي از خدا براي بشر آورده است. همچنين گروهي به نام دوكتيسها (ظاهر گرايان) مي‌گفتند عيسي جسم بشري ندشت و بر صليب نمرد، بلكه وي فقط از نظر ظاهر به شكل آدمي درآمده بود. كليساهاي مسيحي در قرن دوم، تعاليم غنوصيان و ظاهر گرايان را باطل و محكوم اعلام كردند و بر حقيقت انسانيت موجود در عيسي اصرار ورزيدند.

16- مسيحيت در روم

سرانجام كليسا برپا و استوار شد، اسقفان هر يك از كليساهاي محلي را بر عهده گرفتند، به معاونت آنان اقدام كردند و شماسان علاوه بر تكفل امور سالخوردگان و بينوايان، به انواع گوناگون نيكوكاري پيدا شدند كه براي خدمت به كليسا و استواري آن از نعمتهاي الهي برخوردار شده بودند: ايشان مبشران، شبانان، معلمان و رسولاني بودند كه با الهام روح خدا سخن مي‌گفتند. افرادي نيز قدرت معجزه كردن، شفا دادن بيماران و سخن گفتن به زبانهاي مختلف را در خود داشتند.

موضع دولت روم در برابر كليساگاهي مسالمت آميز بود، ولي غالبا حاكمان رومي به آزار مؤ منان مي‌پرداختند و در نتيجه افراد بسياري مانند پطرس و پولس كشته شدند.

اندك اندك با گذشت زمان برخي مراكز اهميتي ويژه و قدرتي مخصوص ‍ پيدا كردند: رم، اورشليم، اسكندريه و انطاكيه. امور مذهبي اين چهار شهر به عهده پاتريكها گذاشته شده بود. همچنين در مناطق ياد شده قلمروهايي فرعي به نام قلمرو اسقف ايجاد شدند كه زير فرمان اسقفان قرار داشتند (كلمه يوناني ((اسقف)) به معناي ناظر است). در قرن چهارم هنگامي كه قسطنطين (استانبول) را بنا كرد، اين شهر نيز در زمره اماكن مهمي قرار گرفت كه رهبري كليساي آن در دست يك پاتريك بود.

در روزگار قسطنطين (م.337 ميلادي) جامعه مسيحيت از يك گروه مورد آزار قدرتهاي امپراطوري روم به كليساي دولتي تحول يافت و حكومت آن را به رسميت شناخت. بر اثر اين تحول، تغيير و دگرگوني بزرگي كليسا پديد آمد و بيشتر مردم در امپراطوري بيزانس و امپراطوري روم، به استثناي يهود، دست كم در ظاهر به مسيحيت در آمدند.هنگامي كه جدايي بين كليساهاي شرق و غرب كامل شد هر يك از آن دو منطقه مستقلا مراسم عبادي، فلسفه، الهيات و سنت خود را شكل داد. همچنين كليساي قبطي در مصر، كليساي سرياني در سوريه و كليساي نسطوري در عراق و ايران سنتهاي قديمي خود را شكل دادند.

هنگامي كه در اوايل قرن هفتم ميلادي دين اسلام در جزيرة العرب ظهور كرد و حاكمان مسلمانان اداره امور مناطق مسيحي نشين در مصر، شام، بين النهرين و شمال آفريقا را در دست گرفتند، مسيحيان لازم دانستند به دين اسلام با ديده احترام بنگرند و مسلمانان را ياراي ايمان و هموطن، بلكه غالبا حاكم خود قبول كنند. از سوي ديگر، يوحناي دمشقي كه در عصر امويان مي‌زيست، نخستين كتاب مسيحي را كه به بررسي اعتقادات اسلامي مي‌پرداخت، به رشته تحرير درآورد.

در قرنهاي يازدهم تا سيزدهم، دولتهاي اروپايي جنگهاي صليبي را به راه انداختند و بر اثر آن، دشمني و نفرت نه تنها بين مسلمانان و مسيحيان، بلكه بين مسيحيان غرب اروپا و مسيحيان بيزانسي تا به امروز بر جاي مانده است. ويرانگريها، شكنجه ها و كشتارهايي كه مسيحيان در هجوم به قدس (1099 م.) و قسطنطنيه (1204 م.) از خود بروز دادند، بدترين تأثير را هم نزد مسلمانان و هم نزد مسيحيان شرق باقي گذاشت.

17- جدايي در كليسا

كلمه جدايي بر انفصال بين دو بخش يا گروه از مسيحيان دلالت مي‌كند و ربطي به اعتقاد ندارد. مهمترين جدايي در تاريخ مسيحيت بين كليساي قسطنطنيه و كليساي رم پديد آمد و آن را گاهي جدايي شرق و غرب مي‌خوانند. كليساي روم مي‌گفت كساني كه كليساها را رهبري و سرپرستي مي‌كنند، اسقفان جهان هستند كه با هم در جسم واحدي تحت اشراف اسقف رم عمل مي‌كنند. به نظر كليساي قسطنطنيه پنج مركز براي مسيحيت وجود دارد كه از نظر اعتبار و اقتدار برابرند: اورشليم، انطاكيه، رم، اسكندريه و قسطنطنيه.

با وجود اين اختلاف نظر پيرامون قدرت، مسيحيان تابع رم و قسطنطنيه تا قرن نهم همگي متحد بودند. در قرنهاي بعدي نيز آن دو كليسا گاهي از هم جدا مي‌شدند ودوباره با هم آشتي مي‌كردند، تا اينكه سرانجام آخرين جدايي بين رم و قسطنطنيه در سال 1054 م. پديد آمد.

شكي نيست كه بيشتر جداييهاي مذهبي بر اثر اسباب و علل سياسي پيش ‍ مي‌آمد، ولي يك عنصر اعتقادي در جدايي اخير وجود داشت. كاتوليكها (همچنين پروتستانها) براي اظهار ايمان خود به صدور روح القدس از خداي پدر و عيساي پسر كه با هم عمل كرده اند، عبارت ((و از پسر)) (و به لاتيني: Filoiouge) را به كار مي‌برند؛ در صورتي كه ارتدوكسها به عبارت اصلي قانون ايمان بسنده مي‌كنند و عبارت مذكور را به آن نمي‌افزايد. به عقيده ارتدوكسها روح القدس فقط از خداي پدر صادر شده است. اين مسأله در واقع براي علماي الهيات اهميت دارد و توده مسيحيان اين نزاع را چيزي در حاشيه تاريخ مسيحيت تلقي مي‌كنند.

در دهه هاي اخير تلاش براي وحدت كليساهاي رم و قسطنطنيه شتاب بيشتري يافته است. هر يك از پاپ ژان بيست و سوم، پل ششم و ژان پل دوم به ديدار دو پاتريك جهاني ارتدوكس، اتيناگوراس و ديمتريوس در استانبول مبادرت كرده اند و متقابلا اين دو پاتريك براي بازديد پاپهاي مذكور به رم (واتيكان) رفته اند. همچنين اين دو كليسا گروههايي را براي برانداختن موانع وحدت ايجاد كرده اند.

18- امپراطوري مقدس

با مسيحي شدن قسطنطني قيصر روم در آغاز قرن چهارم ميلادي، اندك اندك كليسا نيرو گرفت و دخالت در سياست را آغاز كرد و اين دخالت رو به افزايش نهاد. در سال 800 م. پاپ رهبر مسيحيان تاج شارلماني پادشاه فرانسه را بر سر او گذاشت و با اين كار امپراطوري مقدس روم را بنياد نهاد. از اين زمان، دخالت صريح روحانيون مسيحي در سياست شروع شد. جنگهاي صليبي و محكمه تفتيش در اين دوره بود و اين دخالتها سال 1806 رسما ادامه يافت.

يكي از ناگوارترين حوادث چند قرن اخير اين است كه هرگاه دانشمندان و انديشمندان مغرب زمين قدمي به سوي ترقي و پيشرفت برداشتند، فرياد اعتراض ارباب كليسا بلند شد. اين رفتار ناپسند چهره تابناك دين را تيره كرد و مردم را وادار ساخت كه بر كليسا بشورند.

بر اثر دخالتهاي نارواي كليسا در امور سياسي و اجتماعي مردم، دانشمندان و انديشمندان مغرب زمين به اين نتيجه رسيدند كه دخالت دين در سياست تنها به نفع پدران روحاني است و عامه مردم از آن زيان مي‌بينند. مردم نيز كه از فشارهاي كليسا ناراضي بودند، اين انديشه را پسنديدند و پس از سالها مبارزه فكري و مسلحانه توانستند خود را از قيد كليسا برهانند.

نوشته هاي علوم سياسي در اروپاي قرون وسطي درباره اينكه كدام يك از كليساي كاتوليك رومي و پادشاهي مقدس روم برتر است، بحث مي‌كرد. در قرن سيزدهم توماس آكويناس در كتاب خلاصه الاهيات از نقش كليسا دفاع كرد و در قرن چهاردهم دانته اليگيري در كتاب پيرامون سلطنت از مسيحيت متحد زير فرمان امپراتور و پاپ سخن گفت.

بر اثر فشار امپراتور فيليپ چهارم، مقر پاپ در سال 1309 م. از رم ايتاليا، به شهر آوينيون در فرانسه، منتقل شد و اين وضع، تا سال 1377 م. يعني قريب هفتاد سال ادامه يافت و از باب تشبيه به تبعيد يهوديان به بابل در قرن ششم قبل از ميلاد، آن را تبعيد بابلي پاپها ناميدند.

هنگامي كه مقر پاپي به رم برگردانده شد، باز هم پاپهايي در آوينيون برخاستند كه بعدا ناپاپ ناميده شدند. اين مسأله كه انشقاق بزرگ ناميده مي‌شود، از سال 1377 م. تا 1417 م. يعني چهل سال ادامه يافت.

در اوايل قرن پانزدهم بر اثر شدت گرفتن اختلافات، سه پاپ در كليساي كاتوليكها به رقابت برخاستند، زيرا علاوه بر پاپ رم به نام گرگوري دوازدهم و ناپاپ آوينيون به نام بنديكت سوم، امپراطور فرد سومي را به پاپي برگزيد كه جان بيست و سوم ناميده شد. بدين شيوه، مسيحيت در برابر سه مدعي قرار گرفت كه هر يك خود را بر حق مي‌دانست و دو حريف ديگر را بر باطل. شوراي كنستانس (1414-1418) كه براي بررسي اين مسأله و برخي مسائل ديگر تشكيل شد، در سال 1417 هر سه مدعي را بركنار كرد و پاپ رهنمود داد كه براي كسب قدرت اصول اخلاقي را در نظر نگيرند.

در قرن شانزدهم نيكولو ماكياولي در كتاب لوياتان گفت كه قدرت حاكم نبايد محدود شود؛ زيرا قدرت وي از قرارداد اجتماعي نشأت مي‌گيرد و براساس آن حكومت موظف به تأمين امنيت اجتماعي و فراهم كردن خواسته هاي مردم است. در همان قرن جان لاك بر اين موضوع پافشاري كرد و گفت هرگاه حكومتي از انجام تعهدات خود در قبال مردم سرباز زند، بايد آن را سرنگون كرد.

قدرت سياسي پاپ، پس از سالها آرامش، در اواخر قرن هجدهم رو به كاستي نهاد. رهبران فرانسه و ايتاليا، از طريق نظامي و مراجعه به آراي عمومي‌، كاخها و املاك پاپ را گرفتند و به فرمانروايي سياسي وي پايان دادند.

تسليم كردن پاپها، كار آساني نبود. از اين رو، دولت ايتاليا در قانون تضمينات (18 اكتبر 1870) شماري از كاخها را به پاپ برگرداند و ملزم شد گونه اي حق سياسي براي وي قائل شود.

پاپ، قانون تضمينات را نپذيرفت و اين امر موجب قطع روابط واتيكان با دولت ايتاليا، به مدت شصت سال شد. سرانجام پس از سه سال مذاكره، معاهده لاتران (11 فوريه 1929) بين واتيكان و ايتاليا به امضا رسيد و مسأله رم حل شد. معاهده جديدي در آوريل 1984 بين واتيكان و ايتاليا به امضا رسيد و جايگزين معاهده لاتران شد.

19- رهبانيت

از زمان حواريون تاكنون، برخي مسيحيان به تقليد از مسيح تجرد و زهد را شيوه زندگي خود قرار داده اند. عيسي هرگز ازدواج نكرد و تعليم داد كه افرادي به خاطر ملكوت خدا مجرد به سر خواهند برد (متي 12:19). البته بيشتر رسولان، از جمله پطرس، ازدواج كرده بودند، ولي پولس مجرد مي‌زيست و وضع او نادر بود. تجرد در آغاز با عقيده به بازگشت قريب الوقوع عيسي و فرارسيدن روز پاياني ارتباط داشت. با گذشت زمان و روشن شدن اينكه بازگشت اينكه بازگشت عيسي نزديك نيست، برخي مسيحيان، به نشانه حيات جديدي كه بايد در مسيح ايجاد كرد و به نشانه روابط جديد در جامعه مسيحيت - روابطي كه نه بر قرابت جسماني، بلكه بر ايمان به خدا استوار بود - تجرد را برگزيدند.

بايد يادآور شد كه از همان روزگار حواريون، زندگي زناشويي از ديدگاه مسيحيان راه طبيعي پيروي از مسيح و اداي شهادت به تعاليم او بود. پيوسته در طول تاريخ مسيحيت، تجرد يك شيوه استثنايي براي افرادي محدود از مسيحيان تلقي شده است كه احساس مي‌كنند به طور خاص ‍ دعوت شده اند تا حيات ايماني خود را به آن شيوه ادامه دهند.

هنگامي كه در قرون نخستين، طوفان آزارهاي سخت بر مسيحيان وزيدن گرفت، آنان براي پيروي از انجيل در ميان آن خطرهاي بزرگ گروه كوچكي با روابط تنگاتنگ پديد آورند. هنگامي كه در زمان قسطنطين مسيحيت دين فرمانروايان شد و بيشتر شهروندان مسيحيت را پذيرفتند، سطح دينداري مردم به طور طبيعي پايين آمد و بسياري از مسيحيان به گونه اي زيست مي‌كردند كه با تعاليم مسيح و شيوه زندگي او شباهتي نداشت. اين دگرگوني وضع اجتماعي حركت به سوي رهبانيت در صحرا را در پي داشت. البته روشن است كه يهوديان پيش از مسيحيان به اين كار اقدام كرده بودند و همان طور كه در بخش يهوديت گذشت، گروههايي به نام اسني قبل از ميلاد، ديرهايي را نزديك قمران در كرانه بحرالميت تأسيس كرده بودند. اين گروهها عقيده داشتند كه جامعه دنيوي به گونه اي با شر آلوده شده است كه دست يافتن به نجات در آن ممكن نيست و در تلاش براي دور نگه داشتن اعضاي خود از ابتلاي به گناه و فساد جامعه به زندگي در صحرا، پناه بردند.

در قرنهاي سوم و چهارم، برخي مسيحيان همان مسلك را پيمودند و شهرهايي، مانند اسكندريه و انطاكيه را رها كردند و زندگي زاهدانه در بيابان را برگزيده اند تا در گوشه تنهايي به دعا راز و نياز بپردازند. به محض آنكه شهرت يكي از راهبان مقدس مقيم در صحرا بالا مي‌گرفت، مردم گروه گروه براي دريافت ارشاد و نصيحت و گذراندن اوقاتي در عبادت و در كنار او، به زيارت وي مي‌رفتند. برخي از اين زائران نزد وي مي‌ماندند و شيوه زندگي او را برمي‌گزيدند. بدين گونه، نخستين دسته هاي رهباني كه داراي زندگي مشترك بودند، در اطراف صومعه هاي ناسكان و گوشه گيران گرد آمدند.

اين پديده نخست در بيابان مصر مشاهده شد و به زودي مناطق صحرايي سوريه و جزيرة العرب را فرا گرفت. از پيشگامان تنسك و گوشه گيري در مصر، آنتوني (م. 356 ميلادي) و مكاريوس (م. 390 ميلادي) بودند كه سخت ترين گونه زهد را انتخاب كردند. پاكوميوس (م. 346 ميلادي) ياران و شاگرداني گرد آورند و نه صومعه بنا كرد كه در هر يك از آنها صد راهب به عبادت مشغول بودند. وي نخستين كسي بود كه براي سازماندهي زندگي رهباني گروهي، آيين نامه اي تنظيم كرد.

در مقابل آنچه گذشت، برخي از پدران كليسايي معنا و مفهوم ديگري براي رهبانيت مطرح كردند. آنان به فساد جامعه بشري معتقد نبودند و ترك آن را لازم نمي‌ديدند. اين افراد مشغله زيادي داشتند و فعالانه در بحث و جدلهاي الهيات و مسائل سياسي عصر خود شركت مي‌كردند. با اين وصف، همه آنان هر چندي يك بار براي دعا و تفكر به صحرا مي‌رفتند، همراه اين احساس كه با چنين عملي مي‌توان اشتغالات را مهار كرد و به يادآورد كه هدف زندگي پيروي كامل از تعاليم انجيل است.

باسيل قانوني را براي راهبان وضع كرد كه هنوز هم كليساهاي شرقي از آن پيروي مي‌كنند. سپس ديرهاي باسيلي در همه مناطق بياباني سوريه، جزيرة العرب و مناطق كم جمعيت آناتولي و يونان تأسيس شد و راهبان به پند دادن و ارشاد شهرونداني كه به زيارت ايشان مي‌آمدند مي‌پرداختند و از مسافراني كه در بيابان راه گم كرده يا براي فرار از ظلم و ستم و مشكلات به آنجا آمده بودند، پناهگاه و امكانات استراحت و آرامش آنان را فراهم مي‌كردند.

20- اصلاح مذهبي

آفتابهايي نيز زندگي كليساي كاتوليك را در قرون ميانه به پرتگاه نابودي كشاند كه شايد زشت ترين و ناهنجارترين آنها سايموني (Simony) باشد كه عبارت بود از فروش منصبهاي روحاني و امتيازات كليسايي. علاوه بر اين، پاپها، اسقفان و كشيشان تقريبا تمام نقشهاي مهم كليسايي را در انحصار خود داشتند و نقش قابل توجهي براي عامه مردم قائل نمي‌شدند و آنان را در امور دين و ايمان در ناداني باقي مي‌گذاشتند.

البته اقداماتي اصلاحي نيز در كليساي را كه چهره كليسا قرون ميانه پديد آمد. برخي از اين اقدامات در عين پذيرفتن اقتدار پاپها، اصلاح مفاسدي را كه چهره كليسا را زشت كرده بود، در نظر داشت. برخي ديگر كليساي كاتوليك را نمي‌پذيرفت و براي پيگيري يك زندگي مسيحي بهتر و همراه پرهيزكاري بيشتر تلاش مي‌كرد. از اين رو، در ميان اين گروه برخي اوقات افكار و عقايدي پديد مي‌آمد كه با ايمان سنتي كليساها هماهنگ نبود و موجب تكفير آنان مي‌شد. كليسا و دولت دست به دست هم دادند و براي زدودن آن بدعتها، شيوه هاي غالبا بسيار قساوت آميزي با آنها جنگيدند.

1-20- شورشهاي قديمتر

مشهورترين شورشها بر ضد فساد كليسا عبارت بود از: نهضت بوگوميلها (در بالكان از قرن دهم تا دوازدهم ميلادي)، البيجيها (در جنوب فرانسه در قرنهاي دوازدهم و سيزدهم ميلادي)، ولديها (در شمال ايتاليا از قرن دوازدهم تا عصر ما)، وايكليف (در انگلستان، در قرن چهاردهم ميلادي) و هوس (در بوهيميا، در قرن پانزدهم ميلادي). در سال 1232، دادگاههاي تفتيش عقايد براي رسيدگي به بدعتها تأسيس ‍ شد و كساني كه به نظر گردانندگان آن گمراه بودند، اگر حاضر به توبه نبودند، به اعدام محكوم مي‌شدند.

2-20- مارتين لوتر

در حالي كه بسياري از كارگزاران كليسا، مردم را به اصلاح دين فرا مي‌خواندند، جريان بخشش نامه ها غوغايي برانگيخت و شكاف در كليساي غربي را قطعي كرد. قضيه از اين قرار بود كه تني چند از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زير پا گذاشتند و در همه جا اعلام كردند كه هر مؤمني مي‌تواند با پرداخت مقداري پول به كليسا خود را از مجازات بازخريد كند و نجات دهد. در اين هنگام مارتين لوتر (م. 1546) قيام كرد و در سال 1517 اعلاميه‌اي مشتمل بر 95 ماده انتشار داد كه در آنها با كاتوليكها مخالفت كرده بود. برخي از اين موارد عبارتند از:

- نجات فقط از راه ايمان به دست مي‌آيد.
- كتاب مقدس تنها منبع ايمان مسيحي است.
- نبايد معتقد بود عشاي رباني قرباني است.
- رهبانيت و نذر كردن براي آن باطل است.
- افراد غير روحاني بايد نقش مهمتري در مراسم عبادي و رهبري ديني داشته باشند.
- كليساهاي محلي بايد از كليساي رم مستقل شوند.
- برخي اعمال كاتوليكي، مانند حج، روزه و اعتراف به گناه بايد ترك شود.
- بايد با كارهاي غير قانوني، مانند فروش بخشش نامه‌ها و مناصب روحاني برخورد شود.

لوتر، درصدد بود، كليسا را طبق تعاليم اصلي كتاب مقدس، اصلاح كند و به همين دليل، نهضت وي، "اصلاح انجيلي" ناميده شد. وي، همچنين مي‌گفت بايد به ايمان جامعه مسيحيان نخستين، بازگرديم. لوتر، فرمانروايان آلمان را تشويق مي‌كرد كه سلطه پاپ را مردود شمارند و مردم را به پذيرش اصلاح شده در كشورهاي اروپاي شمالي (آلمان، نروژ، سوئد، دانمارك و فنلاند) گسترش يافته است.

3-20- مصلحان ديگر

ديري نپايد كه با پديد آمدن اختلاف ميان پيروان لوتر در برخي موضوعات مربوط به ايمان و چنددستگي آنان، حركت اصلاح از هم پاشيد و برخي از ايشان كليساهاي ويژه اي تأسيس كردند. زوينگلي (Zwingili) (م.1531) رهبري اصلاح دين در سويس را بر عهده گرفت و در مسأله حضور مسيح در عشاي رباني از لوتر جدا شد. همچنين ژان كالون (Calvin) (م.1564) كه يكي از برجسته ترين مصلحان بود، مفهوم روحانيت را مردود دانست و انديشه انتخاب پيشين در رستگاري را به مسيحيت وارد كرد. بيشترين تأثير وي در سويس، هلند، فرانسه و اسكاتلند بود.

آناباتيستها يعني طرفداران تجديد تعميد، نهضت واحدي ايجاد نكرده بودند، بلكه چند گرايش پروتستان كه تعميد كودكان را نمي‌پذيرند و تأكيد بر آن داشتند كه فرد بايد از روي بينش عيسي را به عنوان منجي بپذيرد، به اين نام خوانده شدند. اين گروهها بر پرهيزكاري باطني، عمل روح القدس در فرد مسيحي، ساده زيستن، مسالمت جويي، نفي خشونت و ابطال سلطه كليسايي و كشوري اهتمام داشتند. كليساهايي كه از اين موج فكري وعقيدتي پديد آمده اند، عبارتند از: كويكرها، موراويها، منونيها و تعميديها. كويكرها را دوستان (Friends) يا انجمن ديني دوستان نيز مي‌نامند.

4-20- اصلاح در انگلستان

اصلاح پروتستان در انگلستان، با يك جدايي كه در روزگار هنري هشتم پديد آمده بود، آغاز شد. در حالي كه اعتقادات كاتوليكها را قبول داشت، اقتدار پاپ را رد مي‌كرد و هنوز كليساي انگلستان با اين ويژگي مشخص مي‌شود و با چند كليساي ديگر در كشورهاي مختلف، كليساهاي آنگليكان را تشكيل مي‌دهند. در دوران اليزابت اول، دختر هنري هشتم بسياري از عناصر عقيده پروتستان به كليساي انگلستان راه يافت و به طور مشخص نمودهاي انگليسي اصلاح نيز پديدار شدند: پيوريتنها () كه مي‌خواستند كليساي انگلستان را به شيوه كالون و پيروانش پاكسازي كنند؛ نهضت متديستها () كه با تلاش جان وزلي () تشكيل يافت و در مقابله با ايمان مبتني بر الفاظ الهيات، بر پرهيزكاري باطني اصرار ورزيد.

لازم به ياد آوري است كه همه اين امواج پروتستاني به ايالات متحده آمريكا سرايت كرد و آن كشور اكنون بزرگترين سرزميني است كه اكثر مردم آن پروتستان هستند؛ همچنين امواج مذكور به استراليا، زلاندنو و آفريقاي جنوبي راه يافت و ميسيونرها آن را به آسيا، خاورميانه و آفريقا بردند.

5-20- اصلاح متقابل

كليساي كاتوليك از روي ناچاري به وارد بودن تعدادي از اتهامات مطرح شده مصلحان اعتراف كرد و بسياري از پيروان آن كليسا گفتند كه تخلفات مورد اعتراض مصلحان واقعيت دارد و بايد بي درنگ آنها را از ميان برداشت. از سوي ديگر، كاتوليكها مشاهده كردند كه مصلحان، به دليل انگيزه اصلاحي خود، عناصر مهمي از ايمان مسيحي را به فراموشي سپرده اند. بر اثر اين انديشه، نهضتي پديد آمد كه براي اصلاح كليساي كاتوليك از درون مي‌كوشيد. اين نهضت اصلاح متقابل ناميده شد و دعوت پاپ براي برگذاري يك شروع اصلاحي بين سالهاي 1545 تا 1563 نخستين گام براي تحقق آن بود. اين شورا به مناسبت شهري كه ميزباني آن را برعهده داشت، شوراي ترنت ناميده شد و ارتدوكسها و پروتستانها در آن شركت نكردند.

شوراي مذكور به اكثر تخلفات مورد نكوهش مصلحان پايان بخشيد و مجددا به منظور انديشه هاي مصلحان، بر تعاليم كاتوليكي سنتي تأكيد ورزيد. از جمله كساني كه براي تثبيت اصلاح متقابل مي‌كوشيدند، اعضاي راهبانيتهاي نوبنياد، مانند كاپوچيها و ژزوئيتها بودند و همه سعي مي‌كردند كليساي كاتوليك را از درون، با اتكا بر قدرت پاپ و نه قيام بر ضد آن، اصلاح كنند. كشورهايي كه فعاليت اصلاحي متقابل در آنها ادامه يافت، سرزمينهايي با اكثريت كاتوليك بودند؛ مانند اسپانيا، ايتاليا، لهستان و ايرلند.

6-20- واكنش كليساي ارتدوكس

بحث و بررسي الهيات در دوران امپراطوري بيزانس در كليساي ارتدوكس شكوفا شد و اين شكوفايي كه ريشه در سنتهاي قديمي داشت، تا سقوط قسطنطنيه ادامه يافت. در قرن شانزدهم، ارتدوكسها لازم ديدند موضع خود را نسبت به مسائل مورد نزاع كاتوليكها و پروتستانها بيان كنند. با آنكه يكي از پاتريكهاي قسطنطنيه به نام لوكاريس (م. 1638) به مواضع كالون گرايش بسيار داشت، كليساهاي ارتدوكس اعلام كردند كه در بيشتر مسائل مورد بحث به سنتها وفادار هستند و مواضعي مانند مواضع كليساي كاتوليك دارند.

7-20- شوراي واتيكاني دوم

آخرين شوراي جهاني كليسا شوراي واتيكاني دوم بود كه به دعوت پاپ ژان بيست و سوم تشكيل شد. اين شورا از سال 1962 تا 1965 ادامه داشت و هدف آن نوسازي كليساي كاتوليك به مقتضاي نيازهاي عصر جديد بود. در اين شورا اسقفاني از تمام مناطق جهان شركت كردند. همچنين ناظراني از كليساهاي ارتدوكس و پروتستان و مهماناني از اسلام، يهوديت و اديان ديگر حضور داشتند.

شوراي واتيكاني مذكور شانزده سند منتشر كرد كه هدف آنها نوسازي همه مذاهب ايمان و رفتارهاي ديني بود. مهمترين تعاليم شورا به قرار زير است:

1. منزلت ممتاز كتاب مقدس در ايمان كليسا
2. روحاني قلمداد شدن همه مسيحيان
3. تعهد به پيگيري تلاش براي وحدت مسيحيت
4. تعهد جدي به مبارزه براي برقراري عدالت، صلح و حقوق بش
5. برگزاري مراسم عبادت به زبان محلي
6. وجود نجات الهي براي پيروان اديان ديگر.

عنوان يكي از سندهايي كه شورا منتشر كرد، چنين است: "اظهار نظر پيرامون رابطه كليسا با اديان غير مسيحي" بخش مخصوص به اسلام در سند ياد شده، نخستين منبع كليسايي است كه در آن موضوع مسلمانان به طور رسمي بررسي مي‌شود. اينك خلاصه‌اي از آن بخش:

- مسيحيان بايد به مسلمانان به ديده احترام بنگرند و آنان را ارج نهند
- مسلمانان و مسيحيان خداي واحدي را مي‌پرستند كه آفريدگار آسمان و زمين، توانا و مهربان است و با بشر سخن گفته است
- مسلمانان و مسيحيان به طور يكسان مي‌كوشند كه تسليم فرمانهاي او باشند
- هر دو گروه ايمان خود را به ايمان ابراهيم استناد مي‌دهند
- مسلمانان به عيسي به عنوان يك پيامبر تعظيم مي‌كنند و مريم باكره را گرامي مي‌دارند
- مسلمانان و مسيحيان در انتظار روز داوري و رستاخيز مردگان هستند. مسلمانان زندگي مبتني بر اخلاق را ارج مى‌نهند.
- مسلمانان خدا را مي‌پرستند، بويژه از طريق نماز، روزه و انفاق

اظهار نظر شوراي واتيكاني دوم، پيرامون اسلام چنين خاتمه مى‌يابد:

«از آنجا كه در طول قرنهاي گذشته، درگيريها و دشمني هاي زيادي بين مسيحيان و مسلمانان پديد آمده است، شورا مؤ كدا از همگان مي‌خواهد كه گذشته را به فراموشي بسپارند و صميمانه به تفاهم گرايش پيدا كنند و با يكديگر براي حفظ و تقويت صلح، آزادي، عدالت اجتماعي و ارزشهاي اخلاقي به سود همه افراد بشر بكوشند».

در سال 1965، پاپ پل ششم، در واتيكان، دبير خانه گفتگوي اديان را تأسيس كرد؛ و پس از آن، كميته‌اي را براي گفتگو با مسلمانان به آن افزود كه از اهداف آن، تقويت احترام متقابل و ايجاد تفاهم ميان مسيحيان و مسلمانان از طريق سخنرانى‌هاي علمي، مطالعات طرحهاي مشترك در زمينه امور اجتماعي و جريانات مربوط به توسعه و اخلاق است.
 

21- فرقه‌هاي مسيحي

مسيحيت، مانند هر دين ديگر، فرقه هاي متعددي دارد كه برخي از آنها باستاني و برخي نسبتا تازه هستند، همچنين برخي از آنها پيروان بسيار و برخي ديگر پيروان اندك دارند.

مسيحيان، فرقه را كليسا مي‌نامند. در مسيحيت، سه فرقه بزرگ و تعدادي فرقه كوچك وجود دارد. تفاوت بعضي از فرقه‌ها (مانند كاتوليك و ارتدوكس) با يكديگر بسيار كم است؛ ولي برخي از آنها (مانند كاتوليك و پروتستان) با هم بسيار تفاوت دارند. هنگام بررسي اصلاح دين، با برخي از فرقه‌هاي مسيحيت آشنا شديم. اينك به سه فرقه يا كليساي بزرگ مسيحيت، اشاره مي‌كنيم.

1-21- كليساي كاتوليك

اين فرقه بسيار قديم است و تاريخ آن به عصر حواريون، يعني حدود 2000 سال پيش مي‌رسد. كاتوليك يك رهبر دارند كه پاپ (POPE يعني پدر) ناميده مي‌شود.

از آغاز نشر دعوت رسولان حضرت عيسي (ع)، تدريجا پنج كانون بزرگ مسيحيت در اورشليم، اسكندريه، انطاكيه، قسطنطنيه و رم به وجود آمد. از آنجا كه شالوده كليساي روم به دست پطرس نهاده شد و پولس ‍ براي مدتي معلم و رهبر آن بود، آن كليسا خود را از ساير كليساها برتر مي‌ديد، و تفوق آن بر ساير كليساهاي مسيحي تدريجا مسلم شد.

اسقف اعظم آن كليساها از روي تعظيم پاپ (پا پاس) خوانده مي‌شد و در مرافعات و اختلافات بين كليساها از ري و فتواي وي پيروي مي‌شد. قبل از انتقال قطعي تختگاه امپراطوري به بيزانس، هنگامي كه اسقفهاي پنج مركز فوق پاتريك (پاتريارك) خوانده مي‌شدند، اسقف رم اين لقب را نپذيرفت و همان عنوان پاپ را براي خود كافي دانست و آن را مايه امتياز شمرد. «واژه "كاتوليك" (Catholic) در زبان يوناني به معناي جامع است. »

2-21- كليساي ارتدوكس

اين فرقه قريب هزار سال پيش پديد آمد و از نظر عقيدتي با فرقه كاتوليك اختلاف چنداني ندارد. ارتدوكسها رهبري واحد را قبول ندارند و مي‌گويند اسقف رم (پاپ) مي‌تواند يكي از چند رهبر ديني باشد. كليساي ارتدوكس علاوه بر پاتريك نشين قديمي (قسطنطنيه، اسكندريه، انطاكيه و اورشليم)، چهار پاتريك نشين هاي جديد روسيه، صربستان، روماني، بلغارستان و گرجستان را نيز در بر مي‌گيرد؛ همچنين كليساهاي قبرس، يونان، جمهوري چك، جمهوري اسلواكي، لهستان و آلباني ارتدوكس هستند.

مسيحيان ارمني نيز از نظر عقيدتي ارتدوكس به شمار مي‌روند. ارمنستان نخستين سرزميني است كه مسيحيت را به عنوان دين رسمي خود پذيرفت و آن هنگامي بود كه پادشاه اين سرزمين، به نام تيرداد دوم در سال 301، به دعوت گريگوري نوربخش، مسيحي شد. البته كليساي ارمني با كليساهاي كاتوليك و ارتدوكس متحد نيست و رهبر آن كليسا كاتوليكوس (جاثليق) شهر اچميازين است.

ارتدوكسها در برخي مسائل كلامي نيز با كاتوليكها اختلاف دارند؛ همان طور كه قبلا گفته شد، ارتدوكسها معتقدند روح القدس تنها از خداي پدر صادر شده است، در حالي كه كاتوليكها و پروتستانها صدور او را هم از خداي پدر و هم از خداي پسر مي‌دانند و اين تفاوت مهم است. همچنين وجود مطهر (يعني پالايشگاه گناهان در عالم پس از مرگ) را نمي‌پذيرند. واژه "ارتدوكس" (Orthodox) در زبان يوناني به معناي راست كيش ‍ است.

3-21- كليساهاي پروتستان

از حدود پانصد سال پيش تا كنون فرقه هاي پروتستان بي شماري در مسيحيت پديد آمده اند. پروتستانها به رهبري متمركز عقيده ندارند و براي روحانيت مسيحي ارزش چنداني قائل نيستند. پروتستانها بسياري از اعتقادات فرقه هاي ديگر را رد مى‌كنند و نوعي مسيحيت پيراسته را مي‌پذيرند. البته پروتستانها نيز بسياري اعتقادات غير عقلاني، مانند تثليث و فدا را همچنان حفظ كرده اند. "پروتستان" (Protestant) واژه‌اي فرانسوي است كه از زبان لاتيني آمده و معناي آن معترض ‍ است.

22- دين مسيح در عصر حاضر

جامعه مسيحيت در آغاز باور داشت كه عيسي به زودي با شكوه تمام باز مي‌گردد و به اين دليل آن جامعه بي صبرانه منتظر روز پاياني بود. انتظار مذكور و شوق بازگشت مسيح در بخشهاي قديمتر عهد جديد مانند رساله اول و دوم به تسالونيكيان منعكس شده است ؛ ولي رساله هاي متأخرتر مانند رساله اول و دوم به تيموتاؤس، رساله به تيطس و رساله هاي پطرس به تشكيل جامعه و زندگي مسيحي در اين جهان اهتمام ورزيده اند.

با آنكه اكثريت مسيحيان با گذشت زمان دانستند كه بازگشت مسيح نزديك نيست، اقليتي از آنان بر اين عقيده باقي ماندند كه وي به زودي مي‌آيد. ايشان مطالب كتاب مكاشفه يوحنا پيرامون جنگ بين خير و شر را تفسير لفظي مي‌كردند و به اين علت در انتظار بازگشت نزديك عيسي به سر مي‌بردند تا وي بيايد و حكومتي هزار ساله ايجاد كند، حكومتي كه به روز داوري پايان خواهد يافت. از ديرباز گروههاي كوچكي به نام ادونتيست و هزاره گرا در مسيحيت پيدا شدند كه تمام كوشش خود را در راه آمادگي براي آمدن عيسي در آخرالزمان مصروف مي‌دارند.

باري، مسيحيت بر اساس انديشه انتظار موعود پديد آمد و پس از رفتن حضرت عيسي مسيح (ع)، پيوسته مسيحيان در سوز و گداز بازگشت دوباره وي روزگار گذرانده اند. شور و هيجان اميد به ظهور آن حضرت هنگام نزديك شدن سال 1000 و 2000 ميلادي ميان مسيحيان اوج گرفت.

مسيحيت از آغاز تاكنون ديني شديدا تبليغي بوده است. مبلغان اين آيين به سراسر جهان رفته و كاميابيهايي به دست آورده‌اند. آنان در آموختن زبانهاي مختلف و ترجمه كتاب مقدس و تهيه جزوات تبليغي رنگارنگ بسيار كوشا هستند. دولتهاي غربي نيز از اين فعاليتهاي تبليغي حمايت كرده‌اند.
 

كتابنامه


1. آريان، قمر، چهره مسيح در ادبيات فارسي، تهران: انتشارات معين، 1369.
2. الدر، جان، تاريخ اصلاحات كليسا، تهران: انتشارات نور جهان، 1326.
3. امرسون، هري، مارتين لوتر، ترجمه فريدون بدره اي، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1368.
4. ترجمه تفسيري كتاب مقدس، انگلستان، 1995.
5. تنير، محمد طاهر، افسانه هاي بت پرستي در آيين كليسا، ترجمه عبدالرحيم خلخالي؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1363.
6. تيسن، هنري، الهيات مسيحي، ترجمه ط. ميكائليان، انتشارات حيات ابدي.
7. حكمت، علي اصغر، تاريخ اديان، تهران: انتشارات ابن سينا، 1345.
8. راميار، محمود، بخشي از نبوت اسرائيلي و مسيحي، تهران.
9. رابرتسون، آرچيبالد، عيسي، اسطوره يا تاريخ؟، ترجمه حسين توفيقي، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب 1378.
10. روستن، لئو، فرهنگ تحليلي مذاهب آمريكائي، ترجمه محمد بقايي (ماكان)، تهران: انتشارات حكمت، 1376.
11. زرين كوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات سروش، 1375.
12. سليماني اردستاني، عبدالرحيم، پسر خدا در عهدين و قرآن، قم: انتشارات مؤ سسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378.
13. فيلسون، فلويد، كليد عهد جديد، ترجمه مسعود رجب نيا، انتشارات نور جهان، تهران: 1333.
14. كتاب مقدس، لندن، 1904.
15. گريدي، جوان.، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم: مؤ سسه فرهنگي طه، 1377.
16. مصطفوي، علي اصغر، اسطوره قرباني، تهران: انتشارات بامداد، 1369.
17. مولند، اينار، جهان مسيحيت، ترجمه مسيح مهاجري و محمد باقر انصاري، تهران: انتشارات اميركبير، 1368.
18. ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
19. ميلر، ويليام، تاريخ كليساي قديم، ترجمه علي نخستين، تهران: انتشارات حيات ابدي، 1981.
20. ناس، جان بي.، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
21. ولف، كري، مفهوم انجيلها، ترجمه محمد قاضي، تهران: 1348.
22. هاكس آمريكايي، قاموس كتاب مقدس، تهران: انتشارات اساطير، 1377.
23.هوردرن، ويليام، الهيات پروتستان، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1368.
24. هيوم، رابرت اي.، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهي،
تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373.

,East Middle the in Religion ,(ed).j.A ,Arberry.25.1969 ,Press CambridgeUniversity:Cambridge
:London,Church Christian the of Dictionery Oxford The,(ed).l.F ,Cross.26.1974.Press University Oxford
Publishing Continuum The :york New ,Christianity ,Hans,Kung.27.1995,Company
:Oxford ,Christianity of History Illustrated Oxford The ,(ed) John ,Mcmanners.28.1992 ,Press University Oxford
,Canada and States United the in Christianity of History A ,.A Mark ,noll.29.1992 ,Company Eerdmans.B William :Michigan ,Rapids Grand
,Todd Longman ,Patron :London ,Investigations Theological ,Karl ,Rahner.30.1974
Wadsworth :CA ,Belmont ,Christianity in Readings ,.E ,Robert ,Voorst Van.31.1997.Company Publishing

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۱۱:۰ ق.ظ

مسيحيت 3

مسيحيت (3)

12- اعتقادات

علم لاهوت يا الهيات، نزد مسيحيان به تمام مظاهر تلاش آنان براي فهم ايمان مسيحي اطلاق مي‌شود. علماي الهي بنيادگرا، بر اين مسأله تأكيد مي‌كنند كه ما نمي‌توانيم شناختي از خدا داشته باشيم، مگر آنچه را كه خود او بر ما مكشوف سازد، و بر اين اساس، علم الهيات به معناي دقيق آن، علم وحي است. الهيات نزد مسيحيان، زمينه‌هايي از مطالعات ديني را شامل مي‌شود كه از علم كلام در سنت اسلامي، گسترده‌تر است.

از جمله چيزهايي كه در محدوده علم الهيات مي‌گنجد، موضوعات زير است:

  • مطالعه در باب تعاليم كتاب مقدس
  • تلاش براي فهم حقايق، در پرتو تعاليم مسيحي
  • تحولات تارخي در عبارات بيان كننده ايمان مسيحي در طي قرون
  • توضيح آنچه تنها با عقل مي‌توان درباره خدا دانست
  • بيان معناي قداست مسيحي و راههاي دست يافتن به آن
  • بنيادهاي اخلاق و تاءثير عملي تعاليم مسيحيت در زندگي مسيحيان

مسيحيت، با شرك ميانه‌اي ندارد و مسيحيان هر گاه مشاهده كنند كه منابع ديني قديم ايشان مانند تورات و انجيل، درباره خدا چيزي گفته كه سزاوار ذات مقدس او نيست، آن موارد را توجيه مي‌كنند و از ظاهر الفاظ آن دست بر مي‌دارند.

راهنما:
« نويسنده محترم، در اينجا تذكراتي داده كه انصاف و خلوص او را نشان مي‌دهد. چه خوب است كه در طول تحقيق خود، از راه اخلاص و انصاف، دور نشويم. »

1- بايد توجه داشته باشيم كه هنگام سخن گفتن از خدا و جهان معنا، با كمبود جدي الفاظ روبرو هستيم و از اين رو، نمي‌توان به آن كتابها خرده گرفت. ولي از سوي ديگر، چون آن كتابها ساخته دست بشر است، ما مسلمانان براي توجيه آن عبارات، وظيفه‌اي نداريم. اما هر مسلماني بايد راه انصاف را بپيمايد، به ويژه اينكه قرآن مجيد فرمان مي‌دهد در گفتگو با اهل كتاب از بهترين شيوه پيروي كنيم. (عنكبوت: 46)

2- همچنين بايد توجه داشت كه احيانا تعبيراتي شبيه آنها در قرآن كريم نيز يافت مي‌شود (مانند نسبت دادن مكر، كيد، خدعه و انتقام به خداي متعال)؛ با اين تفاوت كه اين تعبيرات از خود خداوند، صادر شده و توجيه آنها وظيفه عقلي و شرعي هر مسلماني است. درحالي كه اهل كتاب، معتقدند كتاب آسماني آنان از بشرهاي ناتوان و خطاكاري صادر شده و كاستيهاي آن كتاب، به همين علت است. البته اين اعتقاد، هيچ گاه سبب نمي‌شود كه اهل كتاب آن سخنان را به حال خود واگذارند؛ بلكه برعكس، همه ايشان پيوسته براي توجيه اين عبارات شبهه انگيز، تلاش كرده اند.

3- برخي از مسائل بسيار دقيق و ظريف عرفاني، در ميراث ديني اهل كتاب، يافت مي‌شود و يكي از زيباترين آنها، الهيات سلبي است كه مي‌كوشد هر صفت بشري را از خداي متعال سلب كند؛ به گونه‌اي كه سرانجام مي‌گويد با آنكه خدا قطعا وجود دارد، استفاده از كلمات "وجود" و "موجود" براي او، كار شايسته‌اي نيست. ما مسلمانان بايد از اين تلاشها براي تنزيه خداي متعال، خوشحال باشيم و يكي از شرايط لازم براي همكاري با اهل كتاب همين است. (48)

1-12- ريشه‌ها

در قرآن كريم مي‌خوانيم:

«... و قالت النصاري المسيح ابن الله ذلك قولهم بأفواههم يضاهئون الذين كفروا من قبل قاتلهم الله اني يؤفكون»

و نصاراي گفتند: «مسيح پسر خداست». اين سخني است (باطل) كه به زبان مي‌آورند، و به گفتار كساني كه پيش از اين كافر شده‌اند شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه (از حق) بازگردانده مي‌شود؟» (توبه: 30).

در قرون اخير، عده‌اي از دانشمندان غربي، مشاهده كرده‌اند كه بين عقايد مسيحيان و اديان هندي، تشابه عجيبي وجود دارد. آنان در مطالعات خود متوجه شدند كه عقايد "تثليث، فدا، تصليب" و ساير مسائل اعتقادي مسيحيان، عيناً در مذاهب بت پرستان، وجود داشته و در اعتقادات بني اسرائيل سابقه‌اي نداشته است.

دانشمندان محقق، حتي در برابر جمله‌هايي از انجيل، عبارتهاي مشابهي در كتابهاي هند و بودايي يافتند كه حيرتشان را برانگيخت. آنان ديدند كه حتي لقبهاي "گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان، فدا شونده" و غير اينها كه به مسيح (ع) اطلاق مي‌شود، در آن مذاهب نيز هست و چون سابقه تاريخي آن اديان بيشتر است، دانشمندان نظر دادند كه اعتقادات و اصطلاحات مسيحيان در اين باب، بايد از آن اديان گرفته شده باشد.

طومارهاي كشف شده

در سال 1947 در بيابانهاي فلسطين، در غارهايي بر كرانه بحرالميت، طومارهايي كشف شد كه يك جنبش فكري را در باب مسيحيت، پديد آورد. اين طومارها كه شامل بخشهايي از كتاب مقدس و تفاسير و ادعيه است، حدود 2000 سال قدمت دارد يعني خط آنها در حدود عمر حضرت مسيح (ع) نوشته شده است.

دانشمندان پس از مطالعه طومارها فهميدند كه آنها به فرقه‌اي از يهوديان به نام اسنيان مربوط مي‌شود كه در بخش يهوديت به آنان اشاره شد. اين فرقه، در صحراها زندگي مي‌كردند و افكاري عرفاني داشتند و انتظار مسيحاي بني اسرائيل را مي‌كشيدند. آنان نوشته‌هاي خود را در كوزه كردند و در غارهايي در كناره بحرالميت به وديعت نهادند و پس از آن به سرنوشت نامعلوم گرفتار شدند و خبري از ايشان باز نيامد.

كشف اين طومارها انعكاس عجيبي در محافل علمي جهان داشت. در ابتدا برخي آنها را جعلي مي‌پنداشتند، ولي پس از آزمايشهاي فني، اعتبار آنها ثابت شد. برخي دانشمندان گفتند: « طومارهاي كشف شده، ديدگاه علمي ما را نسبت به حضرت مسيح (ع) و آغاز مسيحيت، تغيير خواهد داد. »

تاكنون چند هزار كتاب، درباره اين طومارها نوشته شده است، از آن جمله، كتابي است به نام "مفهوم طومارهاي بحرالميت" نوشته يك روحاني آزاد انديش مسيحي به نام اي. پاول ديويس كه بسيار جالب توجه است. در اين كتاب پس از تحقيق محتويات طومارهاي مذكور چنين آمده است:

« نظريه‌اي كه يك تن مسيحي عامي درباره پديدآمدن مسيحيت اتخاذ مي‌كند، اين است كه مسيح، بشارت خود را تبليغ كرد، به عنوان مسيح و منجي مرد، از مردگان برخاست و كليساي مسيحي را تأسيس كرد كه در سراسر جهان با فعاليت حواريان گسترش يافت... .

همچنين يك مسيحي عامي، اظهار مي‌دارد كه عيسي يك تن يهودي بود كه سنن و فرهنگ يهودي را به ارث برده بود. علاوه بر اين اظهار مي‌كند كه رسولان، برداشتهايي از بشارت عيسي داشتند و تعاليم او را بسط دادند و مي‌گويند كه رسولان بر اثر تجربيات شخص خويش دريافتند كه او منجي و خداوندگار بشر و پسر خدا بوده است.

به هر حال، يك عامي اعتقاد مسيحي را چنين بيان مي‌كند و ابداً به ذهنش ‍ خطور نمي‌كند كه مقدار زيادي از آن اعتقادات پيش از مسيحيت، وجود داشته است ... و نمي‌داند كه پايه و اساس بسياري از آن اعتقادات در كتاب مقدس يافت نمي‌شود.

چيزي كه عامي نمي‌داند، اما دانشمند مي‌داند اين است كه در عصر مسيح و پس از آن، بت پرستان براي خدايان خود باورهايي داشتند و نامهايي مي‌گفتند كه عين آنها در عقيده مسيحي اظهار شده است. ميترا، منجي بشريت بود، و همين طور تموز، ادونيس و اوزيريس. اعتقاد به "فادي بودن مسيح" كه سرانجام در مسيحيت وارد شد، يك اعتقاد يهودي نبود و مسيحيان نخستين، در فلسطين نيز آن را باور نداشتند.

مسيحاي مورد انتظار يهوديان و مسيحيان يهودي الاصل، پسر خدا نبود؛ بلكه پيامبري از طرف خدا بود. او بنا نبود با خون خويش كفاره گناهان ديگران شود، بلكه قرار بود كه از راه ايجاد حكومت مسيحايي بر روي زمين، مردم را نجات دهد. مسيحيان يهودي الاصل به نجاتي كه به ايشان اجازه دخول در آسمان دهد، چشم ندوخته بودند؛ بلكه به نجاتي كه نظام جديدي روي زمين تاءسيس كند، اعتقاد داشتند و اين مطلوب آنان بود، گر چه به فناپذيري روح و جاودانگي جان معتقد بودند.

عقيده مسيحي، هنگامي ميان بت پرستان رواج يافت كه عقيده به عيسي به عنوان خداي نجات بخش، پديد آمد. اين عقيده كاملا بر آنچه پيش از آن بود، به ويژه ميترا، منطبق مي‌شد. همچنين روز 25 دسامبر (انقلاب شتوي) سالروز تولد ميترا بود كه توسط مسيحيان، سالروز تولد عيسي شد و حتي روز سبت (شنبه) يعني هفتمين روز يهوديان كه توسط خداوند در شريعت موسي (تورات) مشخص شده و خداوند آن را تقديس كرده بود... تحت تاءثير انديشه هاي ميترايي به روز اول (يكشنبه) كه روز خورشيد فاتح است، تبديل شد.

در زمان گسترده شدن مسيحيت، در حوزه مديترانه منطقه‌اي نبود كه فكر مادر باكره و فرزند او كه بايد (در راه گناهان) بميرد، وجود نداشته باشد. اصولا زمين، الهه‌اي بود كه در هر بهار باكره مي‌شد. فرزند وي، ميوه زمين بود كه براي مردن به دنيا مي‌آمد، و همين بود كه مي‌مرد در زمين دفن مي‌شد تا تخم ميوه بعدي باشد و دوره تازه اي را به وجود آورد. اين افسانه رستني بود كه داستان غم انگيز خداوند رهاننده و مادر غمديده را به گونه‌اي ماهرانه پديد آورد.

گردش فصول روي زمين به گردشي مانند آن در آسمانها مربوط مي‌شد. اين عقيده نيز وجود داشت كه الهه باكره همان برج سنبله است كه درست هنگامي كه ستاره شعراي يماني در مشرق، تولد تازه خورشيد را اعلام مي‌كند، اين برج در قسمت شرقي آسمان طالع مي‌شود. قرار گرفتن خط افق در ميان سنبله رمز پذيرفته شدن مادر باكره بود كه توسط خورشيد عطا مي‌شد. افسانه زمين به اين گونه با افسانه آسمان در آميخت و اين دو با افكار قهرمانان واقعي و غير واقعي عهد باستان مخلوط شدند و داستان قهرمان فدا شونده پديد آمد.

غاري كه زادگاه عيسي محسوب شد، از پيش زادگاه هوروس بود كه پس ‍ از بزرگ شدن، اوزيريس گرديد و مقرر بود براي رهايي قوم خود بميرد. ايزيس مادر غمديده بود. تعداد زيادي از اين مسلكهاي معتقد به فدا وجود داشت كه توسط نويسندگاني چون فريزر در كتاب شاخه زرين و دانشمند متخصص ادبيات يونان و روم استاد ژيلبر موري شرح داده شده است.

در اين مسلكها آيينهايي وجود داشت كه پس از اين، آيينهاي مسيحي ناميده شد. شام آخر (عشاي رباني) به ميترا پرستي تعلق داشت كه از آن عاريت گرفته شد و با شام مسيحيت فلسطيني تركيب شد. به تنها آيينها، بلكه يك مجموعه اعتقادات از قبيل خون بره (يا ثور، گاو نر) نيز از ميتراپرستي گرفته شد. نه تنها اعتقادات مذهبي، بلكه شماري از تعاليم اخلاقي نيز از مسلك كساني كه به مسيحيت مي‌گرويدند، جذب شد. به علاوه تعاليمي اخلاقي نيز وجود دارد كه از غير آن مسلكها گرفته شده است، مانند تعاليم رواقيان.

ارتباط مسيحيت با بت پرستي به اندازه‌اي زياد است كه اگر اصولا يك هسته مسيحيت يهودي الاصل نيز در كار باشد، مسيحيت كنوني از آن بهره اندكي دارد. بايد به خاطر داشت كه پس از عيسي به ندرت به او معلم گفته شد. وي مسيح و نجات دهنده و خداوندگار مسيحيان شده بود. (49) »

نويسنده كتاب مي‌افزايد:

« يك عامل اصيل براي فاتح ساختن مسيحاي يهود، در رقابت مسلكهاي معتقد به فدا، پولس ترسويي است كه يوناني مآب و قديس ملهم يهودي با دركي ژرف از مسلك بت پرستي بود. او براي تركيب و به هم پيوند دادن، استادي ماهر بود و هم او نخستين كسي است كه انديشه پيوند دادن اسرائيل را به آتن، و معبد اورشليم را به قربانگاه ميترايي، و يهوه فرقه اسني را به خداي ناشناخته تپه اروپاگوس، در سر پروراند. »

دانشمندان مغرب زمين، كتابهايي مستند و بي‌شماري در اين باب نوشته اند. خلاصه اي از مباحث ايشان در كتاب "افسانه‌هاي بت پرستي در آيين كليسا" نوشته محمد طاهر تنير آمده است. (در اين كتاب، تصاويري از قبيل تصوير يكي از بتان آيين هندو كه به نشانه تثليث، سه سر دارد، به چاپ رسيده است.)

يكي از القاب حضرت عيسي "كلمه" (Logos) است كه از فلسفه‌هاي قديم يونان گرفته شده است. مسيحيان، به خصوص با استناد به انجيل يوحنا، ايمان دارند كه عيسي انساني است كه كلمه خدا در او زيست مي‌كند؛ يعني پيام ازلي كه خداي حكيم هر چيز را به وسيله آن آفريد، با تجسم يافتن در عيساي انسان، در ميان بشر، خيمه خويش را برافراشت. پيام ازلي، با قرار گرفتن در عيسي، به شكل انساني زيست مي‌كرد كه مانند همه مردم براي تحصيل لقمه‌اي مي‌كوشيد، مي‌خورد و مي‌نوشيد، دوستان و خويشاونداني داشت، رنج كشيد و مرد.

2-12- خدا، خداوند و پسر خدا

استعمال واژه "خدا"، در دين مبين اسلام، اهميت و محدوديتي دارد كه اديان ديگر از آن بي‌خبرند. مثلا در تورات كنوني چنين آمده است: «و خداوند به موسي گفت: ببين تو را بر فرعون خدا ساخته‌ام و برادرت هارون، نبي تو خواهد بود.» (خروج باب 7: 1). (50)

آنچه گفتيم مخصوص لفظ "خدا" بود، اما لفظ "خداوند" - معادل "رب" در عربي و "Lord" در انگليسي - اعم از خالق و مخلوق است، و به همين دليل، حضرت يوسف (ع) آن را در مورد پادشاه مصر به كار برده است:

«يا صاحبي السجن! اما احدكما فيسقي ربه خمرا ... و قال للذي ظن انه ناج منهما اذكرني عند ربك فانساه الشيطان ذكر ربه...» (يوسف: 42-41 و 50)

اين كلمه به معناي مولي، مالك و صاحب است. (51)

لقب تشريفي "پسر خدا" در اديان گوناگون به انبيا و مؤمنين اطلاق شده است. در مورد حضرت سليمان (ع) از قول خدا چنين مي‌خوانيم: «او را برگزيده‌ام تا پسر من باشد و من پدر او» (كتاب اول تواريخ ايام باب 28: 6) و درباره بني اسرائيل «خداوند چنين مي‌گويد: اسرائيل، پسر من و نخست زاده من است» (خروج باب 4: 22)؛ و در اناجيل چهارگانه و ساير كتب عهد جديد اين اصطلاح به تكرار، آمده است. مثلا سخن زير از حضرت عيسي (ع) نقل شده است:

من به شما مي‌گويم كه به دشمنان خود محبت نماييد و براي لعن كنندگان خود، بركت بطلبيد و به آناني كه از شما نفرت كنند احسان كنيد و به هر كه به شما فحش دهد و جفا رساند دعاي خير كنيد؛ تا پدر خود را كه در آسمان است پسران شويد؛ زيرا كه آفتاب خود را بر بدان و نيكان طالع مي‌سازد و باران بر عادلان و ظالمان مي‌باراند (متي باب 5: 44-45)

يوحنا، نويسنده انجيل چهارم نيز درباره مؤمنان به حضرت عيسي (ع) چنين مي‌گويد:

و اما به آن كساني كه او را قبول كردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، يعني به هر كه به اسم او ايمان آورد (يوحنا باب 1: 12).

در قرآن كريم نيز مي‌خوانيم «و قالت اليهود و النصاري نحن أبناء الله و أحبّاؤ ه...» (مائده: 18).(52)

اسلام با وجود پذيرفتن برخي القاب تشريفي مانند "يدالله" و "بيت الله"، استعمال عنوان "پسر خدا" را تحريم كرده است؛ زيرا اين عنوان موجب گمراهي اهل كتاب شده است. اين تحريم، عنوان ثانوي دارد، مانند تحريم جمله "راعنا" در سوره بقره، آيه 104.

در كتاب عهد جديد، نصي كه بر تثليث، دلالت كند وجود ندارد، و عباراتي نظير "پدر و پسر و روح القدس" (متي باب 28: 19) براي كسي كه با ذهن خالي با اين عبارت برخورد مي‌كند، چنين مفهومي را نمي‌آفريند و نمي‌تواند هزاران شاهد ديگر عهد عتيق و عهد جديد را در تأكيد بر توحيد، مخدوش سازد، همان طور كه كنار هم قرار گرفتن خدا و رسول و ملائكه در آيات قرآن مجيد، نشانه تثليث نيست.

يافت نشدن نصي بر تثليث، در عهد جديد، برخي جاهلان را تحريك كرد تا آن كتاب بشر ساخته را تحريف كنند و تثليث را در آن جا دهند. آنان نتوانستند براي اين خيانت به اناجيل، كه محتويات معروفي داشتند، دستبرد بزنند؛ از اين رو، به سراغ رساله اول يوحنا (باب 5: 7-8) رفتند و متني را مبني بر وحدت پدر و كلمه و روح القدس به آنجا افزودند.

علاوه بر اين، محققان غربي، با بررسي نسخه‌هاي خطي واجد و فاقد اين عبارت، اثبات كرده‌اند كه عبارت مذكور، تنها در نسخه‌هاي خطي متأخر يافت مي‌شود.

فقدان نص بر تثليث و محدوديت و اجمال عبارات مربوط به الوهيت عيسي، مسيحيان را بر آن داشت كه اصطلاح "پسر خدا" را در مورد آن حضرت توسعه دهند و اين اصطلاح را از معناي تشريفي به معناي حقيقي متحوّل كنند. البته آنان تا سه قرن در باب الوهيت عيسي اختلاف داشتند. هنگامي كه اوايل قرن چهارم اسقفي برجسته به نام آريوس بر ضد اعتقاد به الوهيت عيسي قيام كرد و مجادلات، بالا گرفت، قريب 300 اسقف به دعوت قسطنطين، نخستين قيصر مسيحي، در شهر نيقيه آسياي صغير به سال 325 م. شورايي تشكيل دادند. در اين شورا قول به الوهيت عيسي با اكثريت قاطع پذيرفته شد و نظر آريوس مردود اعلام گرديد. در قطعنامه آن شورا كه به نام "قانون نيقاوي" معروف است در مورد عيسي چنين مي‌خوانيم:

عيسي مسيح پسر خدا، مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است، نور از نور، خداي حقيقي، كه مولود است نه مخلوق، از يك ذات با پدر، ... او به خاطر ما آدميان و براي نجات ما نزول كرد و مجسم شده، انسان گرديد... لعنت باد بر كساني كه مي‌گويند زماني بود كه او وجود نداشت و يا اينكه پيش از آنكه وجود يابد نبود، يا آنكه از نيستي به وجود آمد و بر كساني كه اقرار مي‌كنند وي از ذات يا جنس ديگري است و يا آنكه پسر خدا خلق شده يا قابل تغيير و تبديل است. (53)

به ارشاد ائمه طاهرين و علماي اسلام و به گفته محققان غربي، مسلم شده كه اعتقادات كنوني مسيحيان محصول فعاليتهاي پولس است.

درست است كه وي در رساله به كولسيان 1:15 عيسي مسيح (ع) را نخست زاده تمامي آفريدگان خوانده است؛ اما در رساله به فيلپيان 2:1-11 مي‌گويد:

(عيسي) با خدا برابر بودن را غنيمت نشمرد، ليكن صورت غلام را پذيرفت و در شباهت مردمان شد؛ خويشتن را فروتن ساخت، و تا به موت، بلكه تا به موت صليب مطيع گرديد...

شرح احوال و افكار پولس در كتاب اعمال رسولان و نامه‌هاي او موجود است. همچنين در آغاز و انجام انجيل برنابا، از وي به شدت انتقاد شده است. (54) برخي احاديث اسلامي نيز پولس را مسئول گمراهي مسيحيان مي‌دانند. (55) درگذشت پولس در حدود 64 تا 67 م. بوده است.

به اعتقاد مسيحيان و محققان، اناجيل همنوا، چند دهه پيش از انجيل يوحنا نوشته شده‌اند. انجيل يوحنا قريب سال 100 م. نوشته شده است، يعني 30 سال بعد از مرگ پولس، زماني كه افكار وي مسلط بوده است. با يك مقايسه اجمالي بين محتويات سه انجيل همنوا از يك سو و انجيل يوحنا از سوي ديگر، به روشني معلوم مي‌شود كه اناجيل همنوا، در مورد حضرت عيسي (ع) چندان غلو نمي‌كنند، اما در سراسر اين انجيل اخير، مطالب غلوآميزي مانند الوهيت آن حضرت وجود دارد. مثلا مي‌گويد علت مخالفت يهوديان با عيسي آن بود كه وي خود را خدا مي‌خواند (يوحنا باب 10: 31 - 38).

در سخناني كه از حضرت عيسي مسيح (ع) در اناجيل چهارگانه ثبت شده، آن حضرت بارها با تعبير "خداي من" از خداي عزوجل ياد كرده است. مثلا در يوحنا باب 20: 17 مي‌خوانيم: «نزد پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما مي‌روم» همچنين نماز و عبادت و اِلتجاي وي به درگاه خدا را آورده‌اند. مخصوصا اينكه وي پيش از دستگيري، طي چندين مرحله به درگاه خدا تضرع كرده است و در متي باب 27: 46 و مرقس باب 34: 15 مي‌خوانيم كه آخرين سخن عيسي بر دار اين بود كه فرياد زد: « الهي الهي، چرا مرا واگذاردي؟ »

3-12- تثليث

كلمه "تثليث" هرگز در كتاب مقدس مسيحيان، وارد نشده است و نخستين كاربرد شناخته شده آن در تاريخ مسيحيت، به سال 180 م. باز مي‌گردد. البته به تصور مسيحيان، ريشه‌هاي مفهوم سه گانگي، در عهد جديد، احساس مي‌شود و عبارت اعطاي حق تعميد، در پايان انجيل متي، آن را صريحا بيان كرده است: «ايشان را به اسم اب و ابن و روح القدس ‍ تعميد دهيد. »

نويسندگان عهد جديد، عادت دارند خدا را پدر بنامند. اين اصطلاح از يهوديت آمده است. به گزارش انجيلها، عيسي به شاگردان خود، تعليم داد كه در دعاهاي خويش، خدا را پدر آسماني بخوانند (متي باب 6: 9). همچنين عيسي گفت: «نزد پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما مي‌روم» (يوحنا باب 20: 17).

نويسندگان مسيحي عرب، براي فهميدن رابطه عيسي و خدا و بيان اين رابطه، از مفهوم حلول و اتحاد در آثار صوفيان بهره مي‌گيرند. به علت وجود همين رابطه ويژه، عيسي، پسر خدا خوانده شده است كه البته مسيحيان از آن تولد جسماني نمي‌فهمند؛ زيرا انديشه فرزند داشتن خدا در اسلام و مسيحيت به يك اندازه ممنوع است.

غالبا عهد جديد، روح القدس را روح خدا مي‌نامد. مفهوم روح القدس در مسيحيت با مفهوم آن در اسلام تفاوت دارد. از ديدگاه سنت مسيحي و كتابهاي مقدس، روح القدس جبرئيل، فرشته خدا يا آفريده‌اي از آفريدگان و جداي از خدا نيست. به عقيده مسيحيان وي خود خداست كه در قلوب مردم و در جهان زيست مي‌كند و به عمل اشتغال دارد.

او وجود توانا و فعال خدا در جهان است و عيسي به وسيله همين روح القدس در شكم مادر قرار گرفت و توسط او، كمي قبل از آغاز بشارت، براي تجربه شدن به بيابان برده شد. همچنين انجيلها روح القدس را به شكل كبوتري ترسيم كرده اند كه پس از غسل تعميد در رود اردن بر عيسي فرود آمد و در او استقرار يافت. روح القدس جامعه مسيحيت را ارشاد مي‌كند، تعليم ميدهد، رازهاي خدا را مي‌گشايد و به نويسندگان كتابهاي مقدس الهام مي‌بخشد. وي در عهد جديد به اين نامها خوانده شده است: تسلي دهنده، روح حكمت و ايمان، روح شجاعت، محبت و شادي.

با گذشت زمان و در طول تاريخ كليسا مسيحيان مدعي شدند كه طبيعت سه گانه خدا، يك راز است و نمي‌توان آن را با تعابير بشري بيان كرد. با آنكه نويسندگان، عارفان و متكلمان مسيحي به كمك كتاب عهد جديد، براي دست يافتن به برخي از آنچه به ذات خدا مربوط مي‌شود، كوشيده‌اند، ولي همگي به نافرجامي كوششهاي خود براي توجيه تثليث اعتراف دارند.

انديشمندان مسيحي در طول نسلها، براي بيان راز خداي سه گانه، به مفاهيم و مكاتب فلسفي زمان خود متوسل شده اند. پاپها و شوراهاي كليسايي برخي از اين بيانها را درست و برخي ديگر را نادرست اعلام كرده اند.

از آنجا كه مسيحيان معتقدند روح القدس پيوسته كليسا را ارشاد مي‌كند، آنان از روي ايمان خود مي‌گويند كه فهميدن راز تثليث پيوسته به كمك پاپها، شوراها، انديشمندان و عارفان، به رشد و پيشرفت خود ادامه خواهد داد. نخستين شوراهاي كليسايي اعلام كردند كه خدا يكتا، ولي داراي سه اقنوم است. كلمه اقنوم از ريشه يوناني و به معناي راه وجود است. بر اين اساس، اقانيم سه گانه سه راه يا سه حالت براي وجود خدا و عمل اوست.

نويسندگان مسيحي عرب زبان، براي رساندن مفهوم تثليث، از واژه يوناني الاصل "اقنوم" و از كلمه "صفت" (به معناي مظهر) استفاده كرده‌اند. معادل لاتيني كلمه "اقنوم" persona (به معناي نقاب) است.

4-12- فدا

به عقيده مسيحيان، عواقب گناه در بيرون طبيعت آدمي، باقي نمي‌ماند. در زبور داوود، بارها اين دعا آمده است: «مرا از عصيانم به كلي شستشو ده و از گناهم طاهر گردان» (مزامير باب 51: 2). مردم به خاطر فرو رفتن در حالات جامعه گناهكار بشري خود را آلوده و ناپاك مي‌يابند و در بيشتر اديان، شستن بدن نشانه اعتراف به آلودگي گناه و سرايت آن و نشان دهنده نياز انسان به تطهير روح از طريق توبه است.

آنان معتقدند كه اثر وضعي تجاوز به ساحت الهي، جهان آفرينش و نظام اخلاقي پس از توبه نيز همچنان باقي است. اين قضيه شخص گناهكار را پشت سر مي‌گذارد و همه نژاد بشر را آلوده مي‌سازد و موجب مي‌شود كه احساس آلودگي كنيم و خود را نيازمند پاك شدن مجدد بدانيم. در مسيحيت، ناديده گرفتن زياني كه گناه بر نظام اخلاقي وارد مي‌كند و تأكيد بر جنبه شخصي و فردي گناه، كوچك شمردن آمرزشي است كه خدا عطا مي‌كند و مي‌تواند به منزله سبك شمردن كارهاي بد تلقي گردد.

همان طور كه همه مردم در آسيب وضعي گناه شركت دارند، يك نماينده از بشريت مي‌تواند كفاره اين گناه باشد. به عقيده مسيحيان، عيسي كفاره آن آسيب را يك بار و براي هميشه محقق ساخت و معتقدند كه وي با تسليم شدن كامل و اطاعت مطلق، ديواري را كه گناه بين خداي بي نهايت شايسته و انسان متمرد قرار داده بود، منهدم كرد. اين انهدام و كفاره شدن را كسي نمي‌تواند انجام دهد، مگر آن كس كه خود كاملا بي گناه و متحد با حكمت الهي باشد.

برخي اوقات، شماري از واعظان مسيحي عمل كفاره شدن عيسي را به تسكين خاطر خداي خشمناكي تفسير كرده‌اند كه خواستار مرگ فرد برگزيده خود بود. بيشتر علماي مسيحي اين انديشه را رد كرده اند.

برخي اوقات مسيحيان مي‌گويند: عيسي قرباني شد. اين انديشه از قربانيهاي فراوان يهوديت گرفته شده است. مسيحيان عمل قرباني را لازم نمي‌دانند و عيسي را قرباني هميشگي مي‌شمارند. كاتوليكها نان و شراب عشاي رباني را "قرباني" مي‌نامند.

كاهنان يهود هنگام انجام مراسم قرباني مقداري از خون آن را به مذبح - به نشانه خدا - و به قوم مي‌پاشيدند. اين عمل به معناي آن بود كه قرباني ميان خداي متعال و قوم بني اسرائيل اتحاد پديد مي‌آورد. قرباني با پيمان برابر بود؛ زيرا با قرباني و پيمان، خداي متعال خداي آنان مي‌شد و آنان قوم او!

از نظر مسيحيان، مرگ عيسي، عهد جديدي را ميان خدا و تمام بشريت، و نه فقط قوم يهود، منعقد كرد. به عقيده مسيحيان، زندگي تازه‌اي كه از فدا شدن عيسي پديد آمد، به گونه‌اي است كه اثر عيني و اجتماعي گناه نمي‌تواند در آن مانعي ايجاد كند و نوع بشر، از طريق نماينده خويش ‍ يعني عيساي مصلوب، با خداي عزوجل از در مصالحه وارد مي‌شود.

13- هفت آيين مقدس

به عقيده مسيحيان، مسيح كه از مردگان برخاست، در جامعه مسيحي زيست مي‌كند و همراه آن است. همچنين وي پيوسته همان كارهايي را انجام مي‌دهد كه در طول حيات خود در فلسطين انجام ميداد؛ مانند: تعليم، دعا، خدمت، شفا دادن بيماران، غذا دادن به گرسنگان، عفو بدكاران و تحمل رنج و مرگ.

كارهاي غير آشكار مسيح در زندگي كليسايي به وسيله آيينها آشكار مي‌شود؛ به ديگر سخن، هنگامي كه يك مسيحي در مراسم مربوط به يكي از آيينها شركت مي‌كند، ايمان دارد كه با اين عمل به ملاقات مسيح كه از مرگ برخاسته و فيض خداي نجات بخش ‍ را به وي بخشيده است، ميرود.


تقريبا همه مسيحيان اتفاق نظر دارند كه دو آيين اصلي عبارتند از تعميد و عشاي رباني. مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس پنج آيين ديگر بر اينها مي‌افزايند و مجموع آيينها را به هفت مي‌رسانند. فرقه هاي پروتستان در تعداد آيينها اختلاف دارند، ولي اكثريت قاطع آنان دو آيين اول يعني تعميد و عشاي رباني را قبول دارند. برخي كليساهاي پروتستان، مانند كويكرها و سپاه نجات هيچ يك از آيينها را نمي‌پذيرند.

1-13- تعميد

نخستين و اصلي‌ترين آيين كه براي همه ضرورت دارد، تعميد است. انسان با تعميد به جامعه مسيحيت وارد مي‌شود و رسالت دائمي كليسا را بر عهده مي‌گيرد. اين رسالت عبارت است از گواهي دادن به كارهاي نجات بخش خدا به وسيله عيسي. به عقيده هر مسيحي، تعميد وسيله اي است كه خدا با آن همه آثار زندگي و مرگ عيسي را عطا مي‌كند. هر مسيحي فقط يك بار، هنگام ورود به جامعه مسيحيت، تعميد مي‌پذيرد.

تعميد اصولا با گونه اي از شستشو انجام مي‌گيرد. در برخي كليساها رسم است كه با ريختن آب بر سر شخص، وي را تعميد مي‌دهند. در بعضي كليساهاي ديگر رسم است كه شخص براي تعميد به زير آب مي‌رود و بيرون مي‌آيد. كليساهايي نيز تعميد شونده را به آبهاي طبيعت، مانند نهرها و درياچه ها، مي‌برند. هنگام تعميد، كشيش اين عبارت را كه از آخر انجيل متي اقتباس شده است، مي‌خواند: «تو را به نام پدر، پسر و روح القدس تعميد مي‌دهم.» برخي كليساهاي پروتستان تنها به نام عيسي تعميد مي‌دهند.

عيد پاك مهمترين جشن ديني مسيحيان است كه به مناسبت پيروزي حضرت عيسي مسيح (ع) بر مرگ و برخاستن وي از مردگان، در سومين روز تصليب وي نزد مسيحيان برگزار مي‌شود.

واژه فرانسوي "پاك" Paques همان كلمه عبري "پسح" است كه از طريق يوناني و لاتيني به فرانسوي رفته و به مرور زمان به اين شكل در آمده است. به گفته انجيلها، به صليب رفتن و رستاخيز حضرت عيسي (ع) در ايام عيد فصح يهود بوده است.

عيد پاك، نخستين يكشنبه پس از نخستين به در شدن ماه، پس از اعتدال ربيعي است و روي اين حساب، وقوع آن از 2 فروردين تا 5 ارديبهشت (22 مارس تا 25 آوريل) امكان دارد. عيد فصح يهود (ياد بود نجات بني اسرائيل از دست فرعونيان) كه در طي يك هفته از 16 تا 21 (و در خارج فلسطين تا 22) نيسان عبري برگزار مي‌شود، در برخي از سالها با عيد پاك مسيحيان مصادف مي‌شود.

برخي از مراسم مسيحيان در عيد پاك عبارت است از: شب زنده داري، تلاوت كتب مقدسه، مناجات و دعا، برگزاري مراسم عشاي رباني، جستجوي نمايشي جسد عيسي (ع) و اعلام رستاخيز وي، جشن و چراغاني، اهداي تخم مرغ رنگين و...
قبل و بعد از عيد پاك نيز مراسم عبادي مفصلي دارند كه براي آشنايي با گوشه اي از آنها بايد در زمان مناسب به برخي كشورهاي مسيحي مانند ايتاليا مسافرت كرد و از نزديك آنها را ديد؛ و گرنه كه از اين مراسم در كتابها داده مي‌شود و حتي فيلمهاي آن به شدت غلط انداز است.

به هر حال، مراسم عيد پاك، به مراتب از جشنهاي كريسمس و اول ژانويه، ديني‌تر است و جنبه عبادي بيشتري دارد و به ترتيب زير انجام مي‌شود:

1. هنگام غروب پنجشنبه، ياد بود شام آخر عيسي برگزار مي‌شود
2. حدود ظهر جمعه، مسيحيان خاطره مرگ عيسي بر صليب را گرامي مي‌دارند
3. بين غرب شنبه و صبح يكشنبه، به مناسب رستاخيز عيسي و بازگشت به زندگي تازه جشن عيد پاك بر پا مي‌شود.

مهمترين اين يادبودها، جشن عيد پاك است كه قبلا در غروب شنبه آغاز مي‌شد و در شب ادامه مي‌يافت و خاتمه آن هنگام سپيده دم يكشنبه بود كه به گفته اناجيل، زمان برخاستن مسيح از مردگان بوده است.اين در عصر ما مختصر شده و فقط دو تا چهار ساعت طول مي‌كشد. در اين مراسم، تازه مسيحيان پيوستن خود به جامعه مسيحيت را اعلام مي‌كنند و تعميد مي‌گيرند. اعضاي قديمي نيز ايمان خود را، با تعهد به زندگي مسيحي راستين، تجديد مي‌كنند.

2-13- تاييد (يا تثبيت ايمان)

نيمه دوم از سلوك و پيشرفت در زندگي مسيحي تاييد ناميده مي‌شود، كه آيين دوم از آيينهاي هفتگانه است.در نيمه اول (يعني تعميد) بر نجات از گناه تاكيد مي‌شود و طي آن، خدا با فرد گناهكار آشتي مي‌كند و وي را به زندگي بر اساس ايمان و اطاعت فرا مي‌خواند. ولي در نيمه دوم (يعني تاييد) بر جنبه مثبت اداي شهادت به آنچه خدا به وسيله اي عيسي براي بشريت محقق ساخته است و نيز بر كمك خواستن از روح القدوس براي انجام اين وظيفه تاكيد مي‌شود؛ زيرا نجات در بخشيدن گناهان منحصر نيست، بلكه شامل پيگيري رسالت عيسي براي تغيير جهان طبق اراده نيز مي‌شود. تاييد به انسان براي تحمل و انجام مسووليت در جامعه به گونه اي كه شايسته يك مسيحي حقيقي است، نيرو مي‌بخشد.

تاييد را اسقف يا جانشين او عطا مي‌كند و اساس آن مسح كردن داوطلب تاييد با روغن است، همراه اين عبارت: ((روح القدوس را بپذير، تا بتواني به مسيح شهادت دهي.)) در كليساهاي مختلف ممكن است اين عبارت اندكي تفاوت لفظي پيدا كند، ولي اصل معنا باقي مي‌ماند.

اگر كسي كه به كليسا مي‌پيوند بالغ باشد، تعميد و تاييد را همزمان و به عنوان دو نيمه يك آيين مي‌پذيرد. هرگاه وي در كودكي تعميد يافته باشد، تاييد تا زمان بلوغ، يعني يك بين 13 تا 16 سالگي، به تاخير مي‌افتد. تبرخي كليساهاي پروتستان كودكان را تعميد نمي‌دهند و مي‌گويند قبل از تعميد، شخص بايد از روي آگاهي به پيروي از عيسي متعهد شده باشد.

3-13- ازدواج مسيحي

مسيحيان، ازدواج عبارت را يك امر نمي‌دانند؛ زيرا ازدواج، نشانه محبت خدا به بشريت است. ازدواج، عبارت از يكي شدن محبت دو شخص كه با يكديگر براي زندگي مشترك، همراه با امانت داري متقابل و همكاري، متعهد مي‌شوند و براي توليد مثل و تربيت فرزندان و رشد آنان در فضاي ايمان و محبت به خدا مي‌كوشند. از اين رو، مسيحيان ازدواج را همچون رمز و نشانه‌اي بشري براي شيوه رفتار خدا با انسان به شمار مي‌آورند، همان خداي پاك كه انسانها را دوست دارد، به امور آنان اهتمام مي‌ورزد و به وعده‌هاي خود به آنان پايبند است. مسيحيان هنگام ازدواج متعهد مي‌شوند كه يكي شدن مرد و زن را نشانه آشكاري براي محبت خدا به بشر و محبت مسيح با شاگردانش قرار دهند. به همين علت، مسيحيان، ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگي مي‌شمارند و با طلاق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفند.

4-13- دستگذاري، يا درجات مقدس روحانيت

با آيين دستگذاري، انسان خود را وقف خدمت به جامعه مسيحيت و در نتيجه، وقف خدمت به همه بشريت مي‌كند. درجات اصلي روحانيت سه است:

1. اسقف: وي نماينده مسيح در قلمرو معيني است كه قلمرو اسقف خوانده مي‌شود و به نيابت از او تعليم مي‌دهد، رهبري مراسم عبادي را به عهده مي‌گيرد و خدمت مي‌كند.
2. كشيش: وي معاون اسقف است و به او در سه وظيفه ياد شده، در محدوده يك گروه، كمك مي‌كند.
3. شماس: وي كلام خدا را تبليغ مي‌كند و به مساعدت بينوايان، سالخوردگان، بيماران و افراد در حال احتضار مي‌پردازد.

ساير القاب كليسايي، مانند پاپ، پاتريك، سراسقف، كاردينال، ارشمندريت، موسيو و غيره، نشان دهنده وظائف معيّني است و ربطي به آيينهاي هفتگانه ندارد.

ادامه دارد ...

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۱۰:۰ ق.ظ

مسيحيت 2

مسيحيت (2)

7. رسولان

حضرت عيسي مسيح (ع) در آغاز قيام خويش، ياراني را برگزيد تا به نشر دعوت وي كمك كنند. اين موضوع در پايان سوره صف آمده است و در اناجيل مي‌خوانيم:

(18) و چون عيسي به كناره درياي جليل مي‌خراميد، دو برادر يعني شمعون مسمي به "پطرس" و برادرش "اندرياس" را ديد كه دامي در دريا مي‌اندازد؛ زيرا صياد بودند (19) بديشان گفت: «از عقب من آييد تا شما را صياد مردم گردانم» (20) در ساعت دامها را گذارده، از عقب او روانه شدند (متي 4:18-20؛ مرقس 1:16-18).

اين ياران را معمولا "شاگردان" عيسي مي‌نامند. او، دوازده تن از آنان را برگزيد و آنان را "رسول" ناميد (لوقا 6:13). قرآن مجيد رسولان حضرت عيسي (ع) را "حواري" مي‌نامد كه در زبان حبشي به همين معني است.

او مي‌خواست هنگامي كه پيروزمندانه بر كرسي جلال مي‌نشيند، آنان نيز بر دوازده كرسي بنشيند و بر دوازده بسط بني اسرائيل داوري كنند (متي 19:28).

نام دوازده رسول حضرت عيسي (ع) در اناجيل (متي 10:2-4 - مرقس ‍3:16-19 - لوقا 6:14-16 - اعمال رسولان 1:13) از اين قرار است.

1. شمعون (پطرس)
2. اندرياس (برادر پطرس)
3. يعقوب (پسر زجبدي)
4. يوحنا (برادر يعقوب)
5. فيليپس
6. برتولما
7. توما
8. متي
9. يعقوب (پسر حلفي)
10. تدي (به گفته لوقا: يهودا برادر يعقوب)
11. شمعون غيور
12. يهوداي اسخريوطي

به گفته اناجيل، همان طور كه عيسي پيشگويي كرده بود، همه رسولان در مورد او، لغزش خوردند و هنگام دستگيري وي، او را رها كردند و گريختند. يهوداي اسخريوطي نيز قبلا با مراجعه به بزرگان يهود، براي كمك به دستگيري عيسي اعلام امادگي كرده بود و به همين منظور، وي را به آنان نشان داد و در مقابل آن پولي گرفت. پس از رفتن حضرت عيسي، يازده رسول ديگر با انتخاب فردي به نام "مقياس" به جاي يهوداي اسخريوطي، عدد دوازده را كامل كردند (اعمال رسولان 1:15 - 26).

بزرگترين رسول، شمعون است كه حضرت عيسي (ع) وي را "پطرس" - يعني صخره - ناميد و او را سنگ زير بناي كليسا يعني جامعه مسيحيت قرار داد:

(18) «و من نيز تو را مي‌گويم كه تويي پطرس و بر اين صخره، كليساي خود را بنا مي‌كنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت (18) و كليدهاي ملكوت آسمان را به تو مي‌سپارم و آنچه در زمين ببندي، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايي، در آسمان كشاده شود.» (متي 16: 18 - 19؛ 21: 15 - 19).

يوحنا در خردسالي رسول شده (يوحنا 13:23 - 25 و 21: 20) و به عقيده مسيحيان، انجيل خود را در سن پيري، در پايان قرن اول نوشته است. متاي رسول نيز يكي از اناجيل را نوشته است. همچنين برخي از رساله‌هاي عهد جديد به پطرس، يوحنا و رسولان ديگر منسوب شده است. چندين انجيل و رساله اپوكريفايي را به رسولان نسبت داده‌اند و بعضي از جوامع مسيحي سابقه كليساي خود را به برخي از رسولان مي‌رسانند.

با آنكه حضرت عيسي (ع) پطرس را به جانشيني خود برگزيده بود، رسول ديگري به نام پولس، عملا موقعيت بهتري پيدا كرد و معمار مسيحيت كنوني شد. نام اين شخص در آغاز، "شاؤول" بود كه از نامهاي عبري است و تلفظ يوناني آن "ستولس"مي‌شود. او پس از قبول مسيحيت، نام خود را به "پولس" تغيير داد كه ترجمه يوناني واژه "شاؤول" و به معناي "كوچك" است.

وي با آنكه يك يهود متعصب بود، تابعيت رومي داشت و پس از رفتن حضرت عيسي (ع)، به آزار مسيحيان مشغول بود تا اينكه مدعي شد هنگامي كه براي دستگيري برخي مسيحيان از شهر قدس به دمشق مي‌رفته است، نور عيسي را در راه ديده و به دستور او مسيحي شده است (اعمال رسولان 9: 1 - 31).

پولس با شور و نشاط فراوان، به تبليغ مسيحيت آغاز كرد و در اين راه، بسيار رنج كشيد. او كه مدعي رسالت از جانب حضرت مسيح بود، به مناطق مختلف سفر كرد و مسيحيت را به اطراف درياي مديترانه گسترش ‍ داد. رساله‌هايي نيز به تازه مسيحيان آن مناطق نوشت و به آنان رهنمود داد. برخي از اين رساله ها در كتاب عهد جديد گرد آمده است.

انديشه‌هاي تازه پولس، ميان رسولان تنش مي‌آفريد و درگيريهاي وي با پطرس و ساير رسولان، در كتاب اعمال رسولان و رساله هاي خود او منعكس شده است. وي مي‌نويسد: « اما چون پطرس به انطاكيه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم؛ زيرا كه مستوجب ملامت بود. » (رساله به غلاطيان 2: 11).

پولس هنگام برشمردن فضائل خويش و خطرهايي كه در راه تبليغ مسيحيت بر خود هموار كرده است، به "برادران كذبه" اشاره مي‌كند و مقصود او، رسولاني است كه با انديشه‌هاي او مخالفت مي‌كرده‌اند:

(22) آيا عبراني هستند، من نيز هستم. اسرائيلي هستند، من نيز هستم. از ذريت ابراهيم هستند، من نيز مي‌باشم (23) آيا خدام مسيح هستند، چون ديوانه حرف مي‌زنم من بيشتر هستم. در محنتها افزونتر، در تازيانه ها زيادتر، در زندانها بيشتر، در مرگها مكرر (24) از يهوديان پنج مرتبه، از چهل يك كم، تازيانه خوردم (25) سه مرتبه مرا چوب زدند، يك دفعه سنگسار شدم، سه كرت شكسته كشتي شدم، شبانه روزي در دريا به سر بردم (26) در سفرها بارها، در خطرهاي نهرها، در خطرهاي دزدان، در خطرهاي از قوم خود، در خطرها از امتها، در خطرها در شهر، در خطرها در بيابان، در خطرها در دريا، در خطرها در ميان برادران كذبه (27) در محنت و مشقت، در بيخوابيها بارها، در گرسنگي و تشنگي، در روزها بارها، در سرما و عرياني (28) بدون آنچه علاوه بر اينهاست، آن باري كه هر روزه بر من است يعني انديشه براي همه كليساها (29) كيست ضعيف كه من ضعيف كه من ضعيف نمي‌شوم؟ كه لغزش مي‌خورد كه من نمي‌سوزم (30) اگر فخر مي‌بايد كرد، آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر مي‌كنم (31) خدا و پدر عيسي مسيح مسيح خداوند كه تا به ابد متبارك است، مي‌داند كه دروغ نمي‌گويد (32) در دمشق، والي حارث پادشاه، شهر دمشقيان را براي گرفتن من محافظت مي‌نمود (33) و مرا از دريچه اي در زنبيلي از باره قلعه پايين كردند و از دستهاي وي رستم (رساله دوم به قرنتيان 11: 22 - 33).

گفته مي‌شود كه پولس در حدود سالهاي 64 - 67 در رم درگذشته است. از نظر مسيحيان جمعي از رسولان مانند پطرس و پولس شهيد شده‌اند. آرامگاه پطرس در تپه واتيكان شهر رم بسيار اهميت دارد و از دير باز مركز مسيحيت كاتوليك بوده است. كليساي «سنت پيتر» و كاخها و باغهاي اطراف آن از زيباترين آثار هنري جهان است. در كتابهاي تاريخي مستقل هيچ چيز درباره رسولان يافت نمي‌شود.

8- پايه گذاري كليسا

هر يك از چهار انجيل، زندگينامه و مقداري از سخنان حضرت عيسي (عليه السلام) را مي‌آوردند؛ ولي عمده اهتام آنها به پيام رساني آن حضرت مربوط مي‌شود. همچنين داستان مصلوب شدن وي در پايان هر چهار انجيل آمده است. به طوري كه از اناجيل به دست مي‌آيد، آن حضرت، زاهدي پرشور بود كه براي اصلاح جامعه پوسيده و فرسوده فلسطين، در عصر خود، برنامه گسترده‌اي داشت و براي اجراي آن، نهايت سعي و كوشش را به عمل آورد، ولي موفقيت وي در آن زمان بسيار ناچيز بود. اما به خاطر پايه گذاري كليسا، يعني جامعه مسيحي كه از چند شاگرد تشكيل شده بود، پس از رفتن وي و با گذشت ساليان دراز، اندك اندك، ديني كه به وي منسوب بود، پاگرفت. از نظر تاريخ نگاران، نقش پولس كه پس از وي مسيحي شد، در ترويج مسيحيت بسيار مهم است. ولي مسيحيان نقش روح القدس را در اين كار مهم مي‌دانند.

جامعه مسيحيت كه توصيف آن در كتاب عهد جديد آمده است، كليساي رسولان ناميده مي‌شود و مقصود از آن، جامعه رسولان و نسل اول مسيحيت است. اين جامعه از نظر زماني به تقريب، فاصله سالهاي 30 تا 100، يعني از عيد گلريزان تا تدوين آخرين بخش كتاب مقدس را در بر مي‌گيرد.

جامعه مسيحي نخستين، اين گونه بود:

(42) (تازه مسيحيان) در تعليم رسولان و مشاركت ايشان و شكستن نان و دعاها مواظبت مي‌نمودند (43) همه خلق ترسيدند و معجزات و علامات بسيار از دست رسولان صادر مي‌گشت (44) همه ايمانداران با هم مي‌زيستند و در همه چيز شريك مي‌بودند (45) و املاك و اموال خود را فروخته، آنها را به هر كس به قدر احتياجش تقسيم مي‌كردند (46) هر روزه در هيكل به يك دل پيوسته مي‌بودند و در خانه ها نان را پاره مي‌كردند و خوراك به خوشي و ساده دلي مي‌خوردند (47) و خدا را حمد مي‌گفتند و نزد تمامي خلق عزيز مي‌گشتند (اعمال رسولان 2:42- 47).

اين عزت، با گذشت زمان، نخست از جانب يهود و سپس از جانب امپراطوري روم به دشمني مبدل شد. در اورشليم، جامعه‌اي از مسيحيان يهودي الاصل به رهبري يعقوب رسول، پايه گذاري شد و تعداد افراد آن در همان شهر و سپس در ساير مناطق فلسطين گسترش يافت. فرستادگاني نيز مانند پولس و برنابا بشارت را به اقوام غيريهودي رساندند.

به دنبال اين قضيه، نخستين مورد از مشكلاتي كه پيش روي كليسا قرار داشت، پديد آمد و اين سؤ ال مطرح شد كه آيا بت پرستان تازه مسيحي، پيش از آنكه به مسيحيت پذيرفته شوند، بايد به دين و شريعت يهودي گردن نهند يا خير؟ عقيده پولس كه مورد قبول پطرس و يعقوب نيز واقع شد، اين بود كه خدا عيسي را از مردگان برخيزاند و با اين عمل راه براي دوره جديدي از نجات گشوده شد و بر اين اساس ‍ مسيحيان از اين پس به پيروي از شرع يهود ملزم نيستند.

آنگاه مسيحي شدن بت پرستان به بركت تبليغ و تبشير رسولان در همه مناطق امپراطوري روم افزايش يافت و افرادي كه از غير يهوديت به مسيحيت راه يافته بودند، در كليساي مسيحي اكثريت يافتند. جوامع كوچك مؤمنان نيز در شهرهاي امپراطوري از سوريه تا مصر و پس از آن در آناتولي و يونان و سرانجام در ايتاليا به وجود آمدند. بر اساس ‍ منقولات سنتي، پطرس نخست در اورشليم، سپس در انطاكيه و سرانجام در رم به رهبري جامعه رسولان برگزيده شد و اعدام وي در عهد نرون در شهر رم رخ داد.

9- كتاب مقدس

كتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: عهد جديد و عهد عتيق. علت اين نامگذاري آن است كه مسيحيان معتقدند خدا با انسان دو پيمان بسته است. يكي پيمان كهن، به وسيله پيامبران پيش از عيسي مسيح. در اين پيمان، مرتبه اي از نجات از طريق وعد، و عيد، قانون و شريعت به دست مي‌آيد. ديگري پيمان نو، توسط خداي متجلي يعني عيسي مسيح.

در پيمان نو، نجات، از طريق محبت، حاصل مي‌شود. به اين معنا كه طبق اعتقاد آنان، خداي پسر، به شكل انسان، مجسّم مي‌شود، گناهان بشر را برخود مي‌گيرد و با تحمل رنج صليب، كفاره گناهان مي‌شود. تا آنجا كه تاريخ نشان مى‌دهد، اين عقيده، با وجود دوري آن از عقل و منطق، زيربناي مسيحيت بوده است. در انجيل يوحنا چنين مي‌خوانيم:

(16) زيرا خداوند، جهان را اين قدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هر كه به او ايمان آورد هلاك نگردد، بلكه حيات جاوداني يابد (17) زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوري كند؛ بلكه تا به وسيله او جهان نجات يابد (يوحنا 3:16 - 17).

آن قسمت از كتاب مقدس كه درباره پيمان كهن سخن مي‌گويد، عهد عتيق، و آن قسمت كه درباره پيمان نو سخن مى‌گويد، عهد جديد ناميده مي‌شود.

در حقيقت، عهد عتيق كتاب آسماني يهوديان است كه مسيحيان براي آن احترام قائل شده، آن را در آغاز خود قرار داده اند. عهد جديد به زبان يوناني نگارش يافته است. چهار انجيل، در آغاز عهد جديد وجود دارد. كلمه "انجيل" در زبان يوناني به معناي مژده است؛ مژده به فرا رسيده ملكوت آسمان يا پيمان تازه.

تمام عهد جديد، مورد قبول همه مسيحيان است؛ و اپوكريفا بين آنها وجود ندارد. البته كتابهاي اپوكريفاي عهد جديد از اپوكريفاي عهد عتيق بيشتر بوده است؛ اما در همان دو سه قرن نخست، مسيحيان اندك اندك بر كتابهاي موجود عهد جديد اتفاق كرده‌اند.

ترجمه‌هاي بسيار زيادي از كتاب مقدس به زبانهاي گوناگون انجام گرفته است و سازمانهاي متعددي مخصوص انتشار آنها در سراسر جهان وجود دارد. از جمله آنها، "انجمن كتب مقدسه" است كه در سال 1806 در لندن تأسيس شد و شعبه‌هايي در بيشتر كشورها دارد. (39)

مجموع كتابهاي عهد عتيق و عهد جديد 66 كتاب است. عهد عتيق 39 كتاب است - كه فهرست آنها در بخش يهوديت گذشت - و عهد جديد 27 كتاب است كه از نظر موضوع به چهار بخش تقسيم مي‌شوند:

1. اناجيل
2. اعمال رسولان
3. نامه‌هاي رسولان
4. مكاشفه

1-9- اناجيل

گروه زيادي از ياران و پيروان حضرت عيسي (ع) به نوشتن سيره آن حضرت اقدام كردند و نوشته‌هايي بوجود آوردند كه بعدا انجيل خوانده شد. اندك اندك چهار انجيل از اين انجيلها رسميت يافت و اناجيل ديگر، متروك شد.

نويسندگان انجيل اول و انجيل چهارم از حورايون و نويسندگان دو انجيل ديگر از حورايون حواريون معرفي مي‌شوند. ميان سه انجيل اول هماهنگي وجود دارد و به اين دليل آنها را "اناجيل همنوا" مي‌نامند. اين بخش، مشتمل بر 4 انجيل است:

1. انجيل متي: سيره و مواعظ مسيح با اشاره به پيشگوييهاي عهد عتيق
2. انجيل مرقس: قديمترين و كوتاهترين كتاب سيره و مواعظ مسيح
3. انجيل لوقا: سيره و مواعظ مسيح با تكيه بر جزئيات
4. انجيل يوحنا: متأخرترين كتاب سيره و مواعظ مسيح با تأكيد بر مافوق بشر بودن او

2-9- اعمال رسولان

در قرن اول، كتابهاي زيادي پيرامون سيره رسولان مسيحيت نوشته شد؛ اما تنها يكي از آنها رسميت يافت. اين بخش، تنها مشتمل بر يك كتاب است به نام: اعمال رسولان، نوشته لوقا، مؤلف سومين انجيل در شرح حال رسولان به ويژه پولس.

3-9- نامه‌هاي رسولان

برخي از رسولان مسيحيت نامه هايي به جوامع و افراد مسيحي عصر خود نوشته‌اند. آن نامه‌ها اندك اندك اهميت پيدا كرد و به عهد جديد راه يافت. سيزده نامه از پولس است كه در آنها رهنمودها، ادعاها و مشاجرات خود نوشته است. نويسنده نامه چهاردهم نامعلوم، و نويسنده نامه پانزدهم شخصي به نام يعقوب است (وي به مكتب پولس انتقاد مي‌كند). نامه‌هاي بعضي به دوتن از حواريون به نامهاي پطرس و يوحنا نسبت داده مي شود و نويسنده آخرين نامه فردي به نام يهود است.

اين بخش مشتمل بر 21 نامه است:

1. رساله پولس رسول به روميان (مردم روم)
2. رساله اول پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس)
3. رساله دوم پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس)
4. رساله پولس رسول به غلاطيان (مردم غلاطيه)
5. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس)
6. رساله پولس رسول به فيلپيان (مردم فيلپي)
7. رساله پولس رسول به كولسيان (مردم كولسي)
8. رساله اول پولس رسول به تسالونيكيان (مردم تسالونيكي)
9. رساله دوم پولس رسول به تسالونيكيان (مردم تسالونيكي)
10. رساله اول پولس رسول به تيموتأوس (نام شخص)
11. رساله پولس رسول به تيموتأوس (نام شخص )
12. رساله پولس رسول به تيطس (نام شخص)
13. رساله پولس رسول به فليمون (نام شخص)
14. رساله به عبرانيان (نامه پولس يا فردي ديگر به يهوديان)
15. رساله يعقوب براي عموم مسيحيان
16. رساله اول پطرس براي عموم مسيحيان
17. رساله دوم پطرس براي عموم مسيحيان
18. رساله اول يوحنا براي عموم مسيحيان
19. رساله دوم يوحنا براي عموم مسيحيان
20. رساله سوم يوحنا براي عموم مسيحيان
21. رساله يهودا براي عموم مسيحيان

4-9- مكاشفه

قبل از آمدن حضرت مسيح (ع) ، مكاشفه نامه‌هاي متعددي ميان يهوديان رواج داشت كه "كتاب دانيال" در عهد عتيق نمونه‌اي از آنهاست. مسيحيان نيز كتابهاي مكاشفه‌اي تازه‌اي نوشتند. همچنين برخي از كتابهاي مكاشفه‌اي يهوديان را دستكاري كرده، با آرمانهاي مسيحيان هماهنگ ساختند. "كتاب مكاشفه يوحنا" در پايان عهد جديد براي مسيحيان بسيار اهميت دارد.

يوحنا كه به اعتقاد مسيحيان، يك حواري كم سن و سال حضرت عيسي (ع) بود، رؤياي خود را در اين اثر شرح مي دهد. اين كتاب كه پيشرفت مسيحيت را نويد مي‌دهد، در پايان عهد جديد قرار دارد.
اين بخش تنها مشتمل بر يك كتاب است بنام: "مكاشفه يوحناي رسول".

10- اعتبار كتاب مقدس

اعتبار كتاب مقدس را از سه ديدگاه مي‌توان بررسي كرد:

1. ديدگاه كلسيا
2. ديدگاه دانشمندان بي طرف
3. ديدگاه مسلمانان

1-10- ديدگاه كليسا

مسيحيان نسبت به كتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد) نظري كاملا موافق دارند و تمام القاب و احترامات شايسته يك كتاب آسماني را نسبت به آن روا مي‌دارند و تعبيراتي مانند كتاب خدا و وحي در مورد آن كتب معمول است. دانشمند معاصر، توماس ميشل مي‌نويسد:

مسيحيان معتقدند كه خداوند كتابهاي مقدس را به وسيله مؤ لفاني بشري نوشته است و بر اساس اين اعتقاد مي‌گويند كه كتابهاي مقدس يك مؤ لف الهي و يك مؤ لف بشري دارند. به عبارت ديگر، مسيحيان معتقدند كه خدا كتاب مقدس را به وسيله الهامات روح القدس پديد آورده و براي اين منظور مؤ لفاني از بشر را براي نوشتن آنها بر انگيخته و آنان را در نوشتن به گونه اي ياري كرده كه فقط چيزهايي را كه او مي‌خواسته است، نوشته اند.

مسلمانان توجه مي‌كنند كه اعتقاد مسيحيان در اين باب با عقيده اسلامي اختلاف دارد. از نظر مسيحيان خدا مؤ لف نهايي كتاب مقدس است، جز اينكه اين عمل را از طريق مؤ لفان بشري كه كارگزاران وي بوده اند، به انجام رسانده است. مؤ لفان بشري كه كارگزاران وي بوده اند، به انجام رسانده است. مؤ لفان بشري كتاب مقدس هر يك در عصري خاص ‍ مي‌زيسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده اند. همچنين اين مؤ لفان، مانند ديگر انسانها با محدوديتهاي زبان و تنگناهاي علمي دست به گريبان بوده اند. اصولا مسيحيان نمي‌گويند كه خدا كتابهاي مقدس را بر مؤ لفان بشري املا كرده، بلكه معتقدند كه او به ايشان براي بيان پيام الهي به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگي ويژه هر يك توفيق داده است.(41)

يهوديان و مسيحيان تورات را نوشته خود حضرت موسي (ع) مي‌دانند همچنين كتب هر يك از پيامبران ديگر عهد را تأليف پيامبري مي‌دانند كه نام وي در عنوان آن كتاب آمده است. مسيحيان درباره چهار انجيل معتقدند كه آنها سالها پس از حضرت عيسي (ع) نگارش يافته اند و به گفته آنان در آغاز مسيحيت تنها كتابهاي عهد عتيق به عنوان كتاب خدا مطرح بودند، ولي كتب عهد جديد اندك اندك در مجامع مسيحي جنبه الهي پيدا كرد.

همه مسيحيان، هميشه و همه جا معتقد بوده و هستند كه اناجيل كنوني زندگينامه و سخنان حضرت عيسي (ع) است كه متي، مرقس، لوقا، و يوحنا آنها را نوشته‌اند. در آغاز انجيل لوقا چنين آمده است:

(1) از آن جهت كه بسياري دست خود را دراز كردند به سوي تأليف حكايت آن اموري كه نزد ما به اتمام رسيد (2) چنان كه آناني كه از ابتدا نظارگان و خادمان كلام بودند، به ما رسانيدند (3) من نيز مصلحت چنان ديدم كه همه را من البدايه به تدقيق در پي رفته، به ترتيب به تو بنويسم اي تيوفلس عزيز (لوقا 1:1-3).

پاورقي:

• اين نكته نيز قابل توجه است كه اناجيل كنوني تنها سخنان (يا احاديث) آن حضرت را مي‌آورند، و هرگز چيزي از معارف و كلمات حكمت آميز خود را به وحي نسبت نمي‌دهند؛ بر خلاف تورات كنوني كه علاوه بر سيره و سخنان حضرت موسي، عباراتي از وحي را نيز مي‌آورد.

روشن است كه طبق نص صريح قرآن مجيد، انجيل حقيقي بر حضرت عيسي (ع) نازل و به او عطا شده است (آل عمران: 3و65،مائده: 46-47، مريم: 30 و حديد: 27) و آن كتاب، هيچ گونه سنخيتي با اين اناجيل ندارد.

تا آنجا كه تاريخ نشان مي‌دهد، مسيحيان، هرگز براي حضرت عيسي (ع) به كتابي قائل نبوده‌اند و اناجيل را صرفا بيانگر زندگي و سخنان وي مي‌دانسته‌اند. (42)

همچنين توماس ميشل مي‌نويسد:

«پيش از نوشته شدن اناجيل، يك سنت شفاهي وجود داشت. عيسي به عقيده مسيحيان در حدود سال 30 وفات يافت و كساني كه از او پيروي كرده، وي را شناخته، كارهايش را ديده و سخنانش را شنيده بودند، خاطرات خويش از او را در حافظه نگه مي‌داشتند. هنگامي كه مسيحيان نخستين، براي عبادت گرد مي‌آمدند، آن خاطرات نقل مي‌شد. اندك اندك اين منقولات شكل مشخصي يافت و بر حجم آنها افزوده شد. (43)»

كتاب نداشتن حضرت عيسي (ع)، معمولا در جايي ذكر نمي‌شود؛ زيرا اين مسأله براي مسيحيان بديهي است و هرگز وجود كتابي براي او به ذهن يك مسيحي خطور نمي‌كند. ولي به ندرت به مناسبت بحث با مسلمانان اين مسأله مطرح مي‌شود و آنان وجود اين عقيده را در جامعه خود انكار مي‌كنند.

توماس ميشل مي‌افزايد:

«مسيحيان هرگز نمي‌گويند عيسي، كتابي به نام انجيل آورد. آوردن وحي توسط عيسي به گونه‌اي كه مسلمانان در مورد قرآن و پيامبر اسلام، معتقدند در مسيحيت جايي ندارد. مسيحيان عيسي را تجسم وحي الهي مي‌دانند و به عقيده آنان، وي نه حامل پيام، بلكه عين پيام بوده است. بدين سبب، ما مسيحيان، خواستار انجيلي نيستيم كه عيسي آن را نوشته يا به شاگردانش املا كرده باشد. »

اكنون كه روشن شد مسيحيان عيسي را مجسم شدن كلمه يا پيام خدا مي‌دانند، بايد توجه كنيم كه بر اساس عقيده آنان انجيليها حاصل تلاش‍ شاگردان اوست كه از طريق الهام، ايمان خود به مسيح و مفهوم اين ايمان در جامعه پيروان وي را اعلام كرده اند. هر يك از انجيلهاي چهارگانه شهادتي مشخص و مخصوص از مسيح مي‌دهد و انجيلها، با آنكه در ديدگاه و جزئيات با يكديگر متفاوت هستند، همگي در باب هويت عيسي و ماهيت پيام الهي كه به واسطه او به پيروان وي رسيده است، اتفاق نظر دارند.

از اينجاست كه مسيحيان حاضر نيستند يك انجيل را بگيرند و ساير انجيلها را رها كنند؛ زيرا ايمان آنان بر تعاليم مجموع چهار انجيل استوار و تنظيم شده است. به عقيده آنان، دست برداشتن از هر يك از انجيلها، نقص ايمان ايشان را در پي‌خواهد داشت.

• اين مسأله، ما را به تفاوت ديگري در مفهوم وحي بين مسيحيان و مسلمانان رهنمون مي‌شود. مسيحيان فقط به چهار انجيل، نه كمتر و نه بيشتر، عقيده دارند و اعتراف مي‌كنند كه تنها اين چهار انجيل صحيح هستند، نه غير آنها؛ زيرا جامعه مسيحيان نخستين، آنها را از جانب خدا مي‌دانست. بديهي و مسلم است كه ايمان مسيحيت، بر ايمان رسولان و شاگردان عيسي استوار است و همانطور كه قبلا گفتيم، مسيحيان نخستين، عقيده داشتند كه روح خدا هدايت را براي جامعه آنان (يعني كليسا) فراهم كرده است.

از اين مسأله مي‌فهميم كه خدا در 30 سال سرنوشت سازي (30 - 60 م.) كه انجيل مكتوب وجود نداشت، بلكه سخنان و كارهاي عيسي به طور شفاهي نقل مي‌شد، آن جامعه را هدايت مي‌كرد. اين روح القدس بود كه از طريق الهام، نويسندگان اناجيل را براي نوشتن اين كتب و ثبت برگزيده سخنان و كارهاي بسيار زياد عيسي در آنها رهنمون شد.

يكي از اموري كه روح القدس مخصوصا به آن اقدام كرد، اين بود كه ديدگاه كلامي انجيل نگاران را در مورد آنچه خدا مي‌خواست از طريق زندگي، مرگ و رستاخيز عيسي به مردم منتقل شود، هدايت نمود و سرانجام جامعه مسيحيان نخستين با راهنمايي روح القدس از ميان نوشته‌هاي مسيحي بي‌شمار، به 27 كتاب كه اناجيل چهارگانه نيز جزو آنهاست، اقرار كرد و پذيرفت كه آنها با الهام الهي نگارش يافته‌اند. اين نوشته‌ها عهد جديد ناميده شدند و در طول زمان مرجع اساسي ايمان مسيحي به شمار مي‌رفته‌اند.

اين درك مسيحيت از رابطه كتابهاي مقدس و وحي با درك اسلام از آن رابطه تفاوت دارد. مسلمانان امتي هستند كه به مقتضاي تعاليم قرآن پديد آمده اند. آنان عقيده دارند كه خدا پيامبر اسلام را فرستاد و قرآن را به او وحي كرد و امت اسلامي به دنبال آن پديد آمد. ولي مسيحيان مي‌گويند كه جامعه مسيحيت به ارشاد روح القدس، ايمان ويژه و كتابهاي خويش را كه از وحي خدا در عيسي مي‌گويند، پديد آورد. به همين شيوه، جامعه مقرر كرد كه كتابهاي مقدس مسيحيت مجموع 46 (44) كتاب عهد عتيق يهود و 27 كتاب عهد جديد باشد، نه چيز ديگر.

اين توافق پيرامون كتابهاي مقدس از طريق نوعي اجماع حاصل شد. اين اجماع بسيار زود به دست آمد و فهرست نخستين كتابهاي مقدس بين سالهاي 150-200 تهيه شد و پس از چند قرن، كليسا به طور رسمي روشن ساخت كه چه كتابهايي را بايد مقدس شمرد (همان طور كه شوراي ترنت در سال 1546 چنين كاري را انجام داد). البته تصميم گيريهاي متأخر پيرامون كتابهاي مقدس جز تأييد عقيده سنتي مسيحيان در اين باب، چيزي ديگر نبود. (45)

اعتقاد اهل كتاب، در مورد كتابهاي آسماني به گونه‌اي در قرآن كريم آمده است:

و ما قدروا الله حق قدره اذقالوا ما انزل الله علي بشر من شي ء قل من انزل الكتاب الذي جاء به موسي نورا و هدي للناس تجعلونه قراطيس‍ تبدونها و تخفون كثيرا و علمتم مالم تعلموا انتم و لا آباؤ كم قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون؛ آنها خدا را درست نشناخته اند كه گفتند: «خدا هيچ چيز بر هيچ انساني نفرستاده است». بگو: «چه كسي كتابي را كه موسي آورد، نازل كرد كه براي مردم، نور و هدايت بود؛ اما شما آن را به صورت پراكنده قرار مي‌دهيد؛ قسمتي را آشكار و قسمت زيادي را پنهان مي‌داريد و مطالبي به شما تعليم داده شده كه شما و پدرانتان از آن با خبر نبوديد». بگو: «خدا». سپس آنها را در گفتگوهاي لجاجت آميزشان رها كن، تا بازي كنند (انعام: 91).

تفسير نمونه، آيه را با در نظر گرفتن ديدگاه اهل كتاب، درباره تورات وانجيل توضيح داده است.

2-10- ديدگاه دانشمندان بي طرف

از آنجا كه دانشهاي عصر ما ارتباط خود را با اديان قطع كرده اند و اعتقاد به ماوراي طبيعت در علوم مختلف همچون تاريخ، جامعه شناسي و باستان شناسي جايي ندارد، دانشمندان كتاب مقدس را صرفا نوشته‌اي قديمي مي‌دانند كه به دست انسانهايي پديد آمده است. اين افراد ارتباطگيري آفريدگار با انسان را از مقوله هاي علمي بيرون مي‌دانند و مي‌گويند معجزه را نمي‌توان با علم ثابت كرد.

از اين رو، ايشان در مورد مفاهيم ديني، تشكيك مي‌كنند و حتي در مورد وجود خارجي انبيا (ع) - به دليل ذكر نشدن آنان در منابع تاريخي مسبقل - القاي شبهه مي‌كنند. دانشمندان بي طرف براي عهد عتيق، 2500 سال قدمت قائلند و براي عهد جديد، تاريخي نزديك به تاريخ سنتي كليسا يعني 1900 سال را معتقدند.

3-10- ديدگاه مسلمانان

يكي از مسائل مورد نزاع ميان كلام اسلامي و كلام مسيحي مسأله تحريف است. قرآن مجيد در دهها آيه به نازل شدن تورات و انجيل (و نه اناجيل) تصريح مي‌كند: «... و ما انزل التوراة و الانجيل # من قبل للناس و انزل الفرقان...» (آل عمران: 3-4).

مسلمانان از ديرباز معتقد بوده اند تورات و انجيل كه خدا نازل كرده است، دستخوش تحريف قرار گرفته و مسائلي مانند بشارت به ظهور حضرت ختمي مرتبت (ص) از آنها حذف و خرافاتي چون جسمانيت خداي متعال به آن افزوده شده است.

اهل كتاب تحريف كتاب خود را نمي‌پذيرند و از اين ادعا خشمگين مي‌شوند. آنان با اشاره به نسخه هاي خطي حدودا 2000 ساله عهد عتيق و نسخه هاي خطي حدودا 1600 ساله عهد جديد كه در موزه‌ها و كتابخانه‌هاي مهم جهان نگاهداري مي‌شود، مي‌پرسند تحريف تورات و انجيل در چه زمان و چه مكان و با چه انگيزه‌اي انجام گرفته است؟ علما و محققان اسلامي پاسخهايي مي‌دهند، ولي پاسخهاي مذكور بر اعتقاد به نزول تورات و انجيل استوار است. اين عقيده براي مسيحيان غرابت دارد و نمي‌خواهند بپذيرند كه حضرت عيسي (ع) كتابي داشته است.

با يك مراجعه به تورات و اناجيل، به آساني مي‌توان دريافت كه آن كتب فعلا به شكل قرآن كريم نيست و به يك كتاب تاريخ شباهت دارد. در تمام چهار انجيل، يك سطر عبارت منسوب به وحي وجود ندارد. سخنان حكمت آميز منقول در اناجيل نيز به شخص عيسي منسوب گشته و در واقع، احاديث آن حضرت است. آن كتب به گونه‌اي نوشته شده است كه اگر عنوان "انجيل" از صفحات آن محو شود و براي مطالعه در اختيار مسلماني قرار گيرد، ذهن وي ابدا به كتاب انجيل معهود (متوجه) نخواهد شد.

خود مسيحيان، آن كتابها را نوشته انسانها مي‌دانند؛ ولي براساس معيارهاي كلامي خويش، به آن ارزش الهي مي‌دهند و به مسلمانان مي‌گويند كتاب آسماني، بيش از اين نيست. پس قبل از هر چيز، بايد مواظب باشيم كه به اصطلاح معروف "از پاپ، كاتوليكتر نشويم".

حقيقت اين است كه مسيحيان، هنگامي كه چهار انجيل را به دست ما مي‌دهند و از ما مي‌خواهند آن را بپذيريم، نمي‌گويند اين كتاب از حضرت عيسي (ع) است؛ بلكه همان طور كه ديديم، مسيحيان، به طور عادي معتقدند اين كتاب، پس از آن حضرت و براي بيان رسالت وي تنظيم شده است. در اسلام، پيامبر مُبيّن قرآن مجيد است؛ ولي در مسيحيت، اناجيل، مُبيّن حضرت عيسي (ع) هستند.

11- قرآن مجيد و مسأله تحريف

ممكن است گفته شود كه مسأله تحريف تورات و انجيل، در قرآن مجيد آمده است؛ اما مي‌توان گفت كه قرآن كريم از تحريف تورات و انجيل، صريحا سخن نگفته است. آياتي كه براي اثبات تحريف تورات و انجيل مورد استناد واقع مي‌شود، به قرار زير است:

آيه اول: افتطمعون ان يومنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون.
آيا انتطار داريد شما را باور كنند با اينكه عده اي از آنان سخنان خدا را مي‌شنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف مي‌كردند، در حالي كه علم و اطلاع داشتند؟ (بقره: 75)

آيه دوم: و ان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و يقولون علي الله الكذب و هم يعلمون.
در ميان آنها (يهود) كساني هستند كه به هنگام تلاوت كتاب زبان خود را چنان مي‌گردانند كه گمان كنيد از كتاب (خدا) است؛ در حالي كه از كتاب (خدا) نيست و مي‌گويند: « آن از طرف خداست » با اينكه از طرف خدا نيست، و به خدا دروغ مي‌بندند، در حالي كه مي‌دانند (آل عمران: 78).

آيه سوم: من الذين هادوا يحرفون الكم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع و راعنا ليا بالسنتهم و طعنا في الدين و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لكان خيرا لهم و اقوم ولكن لعنهم الله بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا.
بعضي از يهود، سخنان را از جاي خود تحريف مي‌كنند؛ و هم مي‌گويند: ((شنيديم و مخالفت كرديم)) و ((بشنو كه هرگز نشنوي !)) و ((راعنا)) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند، ولي اگر آنها مي‌گفتند: ((شنيديم و اطاعت كرديم)) و ((سخنان ما را بشنو)) و ((انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولي خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته و از اين رو، جز عده كمي ايمان نمي‌آورند (نساء:46).

آيه چهارم و پنجم: فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به لا تزال تطلع علي خائنه منهم الا قليلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله يحب المحسنين.
ولي به خاطر پيمان شكني، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم؛ و دلهاي آنها را سخت و سنگين نموديم؛ سخنان را از موردش تحريف مي‌كنند و بخشي را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش كردند و هر زمان از خيانتي (تازه) از آنها آگاه مي‌شوي؛ مگر عده كمي از آنان؛ ولي از آنها در گذر و صرف نظر كن كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد (مائده: 13 و مانند آن در 41).

داخل پرانتز: « پيش از آنكه به آيات فوق نظري كلي بيفكنيم، بايد اين نكته را يادآور شويم كه در اين آيات، عمل تحريف، به يهود نسبت داده شده كه فقط به تورات مربوط مي‌شود و البته بسيار دشوار است كه به مسيحيان بگوييم يهوديان انجيل شما را تحريف كرده اند! »

به نظر مي‌رسد كه قرآن مجيد درباره تحريف كتابهاي يهوديان و مسيحيان چيزي نگفته است ؛ زيرا:

اولا: هيچ يك از آيات بالا نمي‌گويد كه تورات و انجيل تحريف شده است، بلكه همان طور كه ديديم در يك مورد تعبير "كلام الله" وجود دارد كه به گفته عموم مفسران به عمل پيشينيان يهود در عصر حضرت موسي (ع) اشاره مي‌كند و با تحريف كردن تورات و انجيل پس از بعثت حضرت رسول اكرم (ص) ارتباطي ندارد. شايد هم آيه مذكور رفتار ناپسند يهوديان صدر اسلام در مورد كلام الله، يعني قرآن مجيد را يادآوري مي‌كند كه آياتي از قرآن را مي‌شنيدند، ولي آن را به صورتي محرف براي ديگران نقل مي‌كردند تا از اعتبار قرآن بكاهند. (46) در سه مورد نيز تعبير "كـَلِـم" آمده است كه به زودي با الهام گيري از آيه 46 سوره نساء، پيرامون آن توضيح خواهيم داد.

ثانيا: تحريف، در آيات ياد شده، به صورت گفتاري و شنيداري است: «يسمعون كلام الله ثم يحرّفونه»، «يلؤون ألسنتهم بالكتاب»، «ليا بألسنتهم».

گفته شد كه قرآن كريم در سه آيه، از تحريف كلم سخن گفته است. نمونه‌هايي از واژه‌هاي تحريف شده، همراه شكل صحيح آنها در آيه 46 سوره نساء آمده است:

1. "سمعنا و عصينا" به جاي "سمعنا و اطعنا" برخي يهوديان با سوءاستفاده از لفظ عبري "عينو" به معناي "انجام مي‌دهيم"، از روي طنز مي‌گفتند: "عصينا" به معناي "عصيان مي‌كنيم".
2. "اسمع غير مسمع" به جاي "اسمع" تنها.
3. "راعنا" به جاي "انظرنا".(47) "راع" در زبان عبري به معناي بدكار است و "راعنا" يعني "بدكار ما".

بازي با كلمات و درهم ريختن آنها براي اهدافي خاص، يكي از عادات ناپسند يهود است و نمونه‌هايي بي‌شماري از آن، در كتاب تلمود، وجود دارد. همچنين به نقل كتابهاي سيره، برخي يهوديان، هنگام سلام دادن به حضرت رسول اكرم (ص)، مي‌گفتند: "السام عليك" يعني "مرگ بر تو" آن بزرگوار پاسخ مي‌داد: "عليك".

دانستيم كه قرآن كريم صريحا نمي‌گويد تورات و انجيل تحريف شده اند؛ بلكه از تحريف كلم، سخن رفته است و اين تحريف، در چند كلمه محاوره اي صورت گرفته است و ربطي به تورات و انجيل ندارد. تحريف ياد شده از مرحله گفتن و شنيدن تجاوز نكرده و به قلم نيامده است. آيات تحريف نيز ناظر به تورات و انجيل كنوني نيست و درباره آنها بايد با صرف نظر از اين آيات داوري كرد.

ادامه دارد ...

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۹:۰ ق.ظ

جلسه 9 - مسيحيت 1

سلام

تغييرات:
- در اين جلسه، اصلاحاتي، انجام شده است. (يكشنبه 15 خرداد)

اين جلسه كه پايان  اين سلسله از مباحث است، اختصاص به مسيحيت دارد. نظر شما را جلب مي‌كنم به قسمتهاي "كتاب مقدس"، "ديدگاه مسلمانان"،  "اعتقادات"، "خدا، خداوند و پسر خدا" و تثليث".
 

مسيحيت (1)

فهرست:

1- عصر ظهور عيسي (ع)
2- پيشگويي ظهور عيسي (ع)
3- سرگذشت عيسي (ع)
4- يحياي تعميد دهنده
5- قيام عيسي (ع)
6- عيساي انقلابي
1-6- نفوذ در تشكيلات دشمن
2-6- تعميد در خون
3-6- صليب شهادت
4-6- شمشير به جاي سلامت
5-6- دعوت به دفاع مسلحانه
6-6- تحقير پادشاه
7-6- خدا و قيصر
8-6- ستيز با دين به دنيا فروشان
9-6- نمايش قدرت
10-6- تكميل تورات
7- پايه گذاري كليسا
9- كتاب مقدس
1-9- اناجيل
2-9- اعمال رسولان
3-9- نامه هاي رسولان
4-9- مكاشفه
10- اعتبار كتاب مقدس
1-10- ديدگاه كليسا
2-10- ديدگاه دانشمندان بي طرف
3-10- ديدگاه مسلمانان
11- قرآن مجيد و مسأله تحريف
12- اعتقادات
1-12- ريشه‌ها
2-12- خدا، خداوند و پسر خدا
3-12- تثليث
4-12- فدا
13- هفت آيين مقدس
1-13- تعميد
2-13- تاييد (يا تثبيت ايمان)
3-13- ازدواج مسيحي
4-13- دستگذاري، يا درجات مقدس روحانيت
5-13- اعتراف
6-13- تدهين (ماليدن روغن مقدس به بيماران)
7-13- عشاي رباني
14- علل انتشار مسيحيت
15- بروز اختلافات كلامي
16- مسيحيت در روم
17- جدايي در كليسا
18- امپراطوري مقدس
19- رهبانيت
20- اصلاح مذهبي
1-20- شورشهاي قديمتر
2-20- مارتين لوتر
3-20- مصلحان ديگر
4-20- اصلاح در انگلستان
5-20- اصلاح متقابل
6-20- واكنش كليساي ارتدوكس
7-20- شوراي واتيكاني دوم
21- فرقه مسيحي
1-21- كليساي كاتوليك
2-21- كليساي ارتدوكس
3-21- كليساهاي پروتستان
22- دين مسيح در عصر حاضر
كتابنامه

1- عصر ظهور عيسي (ع)

حضرت عيسي مسيح (ع) در نقطه‌اي ازجهان متولد شد كه به تازگي زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين، يكي از آخرين سرزمينهايي بود كه به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شكل نامطلوبي زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم، غير قابل تحمل بود. نهضتهاي بي‌فرجامي در گوشه و كنار فلسطين برخاست، كه بي رحمانه شكست خورد؛ ولي بعدا شاگردان و پيروان او با عزمي استوار، به نشر آيين وي پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاي پيشين را به خود جلب كرد.

2- پيشگويي ظهور عيسي (ع)

در جهان، چند مجموعه ديني يافت مي‌شود؛ مثلا اديان ابراهيمي يك مجموعه، و اديان هند و چين مجموعه ديگري را تشكيل مي‌دهند. هر ديني كه متأخر است، ادعا مي‌كند كه ظهور آن، در اديان قبلي مجموعه خودش، پيشگويي شده است. از اين رو، مسيحيان از گذشته‌هاي دور در تلاش بوده‌اند پيشگويي ظهور حضرت عيسي (ع) را در عهد عتيق يعني كتاب يهوديان پيدا كنند.

از آنجا كه در هيچ جاي كتاب عهد عتيق، نام عيسي بن مريم (ع) نيامده است، مسيحيان براي نيل به اين مقصود، دست به تأويلاتي زده‌اند تا پيشگوييهاي ديگري را كه در آن كتاب يافت مي‌شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه، در انجيل متي، فراوان است و به همين دليل، گفته مي‌شود كه انجيل متي، براي ارشاد يهوديان نوشته شده است.

مسيحيان، مقدار زيادي از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسي (ع) مربوط مي‌كنند كه از ديدگاه قرآن كريم اشتباهي بيش نيست (نساء /157).

3- سرگذشت عيسي (ع)

پيروان اديان الهي به بركت اعتقادات ديني، نسبت به وجود تاريخي فرستادگان خداوند، از اطمينان و آرامش قلبي برخوردارند؛ ولي يكي از دغدغه‌هاي دانشمندان غير متدين، به وجود تاريخي انبياء (ع) مربوط مي‌شود. مورخ بزرگ مغرب زمين، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشكيك پيرامون وجود تاريخي حضرت عيسي (ع) را چنين گزارش مي‌دهد:

« آيا عيسي وجود داشته است؟ آيا تاريخ زندگي بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيّل و اميد آنان و در واقع افسانه‌اي مانند افسانه‌هاي خدايان مشركان نبوده است؟ »

 از مدتي پيش، يعني در قرن هجدهم، به طور خصوصي درباره احتمال اسطوره بودن عيسي بحث مي‌كردند. دانشمندي به نام ولني در كتاب ويرانه‌هاي امپراطوري به سال 1790 همين شك را ابراز مي‌داشت. هنگامي كه ناپلئون در سال 1808 با يك نويسنده نامدار آلماني به نام ويلند ملاقات كرد، درباره سياست يا جنگ چيزي از او نپرسيد، بلكه سؤال كرد آيا وي به تاريخي بودن عيسي معتقد است يا نه؟ (32) »

به نقل متي و لوقا، عيسي در "بيت لحم" زاده شد. اين شهر در هشت كيلومتري اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسي (ع) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادي است، ولي تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعي، دشوار مي‌نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادي بوده است.

مادرش، مريم، نامزد نجاري از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسي در آغاز هر يك از انجيلهاي متي و لوقا آمده است. مرقس و يوحنا كه اين داستان را نياورده‌اند، از بيت لحم حرفي نمي‌زنند و فقط به ناصره اشاره مي‌كنند (مرقس باب 1: 9 و يوحنا باب 1: 45-46، رك.:يوحنا باب 7: 42). در انجيل متي مي‌خوانيم:

(18) اما ولادت عيسي مسيح چنين بود كه چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنكه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند (19) و شوهرش يوسف چون كه مردي صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهاني رها كند (20) اما چون او در اين چيزها تفكر مي‌كرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وي ظاهر شده گفت: ((اي يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا كه آنچه در وي قرار گرفته است از روح القدس است (21) و او پسري خواهد زائيد و نام او را عيسي خواهي نهاد زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.)) (22) و اين همه براي آن واقع شد تا كلامي كه خداوند به زبان نبي گفته بود تمام گردد (23) كه اينك باكره آبستن شده، پسري خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است: خدا با ما (24) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان كه فرشته خداوند بدو امر كرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت (25) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسي نام نهاد (متي باب 1: 18-25).

پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناي آن نجات خداست. يوناييان و روميان آن را به يسوس، تبديل كردند و در زبان عربي عيسي شد.

از احوال حضرت عيسي در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمي چيزي مذكور نيست. اينكه در حدود سي سالگي براي دريافت تعميد نزد حضرت يحيي (ع) رفت، نشان مي‌دهد كه احتمالا وي پيش از آن با فرقه اسني و زاهدان آشنا بوده است.

در اناجيل، ذكري از برادران و خواهران عيسي به ميان آمده است. به عقيده مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس، مريم تا آخر عمر، باكره بود و در نتيجه، محال است عيسي برادراني به معناي دقيق كلمه داشته باشد. ايشان كلام انجيل را تاءويل مي‌كنند. ولي مسيحيان پروتستان به تفسير لفظي اين عبارات گرايش دارند و مي‌گويند: درست است كه عيسي از مريم باكره به دنيا آمد، ولي مريم و يوسف نجار پس از تولد وي، زندگي زناشويي طبيعي داشته اند و از اين طريق، فرزنداني براي ايشان به دنيا آمده اند. عبارتي از انجيل متي كه قبلا گذشت، اين نظر را تاءييد مي‌كند.

قرآن مجيد به برخي از معجزات عيسي در كودكي، از قبيل زنده كردن پرنده‌هايي كه از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره، اشاره مي‌كند. اين موارد، در برخي انجيلهاي اپوكريفايي آمده است.

4- يحياي تعميد دهنده

اندكي پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسي مسيح (ع)، حضرت يحيي بن زكريا (ع)، پيامبر جوان و پرآوازه بني اسرائيل، در سرزمين يهوديه قيام كرد و به موعظه مردم پرداخت. اين پيامبر به مردم مي‌گفت: «توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است» (متي باب 3: 2، لوقا باب 3: 3).

راهنما: « در اين ابواب، درباره يحيي نبي، صحبت شده است:
متي 2:3 = ظهور يحياي پيامبر
يوحنا 1:6 = مسيح به دنيا ما آمد
لوقا 3:1 = يحيي، راه را براي مسيح، آماده مي‌كند
مرقس 1:2 = ظهور نجات دهنده »

از ديدگاه بني اسرائيل، "ملكوت آسمان"، گونه‌اي حكومت الهي بود كه آرمان مقدس آنان به شمار مي‌رفت. به همين دليل (به گفته اناجيل در موارد مختلف) يحياي تعميد دهنده، در دعوت خود، موفقيت چشمگيري به دست آورد و تأثير عميقي بر مردم گذاشت به طوري كه همه طبقات اجتماعي، گروه گروه، نزد او مي‌آمدند و توبه مي‌كردند و وي آنان را غسل تعميد مي‌داد.

اندك اندك، حضرت يحيي با هيروديس تيتراخ، پادشاه فاسد و ستمگر ايالت جليل به مخالفت برخاست و پس از چندي به فرمان وي، سر او را در زندان بريدند (متي باب 14: 1-12، مرقس باب 6: 14-29، لوقا باب 9: 7-9).

هنگامي كه حضرت عيسي خبر دستگيري حضرت يحيي را شنيد، شهر خود، ناصره را ترك كرد و به شهر كفرناحوم در كنار درياچه جليل آمد.

(23) و عيسي در تمام جليل، مي‌گشت و در كنايس ايشان تعليم داده، به بشارت ملكوت موعظه همي نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مي‌داد (24) و اسم او در تمام سوريه شهرت يافت و جميع مريضاني كه به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و ديوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ايشان را شفا بخشيد (25) و گروهي بسيار از جليل و ديكاپولس و اورشليم و يهوديه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متي باب 4: 23-25، مرقس باب 1: 14-15، لوقا باب 4: 14-15)


حضرت عيسي (ع) نيز مانند حضرت يحيي (ع) تا زماني كه به عنوان يك پيامبر در مورد نزديك شدن ملكوت آسمان پيشگويي مي‌كرد، مشكلي با مردم نداشت و پذيرش پيام امو چشمگير بود. بسياري از كساني كه به آن حضرت ايمان مي‌آوردند، يقين داشتند كه وي به زودي پادشاه يك آرمانشهر خدايي خواهد شد. رهبران يهود هنگامي با حضرت عيسي به مخالفت برخاستند كه مشاهده كردند وي آرزوي آنان براي قيام يك مسيح فاتح را برنمي‌آورد و از سوي ديگر او بر ضد ناهنجاريهاي اخلاقي و رفتارهاي ناپسند آنان به ستيز برخاسته است. عيسي مسيح (ع) به تكرار، حضرت يحيي (ع) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سيرت پسنديده آن پيامبر از نام نيك وي بهره برده است (متي باب 21: 23-27، مرقس باب 11: 27-33، لوقا باب 20: 1-8).

5- قيام عيسي (ع)

حضرت عيسي (ع) دنباله كار حضرت يحيي (ع) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملكوت خداوند آغاز كرد. وي ارشاد و رهبري مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در كنيسه هاي نواحي مجاور به ايراد موعظه پرداخت. لوقا مي‌گويد: به جليل برگشت و در كنيسه ها به موعظه پرداخت:

روح خداوند بر من است زيرا كه مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگاري و كوران را به بينايي موعظه كنم و تا كوبيدگان را آزاد سازم (لوقا باب 4: 18).

هنگامي كه عيسي به سي سالگي رسيد، به بشارت دادن آغاز كرد. تعليم اساسي وي، دو بخش داشت:

1. توبه كنيد؛ يعني از گناه دست برداريد و به سوي خدا برگرديد
2. ولايت و سرپرستي خدا (ملكوت آسمان) را بر زندگي خود پذيرا شويد

عيسي، علاوه بر وعظ و تعليم، امور زير را انجام مي‌داد:

1. اجراي معجزات و شفاي بيماران به قدرت خدا
2. جنگ با شياطين و ديوان و راندن آنها
3. بخشودن گناهان به نام خدا
4. تسلي دادن بيماران، ماتميان و بينوايان
5. همنشيني با گناهكاران
6. انتقاد شديد از بزرگان يهود و علماي شريعت
7. پيشگويي يك گرفتاري جهاني كه در آن پيروزي از آن خدا خواهد بود
8. بنيانگذاري گروهي از شاگردان كه مانند او سلوك كنند و پيام او را به ديگران ابلاغ نمايند. اين گروه از دوازده شاگرد و ساير رسولان تشكيل شد.

6- عيساي انقلابي

با مطالعه اناجيل، به آساني مي‌توان دريافت كه حضرت عيسي (ع) يك فرد انقلابي بوده و براي پيروز كردن ستمديدگان بر ستمكاران تلاش مي‌كرده است. البته نبايد فراموش كرد كه مسيحيان، تقريبا از همان آغاز، پيوسته مي‌گفتند كه هدف وي مسائلي ملكوتي بوده و كشته شدن او، براي كفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است. اين ديدگاه با اناجيل، هماهنگي زيادي ندارد؛ ولي با نوشته‌هاي پولس موافق است.

اينك نمونه هايي از كارهاي انقلابي و سياسي وي:

1-6- نفوذ در تشكيلات دشمن

حضرت عيسي مسيح (ع) با آنكه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم آشكار كنند، باز هم در مسير اهداف والاي رسالت، به يك تن از شاگردان خويش اجازه داد تا به طور ناشناس در شوراي يهود (سنهدرين) شركت كند. گر چه كسي نمي‌داند نقش اين شاگرد كه انكار ظاهري حضرت مسيح (ع) را ايجاب مي‌كرده است چه بوده؛ اما طبيعي به نظر مي‌رسد كه او توطئه‌هاي شورا و خيانت يهوداي اسخريوطي را به آن حضرت گزارش داده باشد.

سرانجام هنگامي كه عيسي مسيح (ع) در ظاهر، دستگير و مصلوب شد، در آن شرايط هراس انگيز كه همه شاگردان از ترس گريخته بودند، او نزد حاكم رفت و به ظاهر، جسد عيسي مسيح (ع) را از وي تحويل گرفت و آن را با تجليل زياد به خاك سپرد. انجيل نويسان او را اين گونه معرفي كرده‌اند:

شخص دولتمند از اهل رامه، يوسف نام، كه او نيز از شاگردان عيسي بود (متي باب 27: 57-60).
يوسف نامي از اهل رامه كه مردي شريف از اعضاي شورا و نيز منتظر ملكوت خدا بود (مرقس باب 15: 43).
يوسف نامي از اهل شورا كه مردي نيكو و صالح بود كه در راءي و عمل ايشان مشاركت نداشت و از اهل رامه، بلدي از بلاد يهود بود و انتظار ملكوت خدا را مي‌كشيد (لوقا باب 23: 50-53).
يوسف كه از اهل رامه و شاگرد عيسي بود؛ ليكن مخفي به سبب ترس يهود (يوحنا باب 19: 38).

2-6- تعميد در خون

حضرت مسيح (ع) در گفتاري شوق آميز، واژه مقدس تعميد را براي بيان آرزوي شهادت در راه خدا - كه تعميد در خون است - به كار مي‌برد؛ مانند وضوي خون در ادبيات اسلامي. همچنين در مرقس 10:38-39، تعميد به معناي شهادت آمده است. در اناجيل، علاوه بر تعميد با آب، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مي‌خورد (متي باب 2: 11، مرقس باب 8: 1، لوقا باب 3: 16). تعبير صبغة الله در قرآن كريم (بقره 138) نيز به نظر گروهي از مفسران به معناي تعميد الهي است.

(49) من آمده‌ام تا آتشي در زمين افروزم، پس چه مي‌خواهم اگر الآن در گرفته است (50) اما مرا تعميدي است كه بيابم و چه بسيار در تنگي هستم تا وقتي كه آن به سر آيد (51) آيا گمان مي‌بريد كه من آمده‌ام تا سلامتي بر زمين بَخشم؟ ني، بلكه به شما مي‌گويم تفريق را (52) زيرا بعد از اين پنج نفر كه در يك خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد (53) پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود (لوقا باب  12: 49-53).

3-6- صليب شهادت

مسيحيان، به نشانه مصلوب شدن عيسي مسيح (ع) در راه گناهان بشر، نشان صليبي به گردن مي‌آويزند. حضرت عيسي بارها به تأكيد گفته است كه پيرو واقعي او كسي است كه صليب خود را بردارد و به دنبال او برود. از اين سخن، مي‌توان به روشني دريافت كه سابقه آويختن نشان صليب، به دوران زندگي آن حضرت باز مي‌گردد و نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست. اين سنت بايد به "انكار خويشتن و اعلام آمادگي براي شهادت در راه خدا" تفسير شود؛ همان گونه كه مردم ايران در تظاهرات انقلاب اسلامي به نشانه آمادگي براي شهادت در راه خد،ا كفن مي‌پوشيدند.

همچنين دعبل بن علي خزاعي، شاعر اهل بيت (ع)، در اشاره به جانبازيهاي خود، گفته است: «من پنجاه سال است كه چوبه دارم را بر دوش دارم؛ اما تاكنون كسي را نيافته‌ام كه مرا بر آن بياويزد» (33)

(25) و هنگامي كه جمعي كثير همراه او مي‌رفتند، روي گردانيده بديشان گفت: «اگر كسي نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتي جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمي‌تواند بود (27) و هر كه صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد نمي‌تواند شاگرد من گردد.» (لوقا باب 14: 25-27).

(34) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت: «هر كه خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انكار كند و صليب خود را برداشته مرا متابعت نمايد (35) زيرا هر كه خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاك سازد و هر كه جان خود را به جهت من و انجيل بر باد دهد، آن را برهاند.» (مرقس باب 8: 34-35، متي باب 10: 37-39 و 16: 24-26، لوقا باب 9: 23-25).

4-6- شمشير به جاي سلامت

مردم آسايش طلب، تصور نادرستي از مسيحاي موعود داشتند. حضرت عيسي مسيح (ع) به منظور تصحيح انديشه‌هاي آنان، هدف رسالت خويش را به روشني اعلام كرد:

(34) گمان مبريد كه آمده‌ام تا سلامتي بر زمين بگذارم؛ نيامده‌ام تا سلامتي بگذارم بلكه شمشير را (35) زيرا كه آمده‌ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم (36) و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متي باب 10 آيه 34-36).

5-6- دعوت به دفاع مسلحانه

هنگامي كه تعقيب و دستگيري حضرت مسيح (ع)، قطعي و نزديك شد و دانست كه با وي، همچون يك مجرم رفتار خواهند كرد، براي دفاع مسلحانه، آخرين تلاش خود را كرد؛ اما پاسخ مساعدي نشيند:

(36) پس به ايشان گفت: «...كسي كه شمشير ندارد جامه خود را فروخته، آن را بخرد (37) زيرا به شما مي‌گويم كه اين نوشته (يعني پيشگويي) در من بايد به انجام رسد يعني با گناهكاران محسوب شد زيرا هر چه در خصوص من است انقضا دارد (يعني واقع مي‌شود)» (38) گفتند: «اي خداوند اينك دو شمشير». به ايشان گفت: «كافي است» (لوقا باب 22 آيه 36-38).

از آنجا كه ياران عيسي، به سبب تصور نادرست خود از مسيحاي موعود، براي او خطري احساس نمي‌كردند، فرمان مؤكد وي را براي خريدن شمشير، جدي نگرفتند. اما هنگامي كه جمعي كثير با شمشيرها و چوبها به او هجوم آوردند، آنان هم به اهميت حمل سلاح پي مي‌بردند؛ ولي به علت فقدان آمادگي قبلي، استفاده از شمشير در آن وضعيت بحراني بي نتيجه بود و موجب قصاص مي‌گرديد. از اين رو، حضرت مسيح (ع) در آن شرايط آنان را از اين كار منع كرد: (34)

(51) ناگاه يكي از همراهان عيسي (يعني شمعون پطرس) دست آورده، شمشير خود را از غلاف كشيده، بر غلام رئيس كهنه زد و گوشش را از تن جدا كرد (52) آنگاه عيسي وي را گفت: «شمشير خود را غلاف كن زيرا هر كه شمشير گيرد به شمشير هلاك شود.» (متي باب 26 آيه 51-52، مرقس باب ‍14 آيه 47، لوقا باب 22 آيه 50-51، يوحنا باب 18 آيه 10-11).


6-6- تحقير پادشاه

حضرت عيسي مسيح (ع) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگري و سنگدلي او كه قاتل حضرت يحيي (ع) بود، هيچ باك و پروايي نداشت:

(31) در همان روز چند نفر از فريسيان آمده، به وي گفتند: «دور شو و از اينجا برو زيرا كه هيروديس مي‌خواهد تو را به قتل رساند.» (32) ايشان را گفت: «برويد و به آن روباه گوييد اينك امروز و فردا ديوها را (از ديوانگان) بيرون مي‌كنم و مريضان را صحت مي‌بخشم و در روز سيم (در انجام وظيفه) كامل خواهم شد (33) ليكن مي‌بايد امروز و فردا و پس فردا (براي انجام رسالت) راه مي‌روم زيرا كه محال است نبيي بيرون از اورشليم كشته شود.» (لوقا باب 13 آيه 31-33).

برخورد حضرت مسيح (ع) با پادشاه ايالت جليل چنين بود. ولي پس از وي، پولس، اطاعت از فرمانروايان را توصيه كرد:

(1) هر شخص مطيع قدرتهاي برتر بشود زيرا كه قدرتي جز از خدا نيست و آنهايي كه هست از جانب خدا مرتب شده است (2) حتي هر كه با قدرت مقاومت نمايد، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد و هر كه مقاومت كند، بر خود آورد (3) زيرا از حكام عمل نيكو را خوفي نيست، بلكه عمل بد را. پس اگر مي‌خواهي كه از آن قدرت ترسان نشوي، نيكويي كن كه از او تحسين خواهي يافت (4) زيرا خادم خداست براي تو به نيكويي، ليكن هرگاه بدي كني بترس ؛ چون كه شمشير را عبث برنمي‌دارد؛ زيرا او خادم خداست وبا غضب، انتقام از بدكاران مي‌كشد (5) لهذا لازم است كه مطيع او شوي نه به سبب غضب فقط به سبب ضمير خود نيز (6) زيرا كه به اين سبب باج نيز مي‌دهيد؛ چون كه خدام خدا و مواظب در همين امر هستند (7) پس حق هر كس را به او ادا كنيد: باج را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت (رساله پولس رسول به روميان باب 13 آيه 1-7).

7-6- خدا و قيصر

گفته مي‌شود كه در اناجيل آمده است: «كار قيصر را به قيصر واگذاريد و كار خدا را به خدا» بايد دانست كه اولا، عبارت مذكور در اناجيل به اين شكل است: «مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا». ثانيا، اين سخن به چيزي دلالت نمي‌كند؛ زيرا حضرت مسيح (ع) هنگام گفتن آن در شرايط تقيه بوده است:

(20) و مراقب او بوده، جاسوسان فرستادند كه خود را صالح مي‌نمودند تا سخني از او گرفته، او را به حكم و قدرت والي بسپارند (21) پس از او سؤ ال نموده گفتند: ((اي استاد مي‌دانيم كه تو را به راستي سخن مي‌راني و تعليم مي‌دهي و از كسي روداري نمي‌كني، بلكه طريق خدا را به صدق مي‌آموزي (22) آيا بر ما جايز هست كه جزيه به قيصر بدهيم يا نه ؟ (23) او چون مكر ايشان را درك كرد بديشان گفت: ((مرا براي چه امتحان مي‌كنيد؟)) (24) ديناري به من نشان دهيد (آنان ديناري را نزد او آوردند و او پرسيد) صورت و رقمش از كيست ؟)) ايشان در جواب گفتند: ((از قيصر است.)) (25) او به ايشان گفت: ((پس مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا.)) (26) پس چون نتوانستند او را به سخني در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده، ساكت ماندند (لوقا باب 20 آيه 20-26، متي باب 22 آيه 15-22، مرقس باب 12 آيه 13-17).

8-6- ستيز با دين فروشان

حضرت عيسي مسيح (ع)، رهبران ديني خودپسند، رياكار و دنياپرست را به شدت سرزنش مي‌كرد. همين امر، آنان را برانگيخت تا براي نابودي آن حضرت، توطئه و اقدام كنند. برخي از سخنان او در اين باب چنين است:

«...(13) واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار كه در ملكوت آسمان را به روي مردم مي‌بنديد زيرا خود داخل آن نمي‌شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مي‌شويد (14) واي بر شماي كاتبان و فريسيان رياكار زيرا خانه هاي بيوه زنان را مي‌بلعيد و از روي ريا نماز را طويل مي‌كنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت (15) واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار زيرا كه بر و بحر را مي‌گرديد تا مريدي پيدا كنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مي‌سازيد...(29) واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار كه قبرهاي انبيا را بنا مي‌كنيد و مدفنهاي صادقان را زينت مي‌دهيد (30) و مي‌گوييد اگر در ايام پدران خود مي‌بوديم، در ريختن خون انبيا با ايشان شريك نمي‌شديم (31) پس ‍ برخود شهادت مي‌دهيد كه فرزندان قاتلان انبيا هستيد، پس شما پيمانه پدران خود را لبريز كنيد (33) اي ماران و افعي زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد كرد...» (متي باب 23 آيه 1-36، لوقا باب 11 آيه 39-54).

9-6- نمايش قدرت

حضرت عيسي مسيح (ع) گفت:

(27) «زيرا كه پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خويش به اتفاق ملائكه خود و در آن وقت هر كسي را موافق اعمالش جزا خواهد داد (28) هر آينه به شما مي‌گويم كه بعضي در اينجا حاضرند كه تا پسر انسان را نبينند كه در ملكوت خود مي‌آيد ذائقه موت را نخواهند چشيد» (متي باب 16 آيه 27-28، مرقس باب 9 آيه 1، لوقا باب 9‌ آيه 26-27).

سرانجام آن حضرت در واپسين روزهاي زندگي خود، در ميان استقبال پرشور منتظران ملكوت آسماني در حالي كه بر كوه الاغي سوار بود وارد شهر قدس شد. از جمله شعارهايي كه در آن جمع به گوش مي‌رسيد، اين بود: «مبارك باد پادشاه اسرائيل كه به اسم خداوند مي‌آيد»

(39) آنگاه بعضي از فريسيان از ميان بدو گفتند: «اي استاد! شاگردان خود را نهيب نما» (40) او در جواب ايشان گفت: «به شما مي‌گويم اگر اينها ساكت شوند، هر آينه سنگها به صدا آيند» (لوقا باب 19 آيه 39-40).

وي با شكوه و جلال فراوان به معبد پا نهاد و آن مكان مقدس را از كساني كه به خريد و فروش مشغول بودند، پاكسازي كرد. شايد برخي مردم انتظار داشتند مسيحاي موعود بر اسب سوار شود و تخت پادشاهان ستمكار را واژگون سازد، اما تنها كاري كه حضرت عيسي مسيح (ع) در آن شرايط انجام داد اين بود كه بر كره الاغي عاريتي سوار شد و پس از ورود به معبد، «تختهاي صرافان و كرسيهاي كبوتر فروشان را واژگون ساخت» (متي باب 21، مرقس باب 11، لوقا باب 19 و يوحنا باب 12).

در واقع حضرت مسيح (ع) با كار خود جامعه بني اسرائيل را آزمايش كرد و پس از مشاهده مخالفت آشكار فريسيان با اقدامات اصلاحي او در معبد، دانست كه شرايط براي انقلاب فراهم نيست. از اين رو، پس از عتاب فراوان، شهر قدس را مخاطب قرار داد و گفت:

(37) «اي اورشليم، اورشليم، قاتل انبيا و سنگسار كننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع كنم، مثل مرغي كه جوجه هاي خود را زير بال خود جمع مي‌كند و نخواستيد (38) اينك خانه شما براي شما ويران گذارده مي‌شود (39) زيرا به شما مي‌گويم از اين پس مرا نخواهيد ديد تا بگوييد مبارك است او كه به نام خداوند مي‌آيد.» (متي باب 23 آيه 37-39، لوقا باب 13 آيه 34-35).

10-6- تكميل تورات

حضرت عيسي مسيح (ع)، در موعظه بر روي كوه، رسالت خود را چنين شرح داد:

(17) گمان مبريد كه آمده‌ام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم؛ نيامده‌ام تا باطل بنمايم، بلكه تا تمام كنم (18) زيرا هر آينه به شما مي‌گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه‌اي با نقطه‌اي از تورات هرگز زايل نخواهد شد، تا همه واقع شود (19) پس هر كه يكي از اين احكام كوچكترين (يعني جزئي‌ترين حكم تورات) را بشكند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملكوت آسمان، كمترين شمرده خواهد شد؛ اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد، او در ملكوت آسمان، بزرگ خوانده خواهد شد... (38) شنيده‌ايد كه گفته شده است چشمي به چشمي و دنداني به دنداني (39) ليكن من به شما مي‌گويم با شرير مقاومت مكنيد، بلكه هر كه به رخساره راست تو طپانچه زند، ديگري را نيز به سوي او بگردان...» (متي باب 5 آيه 17-48).

برخي از افراد عبارت فوق را به معناي تسليم در برابر ستمكاران و پذيرش ستم آنان دانسته‌اند؛ اما مي‌توان گفت كه اين سخن يك توصيه اخلاقي مبالغه آميز است و تنها به عفو و بخشايش در امور شخصي دلالت مي‌كند. دستورهاي اكيد و فراواني مانند آن، مبني بر صبر و عفو بدكاران و سلام دادن به افراد بي فرهنگ و بزرگواري ورزيدن برابر ناهنجاريهاي ايشان، در قرآن مجيد و احاديث اسلامي يافت مي‌شود و سيره اولياي الهي بر آن گواهي مي‌دهد. (35)

حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) يكي از صفات پسنديده انسان تقواپيشه را اين مي‌داند كه از كسي كه به او ستم روا داشته، گذشت مي‌كند: « يعفو عمّن ظلمه و يعطي مَن حرمه و يَصل مَن قطعه » (36). همچنين آن حضرت در نامه به امام حسن مجتبي (ع) به اموري از اين قبيل سفارش مي‌كند و مي‌افزايد: «نبايد اين دستور العمل را در غير مورد آن، يا نسبت به كسي كه شايسته آن نيست، اجرا كرد» (37). در روايتي نيز مي‌خوانيم كه امام جعفر صادق (ع) همين عبارت مربوط به طپانچه زدن را به حضرت مسيح (ع) را نقل كرده است. (38)

در موردي ديگر از انجيل مي‌خوانيم:

(21) آنگاه پطرس نزد او آمده، گفت: «خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، مي‌بايد او را آمرزيد آيا تا هفت مرتبه؟ » (22) عيسي بدو گفت: «تو را نمي‌گويم تا هفت مرتبه، بلكه تا هفتاد هفت (70*7) مرتبه» (متي 18:21-22، لوقا باب 17 آيه 3-4).

به گفته يوحنا، هنگامي كه حضرت عيسي مسيح (ع) را دستگير كردند، يكي از دشمنان به او طپانچه زد. آن حضرت فورا اعتراض كرد و گفت: ((براي چه مي‌زني؟)) (يوحنا باب 18 آيه 22-23).

همچنين، با آنكه حضرت مسيح (ع) عدم مقاومت در برابر شرير را توصيه كرده، شاگردان و پيروان وي، اين سفارش را مربوط به امور شخصي مي‌دانستند و در برابر زورگويان كاملا مقاومت مي‌كردند. (شرح اين مقاومتها در كتاب اعمال رسولان آمده است). آنان براي اينكه بتوانند در برابر پادشاهان و دشمنان دين، ايستادگي كنند به درگاه الهي چنين دعا كردند:

(24) «خداوندا، تو آن خدا هستي كه آسمان و زمين و دريا و آنچه را در آنهاست آفريدي... (27) زيرا كه في الواقع بر بنده قدوس تو عيسي كه او را مسح كردي، هيروديس و پنطيوس پيلاطس با امتها و قومهاي اسرائيل با هم جمع شدند (28) تا آنچه را كه دست و راءي تو از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند (29) الآن اي خداوند به تهديدات ايشان نظر كن و غلامان خود را عطا فرما تا به دليري تمام به كلام تو سخن گويند.» (اعمال رسولان باب 4 آيه 24-29).

هنگامي كه بزرگان يهود ديدند تعاليم عيسي منافع آنان را مورد تهديد قرار مي‌دهد، براي كشتن او توطئه كردند. يكي از شاگردان او به نام يهوداي اسخريوطي به وي خيانت كرد. آنگاه عيسي كه به اتهام توطئه براندازي حكومت استعماري روم، تحت تعقيب قرار گرفته بود، به مقامات رومي سپرده شد. به نوشته اناجيل، وي در آخرين شب زندگي، عشاي رباني را با شاگردان خود صرف نظر كرد. پس از شام آخر، مقامات رومي او را دستگير كردند و به محكمه بردند و در آنجا به اعدام محكوم شد.

طبق تعليم اناجيل، عيسي مصلوب شد، روي صليب مرد و او را دفن كردند. پس از سه روز، خدا او را از مرگ برخيزاند. وي چندين بار براي شاگردان خود ظاهر شد، سپس به آسمان رفت. در روز عيد گلريزان (پنحاهه، پنطيكاست) روح القدس در رسولان حلول كرد و پس از ايشان جماعتي را پديد آورد كه در طي قرون و اعصار، رسالت عيسي (ع) را به دوش داشتند و چون او عمل مي‌كردند.

ادامه دارد ...

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۸:۰ ق.ظ

يهوديت 3

يهوديت (3)

21- فرقه‌هاي يهودي

همه دينها پس از اندك زماني فرقه هاي متعدد پيدا مي‌كنند. مسائل اجتماعي و تنوع مشربها، فرقه ها را پديد مي‌آورد. برخي از اين فرقه ها نيرومند و برخي ناتوانند، همچنين فرقه‌هايي پرجمعيت و فرقه هايي كم جمعيت هستند. فرقه هاي شناخته شده يهود پس از بازگشت از بابل پديد آمده اند و درباره فرقه هاي قديمتر اطلاع چنداني در دست نيست.

1-21- فريسيان

كلمه فريسي در عبري به معناي عزلت طلب است. اين لقب بر جدايي و امتياز آنان دلالت دارد. اين فرقه دو قرن قبل از ميلاد پديد آمد و تاكنون هم اكثريت يهود از آن هستند. اصل اين فرقه به فرقه حسيديم (به معناي پارسايان) بر مي‌گردد. فرقه حسيديم سه يا چهار قرن قبل از ميلاد براي زدودن آثار بت پرستي و انحراف ميان يهوديان پديد آمد. آنان در جنگهاي مكابيان شركت داشتند و در راه دين جانبازي كردند و شهيد شدند. در قرن هجدهم نيز موج تازه اي به نام حسيديم ميان يهوديان شرق اروپا پيدا شد كه از اين حركت الهام مي‌گرفت.

فريسيان يك قرن قبل از ميلاد از ميان حسيديم برخاستند. آنان از نظر فكري با صدوقيان تضاد و مخالفت روشني داشتند. اين فرقه خدا را از جسم و صفات جسماني منزه مي‌دانست. همچنين در مسائل مربوط به اراده آدمي راه ميانه اي را پذيرفته بود و نيز رستاخيز مردگان و دادگاه عدل الهي را مي‌پذيرفت و به عبادات از قبيل نماز و غيره اهميت مي‌داد. فريسيان در جامعه يهود موقعيت خوبي به دست آوردند و اكثريت تابع آنان شدند.

فريسيان علاوه بر عهد عتيق كه تورات مكتوب ناميده مي‌شد، به تورات شفاهي نيز معتقد شدند. تورات شفاهي گفته هاي حكيمانه دانشمندان يهود است كه به عقيده آنان نسل به نسل از زمان حضرت موسي (ع) براي قوم يهود باقي مانده است. اين گفته ها در فاصله قرن دوم تا پنجم ميلادي، در كتابي بسيار بزرگ به نام تلمود جمع آوري شده و زيربناي فكر و اعتقاد بني اسرائيل قرار گرفته است. پس از اين، در باب آن سخن خواهيم گفت.

فريسيان دارالعلمهاي مختلفي تشكيل دادند و اوقات خود را صرف مطالعه در دقايق تورات كردند و نكته هاي تازه اي به دست آوردند. به عقيده آنان در تورات حتي يك حرف كم يا زياد يا بي مورد و فاقد معنا و مقصود نيست، بلكه درون هر حرف و كلمه اي اسراري نهفته و رموزي خفته است.

امور داخلي يهود در فاصله بازگشت از بابل تا خرابي دوم شهر قدس در دست حاخامهاي فريسي و گاهي صدوقي بود. همچنين آنان با حضرت عيسي مسيح (ع) بسيار مخالف بودند و براي تصليب او تلاش كردند. نام فريسيان به تكرار، در اناجيل چهارگانه آمده است.

2-21- صدوقيان

نام اين فرقه به صادوق بن اخيطوب كه از طرف حضرت داوود (ع) به كهانت منصوب شده بود، مربوط مي‌شود (كتاب دوم سموئيل باب 8: 17 و 15: 24). اين منصب در عصر حضرت سليمان (ع) نيز براي صادوق باقي ماند (كتاب اول پادشاهان باب 2: 34). كاهنان بني صادوق در كتاب حزقيال مورد تعريف و تمجيد قرار گرفته‌اند و امانت داري آنان ستوده شده است (حزقيال باب 44: 15).
صدوقيان به جاي نماز، براي قرباني اهميت ويژه اي قائل بودند. بسياري از كاهنان هيكل سليمان و حاخامهاي سنهدرين از اين فرقه برخاستند. روابط آنان با واليان رومي نيز خوب بود.

صدوقيان بر خود لازم مي‌ديدند سنتهاي گذشته را حفظ كنند و با تجديد نظر و تفسير به راءي فريسيان و آداب و عادات آنان مخالفت مي‌ورزيدند. آنان قائل به جسمانيت خدا بودند و مي‌گفتند قرباني و هدايايي كه در راه خدا مي‌دهيم، مانند چيزهايي است كه به يك پادشاه يا حاكم بشري داده مي‌شود. صدوقيان جاودانگي نفس و قيامت را انكار مي‌كردند و مى‌پنداشتند سزاي نيكي و بدي در همين دنيا داده مي‌شود و در مورد اراده انساني به اختيار مطلق معتقد بودند.

صدوقيان، مانند فريسيان، با حضرت مسيح (ع) مخالفت بودند و نام آنان به تكرار در اناجيل چهارگانه آمده است. پس از خرابي اورشليم در سال 70 م. ديگر اثري از اين فرقه باقي نماند.

3-21- سامريان

نام سامريان از منطقه اي به نام سامره مي‌آيد كه در زمان تجزيه سرزمين فلسطين پس از حضرت سليمان (ع)، مركز كشور اسرائيل بود. اين فرقه پس از بازگشت از اسيري بابل پديد آمد و برخي معتقدند كه نژاد آنان اسرائيلي نيست و احتمالا مخلوطي از اسرائيلي و آشوري است.

اين فرقه بسيار كوچك تنها پنج سفر تورات و كتاب يوشع را مي‌پذيرد و 33 كتاب ديگر عهد عتيق را رد مي‌كند. همچنين تورات اين فرقه با تورات رايج اندكي اختلاف دارد و زبان سامري نيز با زبان عبري متفاوت است كه البته اين تفاوت اندك آن را از عبري بودن خارج نمي‌كند.

سامريها به قداست كوه جرزيم در نزديكي شهر نابلس اعتقاد دارند و آن را قبله خود مي‌دانند و مي‌گويند قبله حضرت موسي (ع) نيز همان بوده است، ولي حضرت داوود (ع) از پيش خود، مكان معبد سليمان (مسجد اقصي) را قبله معرفي كرده است.

اين فرقه به مسائل مذهبي توجه مخصوصي دارد و مراسم ويژه اي انجام مي‌دهد.

4-21- اسنيان

ريشه كلمه اسني احتمالا به معناي شفا دهنده است،به اين معنا كه آنان در انديشه شفاي روان خود بوده‌اند. در وجه تسميه اين كلمه، احتمالا ديگري (مانند تعميد دهنده) نيز وجود دارد.

اين گروه حدود دو قرن پيش از ميلاد به وجود آمدند و با خراب شدن اورشليم، آنان نيز مانند صدوقيان و بعضي فرقه هاي ديگر از بين رفتند و جز نامي از ايشان باقي نماند،تا اينكه نيم قرن پيش به سال 1947،برخي آثار مكتوب آنان همراه با نسخه هايي از عهد عتيق كه تحرير كرده بودند، در غارهاي فلسطين در كرانه بحرالميت به دست آمد و مقداري از نقاط ابهام مربوط به اعتقادات و جامعه آنان حل شد.

اسنيان مالكيت فردي را قبول نداشتند و به ازدواج روي خوشي نشان نمي‌دادند. در روز چندين بار غسل مي‌كردند و به اين منظور حوضهاي بزرگي ساخته بودند كه در اكتشافات اخير آنها را از زير خاك بيرون آورده اند. هنگام طلوع فجر از خواب بر مي‌خاستند و پس از عبادت تا ظهر به كار مشغول مي‌شدند،سپس دست از كار مي‌كشيدند و به طور دسته جمعي ناهار مي‌خورند و همين طور شام آنان دسته جمعي بود.

روز شنبه به طور كلي از كار دست مي‌كشيدند و عبارت و تفكر و مطالعه تورات مي‌پرداختند. گفته مي‌شود قبله آنان خورشيد بود؛ نه معبد سليمان و ظاهرا آن را از ميتراپرستان گرفته بودند. سطح معلومات آنان در زمينه تفسير و عرفان بالا بود و افرادشان نيز در حدود قرن اول ميلادي 4000 نفر گزارش شده است كه با در نظر گرفتن محدوديتهاي عضوگيري در آن جامعه، عددي بزرگ به نظر مي‌آيد.

به عقيده برخي دانشمندان، افكار اين فرقه زير بناي مسيحيت فعلي گرديد. حتي ممكن است اعضاي اين فرقه همگي مسيحي شده باشند. گفته مي‌شود يحيي بن زكريا (تعميد دهنده) نيز از آنان بوده است. بيابان گردي آن حضرت به قول اناجيل (و نيز احاديث اسلامي) مي‌تواند شاهدي بر اين موضوع باشد.

5-21- قانويان

كلمه قانوني كه در لغت به معناي غيور و متعصب است، بر گروهي اطلاق مي‌شد كه با شدت تمام با استيلاي روميها بر فلسطين مخالفت مي‌كردند. آنان معمولا خنجري در زير لباس خود مخفي مي‌كردند و در فرصت مناسب هواخواهان روميان را از پاي در مي‌آوردند. بيگانگان آنان را از فرقه هاي ديگر مشخص مي‌كردند و خطر آنان را جدي مي‌گرفتند. چنين به نظر مي‌رسد كه اين عده از نظر ساير اعتقادات خود با فريسيان تفاوتي نداشتند.

6-21- قارئون

قارئون از كلمه ((قراء)) در عربي و عبري مي‌آيد كه در مقابل تفسيرهاي تكلف آميز فريسيان، به قرائت كتب آسماني اشاره دارد.

اين فرقه كه پس از ظهور اسلام پديد آمده است، با تلمود (تورات شفاهي) مخالفت مي‌كند و بر معناي ظاهري تورات تعصب مي‌ورزد و همواره با فريسيان درگيري داشته است. رهبر آنان در ابتدا يك رباني يهودي به نام عنان بود كه با ابوحنيفه معاشرت داشت و اصطلاحات فقه اسلامي را از وي آموخت. وي در عصر منصور دوانيقي در بغداد اين فرقه را بنياد نهاد. سپس فردي به نام بنيامين نهاوندي آن مكتب را در ايران آن روز ترويج كرد و تغييراتي در آن داد و نام قارئون (در عبري قرائيم يعني قرائت كنندگان) را به جاي عنانيه بر آن نهاد.

در قرون گذشته اكثر قارئون در جهان اسلام زندگي مي‌كردند. اكنون آنان در اسرائيل، روسيه، اوكراين و كشورهاي ديگر به سر مي‌برند. نام شبه جزيره كريمه (Crimea) در اوكراين از عنوان فرقه قرائيم گرفته شده است. دانشمندان بزرگي از قارئون برخاسته اند كه مباحث آنان در الهيات يهودي توجه محققان را به خود جلب كرده است. آنان در مباحث خود از اصطلاحات اصول فقه حنفي بهره مي‌گيرند.

7-21- دونمه

نام فرقه دونمه به تركي استانبولي به معناي مبدل شده است و در بعضي اوقات به آنان شبتين مي‌گويند كه به شبتاي صبي مؤ سس گروهشان نسبت داده مي‌شود.

نامبرده به سال 1626 در شهر ازمير (غرب تركيه) به دنيا آمد و پس از مطالعه و بررسي الهيات و عرفان يهودي كم كم مدعي شد كه مسيحاي يهود است و براي نجات آنان آمده است. برخي يهوديان اروپا و تركيه و خاورميانه دعوتش را پذيرفتند و گروه بي شماري نزد او گرد آمدند.

وي كه خود را نخستين فرزند خدا مي‌ناميد، گفت در سال 1666 قيام خواهد كرد. وي قبل از رسيدن موعد مذكور به اورشليم و قاهره رفت. در آن ايام يهوديان از خوشحالي به جشن و شادي پرداختند و شعار مي‌دادند: ((زنده باد مسيح پادشاه)) و ((زنده باد سلطان صبي.))

شبتاي صبي در سال 1666 به جاي آنكه به اورشليم مسافرت كند، به استانبول رفت و بلافاصله از طرف پادشاه عثماني دستگير شد و در روز 16 سپتامبر 1666 او را به حضور پادشاه آوردند و از او خواستند مسلمان شود. وي پس از پذيرفتن اسلام، نام خود را به محمد افندي تغيير داد و با يك بانوي مسلمان ازدواج كرد.

وي همچنين بسياري از پيروان خود را به پذيرش اسلام ترغيب نمود، ولي باز هم بسياري از يهوديان او را مسيحا مي‌دانستند. آنان در توجيه اين مسأله مي‌گفتند كه تنها شبحي از شبتاي مسلمان شده و خود او براي يافتن ده قبيله گم شده بني اسرائيل به آسمان رفته است و به زودي ظهور خواهد كرد. يكي از فعالان اين مرام مي‌گفت: همان گونه كه موسي در كاخ فرعون پرورش يافت، لازم بود كه مسيحا در كاخ سلطان عثمان بماند تا بتواند نفوس گم گشته اسلام را نيز نجات دهد.

شبتاي صفت مسيحايي خويش را نگه داشت و مجاز بود به عنوان تبليغ اسلام ميان يهوديان، با آنان تماس بگيرد. وي فرقه اي پديد آورد كه اعضاي آن بي درنگ به رسم مسلمانان عمامه بر سر گذاشته، پيرو آداب اسلامي شدند و به بازگشت سريع شبتاي به عنوان منجي حقيقي بني اسرائيل اميدوار ماندند.

مرگ وي به سال 1676 اتفاق افتاد و برادرش اتباع او را دور خود جمع كرد. پس از آن، اتباع اين فرقه در ظاهر به سنن اسلامي و در باطن به سنن يهودي عمل مي‌كردند. اكنون چند هزار نفر از آنان در تركيه يافت مي‌شوند.

22- انتظار ظهور مسيحا

انديشه انتظار مسيحا ماهيتا يهودي است. اقوام عصر قديم، بر اثر نوميدي از وضع موجود و بي توجهي به آينده، به گذشته خويش ‍ مي‌باليدند و كمال شادكامي اجتماعي و ملي را در آن مي‌ديدند. گونه اي از اين گذشته گرايي را چكامه سرايان يوناني و رومي، هزيود (Hesiod) و اويد (Ovid) ماهرانه ترسيم و توصيف كرده اند. اين دو تن براي جهان پنج دوره و پنج نژاد پياپي قائل شدند و گفتند: انسانها در نخستين دوره كه عصر زرين ناميده مي‌شود، شادمان و به دور از درد و رنج، بي كشت و كار از محصولات زمين بهره مي‌بردند. مردن ايشان نيز به شكل خواب بي رؤ يايي بود كه طي آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر مي‌كشيدند. در سوي ديگر اين طيف، واپسين دوره يا عصر آهنين وجود داشت كه از همه آشفته تر بود و آن دو چكامه سرا در آن دوره روزگار مي‌گذراندند.

يهوديان نيز به عنوان قومي ديندار و معتقد به اينكه جهان را موجودي خوب و كامل آفريده است، كمال را در آغاز آفرينش قرار مي‌دادند و مي‌گفتند نخستين انسان كه مستقيما به دست خدا آفريده شده است، لزوما بايد كامل و كامروا باشد. با اين وصف، يهوديان كاميابي و فضيلت را نه در دوران طلايي گذشته، بلكه در آينده و واپسين روز مي‌جويند. اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج بود: ((اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع مي‌گردد)) (ايوب باب 8: 7).

يهوديان پس از نخستين ويراني شهر قدس، همواره در انتظار يك رهبر الهي فاتح بوده اند كه اقتدار و شكوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سليمان برگرداند.

شخصيت مورد انتظار ماشيح (مسح شده) خوانده مي‌شد. ماشيح لقب پادشاهان بني اسرائيل بود؛ زيرا بر اساس يك سنت، پيامبران در حضور جمع، اندكي روغن بر سر آنان مي‌ماليدند و بدين شويه نوعي قداست براي ايشان پديد مي‌آمد. اين لقب در زمانهاي بعد به پادشاه آرماني يهود اطلاق شد.

دلهاي بني اسرائيل از عشق به مسيحاي موعود لبريز بود و در مقابل، حاكمان ستمگر همواره در كمين چنين رهبر رهايي بخشي بودند. در باب دوم انجيل متي مي‌خوانيم كه هيروديس كبير، پادشاه فلسطين پس از زاده شدن حضرت عيسي در صدد قتل او بر آمد، اما چون وي را به فرمان الهي به مصر بردند خطر را از سر گذراند.

واژه فارسي ((مسيحا)) از روي كلمه عبري ((ماشيح)) با توجه به تلفظ لاتيني آن (Messiah) ساخته شده است.

مهمترين مژده مسيحايي در كتاب اشعياي نبي آمده است:

(1) نهالي از تنه يسّي (پدر داوود) بيرون آمده، شاخه اي از ريشه هايش ‍ خواهد شكفت (2) و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند (3) خوشي او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤ يت چشم خود داوري نخواهد كرد و بر وفق سع گوشهاي خويش تنبيه نخواهد نمود (4) بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود. جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لبهاي خود خواهد كشت (5) كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت (6) گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند (7) گاو با خرس خواهد چريد و بچه هاي آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد (8) و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت (9) و در تمامي كوه مقدس ‍ من ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهايي كه دريا را مي‌پوشاند (اشعيا باب 11: 1-9).

شور و التهاب انتظار موعود در تاريخ پر نشيب و فراز يهوديت و مسيحيت موج مي‌زند. يهوديان در سراسر تاريخ محنت بار خود هر گونه خواري و شكنجه را به اين اميد بر خود هموار كرده اند كه روزي مسيحا بيايد و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهاند و فرمانرواي جهان گرداند.

در سراسر تاريخ بني اسرائيل كساني به عنوان موعود يهود برخاستند و با گرد آوردن برخي افراد ساده لوح بر مشكلات آنان افزودند. در اين ميان حضرت عيسي بن مريم (ع) ظهور كرد و با داشتن شخصيتي بس والا و روحي الهي، دين بزرگي را بنياد نهاد و گروه بي شماري را به ملكوت آسمان رهنمون شد، ولي بيشتر يهوديان او را رد كردند.

در عصر ما نيز كه يهوديان صهيونيست بر پاي خاسته و با اشغال فلسطين، در صدد بر آمده اند حقارت هميشگي قوم يهود را بر افكنند، چيزي از تب و تاب انتظار موعود كاسته نشده است. درست است كه اقليتي ناچيز از يهوديان بر اثر دلبستگي شديد به اميدهاي قديم، تشكيل دولت صهيونيستي را مخالف آرمان مسيحايي شمرده و پيوسته با آن مخالفت كرده اند، ولي سواد اعظم يهوديت آن را از جان و دل پذيرفته و آن را رهگشاي عصر مسيحا دانسته اند. هم اكنون صهيونيستهاي اشغالگر فلسطين، علاوه بر دعاهاي مسيحايي روزانه، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذاري رژيم اسرائيل غاصب (پنجم ماه ايّار عبري)، پس از دميدن در شيپور عبادت، اين گونه دعا مي‌كنند:

اراده خداوند، خداي ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادي باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد.

23- غلبه روميان و انقراض يهود

پس از نوسازي اورشليم مستقر شدن يهوديان در آن مشكلاتي پديد آمد و مبارزه با پادشاهان ستمگر و بت پرست سوريه آغاز شد جنگهاي مكابيان با استعمارگران سوريه به پيروزي يهود انجاميد كه در كتابهاي اپوكريفا شرح داده شده است.
در اين دوران غالبا بني اسرائيل زير فرمان مشركان بودند و ظهور حضرت مسيح (ع) نيز در همين دوران بود كه شرح آن به طور مفصل خواهد آمد. همچنين در اين عصر احكام و قوانيني از طرف علماي يهود صادر مي‌شد و نمايندگان دول استعمارگر فرمان مي‌راندند. علماي يهود در مجمعي به نام سنهدرين اجتماع مي‌كردند و درباره امور مذهبي تصميم مي‌گرفتند. (27)

24- ويراني اورشليم و آوارگي يهود

در سال 70 م. تيتوس، پسر امپراطور روم، اورشليم را محاصره و ويران كرد و مردم بي شماري را از دم شمشير گذراند. وي سنهدرين را نيز از بين برد.
پس از اين حادثه، يهوديان در كشورهاي مجاور در اروپا و آفريقاي شمالي پراكنده شدند و با گذشت زمان عده اي به مدينه منوره كه يثرب ناميده مي‌شد، رفتند و در آنجا سكني گزيدند. به گفته منابع اسلامي، انگيزه اين گروه از يهوديان در انتخاب مدينه براي سكونت، انتظار مقدم مبارك حضرت رسول خاتم (ص) بود.
بعدها، در عصر خليفه دوم، مسلمانان شهر قدس را با مذاكره از مسيحيان تحويل گرفتند. به نوشته طبري (در حوادث سال 15 هجري) مسلمانان هنگام تحويل گرفتن قدس، در صلحنامه خود در برابر مسيحيان متعهد شدند كه هيچ گاه به يهوديان اجازه سكونت در آن شهر را ندهند.(28)

25- تلمود

كلمه ((تلمود)) به معناي آموزش از فعل ثلاثي عبري ((لمد)) (يعني ياد داد) مي‌آيد و با واژه ((تلميذ)) و مشتقات آن كه در زبان عربي رباعي هستند ارتباط دارد. تلمود به كتابي بسيار بزرگ كه احاديث و احكام يهود را در بر دارد اطلاق مي‌شود.

زماني كه يهوديان به بابل تبعيد شدند گروهي به نام سوفريم (يعني كاتبان) ميان آنان پديد آمد. كاتبان كساني بودند كه به كتابت تورات و مضامين مذهبي اهتمام داشتند. مهمترين سوفر عزرا (عزير) بود كه در قرن پنجم قبل از ميلاد مي‌زيست و شايد پس از موسي (ع) بزرگترين شخصيت يهود باشد. عزرا تصميم گرفت شريعت موسي (ع) را بارور سازد و از عبارات كتاب عهد عتيق نيازهاي جامعه يهود را بر آورد. اقدام وي سرآغاز سنت شفاهي يهود بود.

پس از عزرا روشي در تفسير و تاءويل متون مذهبي رايج شد كه ميدراش ‍ ناميده مي‌شود و اختراع آن را به وي نسبت مي‌دهند. واژه "ميدراش" به معناي جستجو است؛ زيرا دانشمندان از خلال ميدراش به جستجوي معاني نهفته مي‌پرداختند و مي‌خواستند همه مسائل روزانه زندگي را از تورات استخراج كنند. پس از تاءسيس مجمع كبير براي رسيدگي به امور مذهبي، كم كم اين فكر رواج يافت كه تفسير تورات پس از حضرت موسي (ع) نسل به نسل به دست اعضاي آن مجمع رسيده است. سپس پنج زوج دانشمند به توالي به تفسير و وضع قوانين جديد پرداختند كه دو زوج آخر آنان به نام هيلل و شمعي (شماي) بسيار معروف شدند. اين دو تن در حدود سال 10 م. در گذشتند. در اين دوره، يكي از دو زوج ناسي يعني رئيس و ديگري آوبت دين يعين رئيس دادگاه ناميده مي‌شد. تمام اين قضايا ميان فريسيان جريان داشت و صدوقيان با آن مخالف بودند و تنها به ظاهر تورات اهتمام مي‌ورزيدند.

هيلل و شمعي هر كدام مكتبي را بنياد نهادند و شاگردان آنان در هفتاد سال اول تاريخ ميلادي به نشر افكار و انديشه هاي ايشان پرداختند و سرانجام، موفقيت نصيب هيلل شد. گفته مي‌شود اختلافات اين دو رهبر از 300 مورد تجاوز مي‌كرد و شمعي در برداشتهاي خود از هيلل سختگيرتر بود. هيلل اولين فرد از سلسله تنّائيم است. دومين فرد اين سلسله كه حلقه ارتباط بين هيلل و دانشمندان بعدي محسوب مي‌شود، يوحانان بن زكاي است. هنگامي كه لشكر تيتوس در سال 70 م. به ويران كردن اورشليم مشغول بود، يوحانان پيوسته يهوديان را به آرامش دعوت مي‌كرد؛ زيرا از نابودي يهوديان نگران بود. يهوديان سخن او را نپذيرفتند؛ از اين رو، وي به انتقال مركز علمي و مذهبي اقدام كرد.

او براي اين هدف، نخست خبر بيماري و سپس مرگ خود را شايع كرد و پيروانش وي را در تابوتي نهاده، به عنوان خاك سپاري از شهر خارج كردند. از آنجا كه او شخصيتي ممتاز بود، سربازان تيتوس (كه بر دروازه هاي اورشليم با سرنيزه جنازه ها را آزمايش مي‌كردند) به جسد وي كاري نداشتند. يوحانان در خارج شهر خود را به فرمانده كل لشكر رساند و از او تقاضا كرد كه شهرك ياونه در فلسطين را در اختيار وي قرار دهد. اين خواهش ‍ پذيرفته شد و او در آنجا كار علمي خود را تعقيب كرد و بدين وسيله علوم هيلل و ديگر دانشمندان گذشته را به نسلهاي آينده انتقال داد.

پس از يوحانان فردي به نام ايشماعل بن اليشع به تفسيرهاي تلمودي پرداخت و كار عمده وي آن بود كه هفت اصل تفسيري هيلل را به سيزده اصل رساند. همچنين فردي به نام عقيبا بن يوسف در همين عصر از اهميت ويژه اي برخوردار است. اين دانشمند بر تلمود حق بزرگي دارد. زير بناي تلمود به شكلي كه مي‌بينيم تا اندازه زيادي مرهون زحمات اوست.

با اين وصف، افتخار تدوين متن تلمود به عقيده بسياري از دانشمندان نصيب شخصي به نام يهودا هناسي شد. وي در سال 135 م. (سه سال پس از در گذشت عقيبا) به دنيا آمد و پس از آگاهي بر تفسيرهاي عقيبا و ديگر دانشمندان تصميم بر كتابت آنها گرفت. اين و پس از آگاهي بر تفسيرهاي عقيبا و ديگر دانشمندان تصميم بر كتابت آنها گرفت. اين دانشمندان ميان قوم خود موقعيت خوبي پيدا كرد و بيش از پنجاه سال ناسي يعني رهبر بود.

يهودا هناسي براي تورات شفاهي نام ميشنا را برگزيد كه در عبري به معناي مكرر و مثني است، در مقابل ميقرا به معناي خواندني و مقروء. تلمود، ميشنا ناميده مي‌شود، زيرا مثناي تورات است، ولي تورات ميقرا است.

زبان ميشنا عبري عاميانه است كه به ارزش ادبي عبري عهد عتيق نيست. ميشنا شش بخش دارد كه هر فصل سدر ناميده مي‌شود و مجموع آن 63 رساله در 523 فصل است به اين شرح:

1. سدر زراعيم (بخش بذرها، احكام محصولات و نتاج حيوانات) 11 رساله
2. سدر موعد (بخش عيد، درباره روزهاي يادبود) 12 رساله
3. سدر ناشيم (بخش نسوان، احكام زناشويي) 7 رساله
4. سدر نزيقين (بخش زيانها، احكام اموال و زيان به نفوس) 10 رساله 5. سدر قداشيم (بخش مقدسات، مقدسات دين يهود) 11 رساله
6. سدر طهاروت (بخش طهارتها، احكام پاك و ناپاك) 12 رساله
--------------------------------------------------------
جمع: 63 رساله

تفسير ميشنا، گمارا ناميده مي‌شود. اين واژه به معناي تكميل است و نويسندگان اين تفاسير ادعا مي‌كردند مطالب آنان باقي مانده سخنان دانشمندان گذشته است كه كتاب ميشنا را تكميل مي‌كند. در گمارا نخست يك مقطع از عبارت ميشنا نقل مي‌شود و پس از آن به تفسير و تحليل و آوردن شواهدي براي آن مقطع مي‌پردازند.

دو نوع گمارا براي ميشنا نوشته شده است: يكي گماراي فلسطيني به دست دانشمندان يهودي فلسطين و ديگري گماراي بابلي كه مبسوطتر و جالب تر است و به دست گروهي از دانشمندان يهودي كه در بابل مانده بودند، نوشته شده و از گماراي فلسطيني مفصل تر است. تلمود به اعتبار اين دو گمارا دو گونه است: تلمود فلسطيني و تلمود بابلي.

در تلمود به دو عنصر اساسي برخورد مي‌كنيم: يكي هلاخا به معناي راه و روش كه عبارت است از دستورهاي ديني براي زندگي صحيح و ديگري اگادا به معناي روايت كه عبارت است از داستانها و شواهدي از پيشوايان يهود يا بزرگان اقوام مختلف كه به منظور تاءييد موضوع نقل مي‌شود.

مقدار زيادي از مطالب تلمود در كتب اسلامي پراكنده شده و برخي از مسلمانان تعدادي از آنها را بي چون و چرا پذيرفته اند و كسي به دنبال اصل و منشاء آنها نرفته است.

اين گونه روايات را اسرائيليات مي‌نامند. البته مطالب صحيحي نيز در تلمود يافت مي‌شود كه در پاره اي موارد با آيات و احاديث اسلامي مطابقت دارد.

تلمود به عنوان دائرة المعارف پر محتواي يهوديت محافظت از اين آيين را بر عهده داشته و منبع قوانين فقه يهود بوده است. مسيحيان به علت بدگويي اين كتاب از حضرت عيسي مسيح (ع) همواره با آن مخالف بوده اند. رهبران كليسا در قرن ششم ميلادي مخالفت خود را با آن اعلام كردند، ولي اين كتاب تا قرنها مسأله اي نيافريد و جوامع يهودي مراقب بودند كه احساسات مسيحيان را نسبت به آن تحريك نكنند. در سال 1239 م. يك يهودي كه به مسيحيت روي آورده بود، پاپ را به سوزاندن آن كتاب تشويق كرد و تلمود سوزي را بنياد نهاد. پس از آن تاريخ، ارابه هاي پر از نسخه هاي تلمود به ميدانهاي شهر برده مي‌شد و به كام آتش مي‌رفت و يا براي استفاده از چرم آن به سازندگان كفش سپرده مي‌شد.

اكنون چند نسخه خطي از تلمد بابلي در كتابخانه هاي جهان يافت مي‌شود و تنها نسخه كتابخانه شهر مونيخ در آلمان كامل است.

اولين و معروفترين چاپ متن عبري تلمود به دست فردي به نام دانيال بومبرگ در شهر ونيز (ايتاليا) صورت گرفت (تلمود بابلي در سالهاي 3- 1520 و تلمود فلسطيني در سالهاي 4- 1523). تعداد صفحات تلمود بابلي در اين چاپ 5894 صفحه است كه در چاپهاي مختلف رعايت مي‌شود تا براي ارجاع به آن كتاب عظيم مورد استفاده قرار گيرد. تلمود به برخي زبانهاي اروپايي ترجمه و منتشر شده و ترجمه انگليسي آن در 18 جلد بزرگ در لندن به چاپ رسيده است. خلاصه اي از آن كتاب نيز به زبان فارسي، به نام گنجينه اي از تلمود در سال 1350 ه.ش. در تهران انتشار يافته است.

26- قبالا

عرفان (يا تصوف) در اديانگ واكنشي به شريعت و تعقل (فقه و فلسفه) است. عرفان از ذوق بر مي‌خيزد، قابل نفي يا اثبات نيست و با هنر رابطه اي تنگاتنگ دارد. عرفان همچون آتش لطيف است و هر چيز را به كام خود مي‌كشد و به جلو مي‌رود. اديان هند و خاور دور سراسر عرفاني اند و در عصر ما با اندكي تبليغ، بسياري از مردم آمريكا و اروپا را به سوي خود كشيده اند.

عرفان و علوم اعلاي يهودي قبالا (يعني مقبول) ناميده مي‌شود. عرفان يهودي مكتبي زايا و بارور است و در حيات معنوي بني اسرائيل بسيار تاءثير داشته و دارد. آثاري در اين باب يافت مي‌شود كه از همه مهمتر كتابي است به نام زوهر (يعني درخشان). درباره مؤ لف واقعي اين كتاب سخن بسيار است. در دانش قبالا پيرامون عرش الهي، اسم اعظم، حوادث آخر الزمان، ظهور مسيحا، رجعت و قيامت بسيار بحث مي‌شود. در اين فن، علم حروف نقش مهمي را بر عهده دارد.

27- يهوديت در اروپا

يوديان در سرزمينهاي اسلامي زندگي خوبي داشتند و شماري از آنان به مقامات اجتماعي بلندي نائل شدند. اين در حالي بود كه يهوديان مقيم كشورهاي اروپايي مجبور بودند در اماكن خاصي به نام گتو (Ghetto) با ذلت تمام زندگي كنند. همچنين بسيار اتفاق مي‌افتاد كه مسيحيان آنان را به زور به آيين خود در مي‌آوردند. اين گونه افراد در ظاهر مسيحي مي‌شدند، ولي در باطن يهودي مي‌ماندند و تعبير يهوديان مسيحي نما (Marranos) به چنين افرادي دلالت دارد كه در اصطلاح يهوديان ايران، آنوس خوانده مي‌شوند. يهوديان اندلس در دوران فرمانروايي مسلمانان در آن سامان زندگي خوبي داشتند. هنگامي كه به سال 1492 اندلس به طور كامل از دست مسلمانان خارج شد، يهوديان نيز از آن سرزمين تبعيد شدند. آنان به كشورهاي اسلامي شمال آفريقا روي آوردند، ولي تنها اندكي از ايشان در آن ورطه هولناك از چنگال دزدان دريايي و ناخدايان آزمند رهيده، به ساحل امن و امان رسيدند و در دامان پر مهر اسلام قرار گرفتند. منش نيك و رفتار انساني مسلمانان با بيگانگان زبانزد تاريخ نگاران يهودي و مسيحي است.

28- يهوديت در عصر جديد

يهوديان اروپا بر اثر فشارهايي كه براي آنان به وجود آمده بود، نمي‌توانستند بين مسيحيان و اقوام ديگر زندگي كنند و تبعيدهاي پياپي هر چه بيشتر آنان را به فكر وطن مستقل مي‌انداخت. انديشه پديد آوردن كشوري مستقل براي يهود سابقه اي طولاني دارد با اين وصف، زندگي ميان ملتهاي غير يهودي از نظر اقتصادي براي عموم يهوديان بسيار بهتر بود و به همين دليل، پس از تاءسيس كشور اسرائيل، يهوديان حاضر به مهاجرت به آن نبودند؛ از اين رو، براي تشويق آنان به مهاجرت، در تمامي سرزمينهاي يهودي نشين اروپا و آسيا و آفريقا سازمانهايي به وجود آمد. دستگاههاي تبليغاتي اسرائيل نيز باغ سبزي را به يهوديان نشان مي‌دادند. گروهي از يهود پس از مهاجرت، به وطن قبلي بازگشتند و به برنامه هاي پيشين خود ميان اقوام ديگر ادامه دادند.

29- پيدايش صهيونيسم و تأسيس دولت اسرائيل

يهوديت تبليغ ندارد، زيرا يهوديان دين خود را نعمتي الهي مي‌دانند كه مخصوص نژاد بني اسرائيل است. با اين وصف هر گاه كسي بخواهد يهودي شود بايد ذلتهاي اين قوم را به او تفهيم كرد تا اگر مرد اين ميدان نيست، پا در آن نگذارد. (29) تحميل يهوديت به ندرت وجود داشته است. (30) يهوديان معمولا مردم را به صهيونيسم دعوت مي‌كنند.

در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگي از يهوديان روسيه اخراج شدند. عده اي از آنان غرب اروپا ساكن شدند و گروهي هم به فلسطين رفتند و در مكاني نزديك درياي مديترانه ساكن شدند و نام صهيون را براي آنجا برگزيدند. فلسطين در آن شكوفايي دولت بني اسرائيل در عصر داوود و سليمان (ع) مركز نظامي بوده است. اين نام همواره يادآور اقتدار آن قوم بوده و در كتابهاي انبياي متأخر بسيار از آن ياد شده است.

در همان زمان، يهوديان اروپا و روسيه با ناديده گرفتن سنت انتظار، براي كسب استقلال و عزت برخاستند و صهيونيسم را بنياد نهادند و به دنبال آن، خطرناك دانستند و مسلمانان را از همكاري با مهاجران بر حذر داشتند. (31) مسلمانان هنگامي از عمق فاجعه آگاهي يافتند كه راه چاره بسته شده بود.

استكبار جهاني به سركردگي انگلستان و آمريكا به پشتيباني همه جانبه برخاست. صهيونيستها با اتكا به آن حمايتها و با بهره برداري از ضعف و زبوني رهبران كشورهاي اسلامي، موقعيت خود را محكم كردند و وضعي را پيش آورند كه اكنون با تلخكامي شاهد آن هستيم.

در نيم قرني كه از تشكيل رژيم صهيونيستي مي‌گذرد، غاصبان فلسطين از هيچ جنايتي فروگذار نكرده اند و با شيوه هاي گوناگون به گسترش سلطه ظالمانه خود ادامه داده اند. همچنين آنان قطعنامه ها و بيانيه هاي مجامع بين المللي را به چيزي نگرفته اند. كساني هم كه صلح طلبي صهيونيستها را باور كرده اند، در اندك زماني به دورويي و ناجوانمردي آنان پي برده اند.

كتابنامه


1. ترجمه تفسيري كتاب مقدس، انگلستان، انجمن بين المللي كتاب مقدس، 1995.
2. حكمت، علي اصغر، تاريخ اديان، تهران: انتشارات ابن سينا، 1345.
3. راميار، محمود، بخشي از نبوت اسرائيلي و مسيحي، تهران.
4. زرين كوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات سروش، 1375.
5. كتاب مقدس، لندن، 1904.
6. كهن، اي.، گنجينه اي از تلمود، تهران: 1350.
7. گرينستون، جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمه حسين توفيقي، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
8. مصطفوي، علي اصغر، اسطوره قرباني، تهران: انتشارات بامداد، 1369.
9. ناس، جان بي.، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
10. هاكس آمريكايي، قاموس كتاب مقدس، تهران: انتشارات اساطير، 1377.
11. هيوم، رابرت اي.، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373.
,press university cambridge ,east middle the in religion ,(ed).j.a ,arbrry.12.1969
.d.n ,press soncino the :london ,talmud bobylonian the ,(tr).i ,epstein.13
:england ,middlesex ,representation historical a :judaism ,isidor ,epstein.14
.1974 ,books penguim

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۹:۱۸ ب.ظ

يهوديت 2

يهوديت (2)

11- تورات يا تاريخ يهود

تورات، واژه‌اي عبري و به معناي قانون است؛ زيرا در كتاب تورات، احكام و قوانين زيادي وجود دارد. نام ديگر تورات، شريعت است. متخصصين كتاب مقدس، چهار منبع اساسي براي تورات قائلند:

1- منبع الوهيمي E
2- منبع يهودي J
3- منبه كاهني P
4- منبع سفر تثنيه D (كه منبعي ويژه است)

يكي از قديمي‌ترين و معروف‌ترين نقدهاي تورات و كتاب مقدس را دانشمند و فيلسوف هلندي "باروخ (بند يكت) اسپينوزا" (Baruch [ Benedict] Spinoza) (1632 – 1677) در كتابي به نام رساله‌اي در الهيات و سياست (به زبان لاتيني) انجام كرده است.

اسپينوزا در كتاب خود با ذكر دليلهايي اثبات مي‌كند كه براي بررسي اعتبار كتاب مقدس، بايد به شواهد تاريخي و انتقادي آن پرداخت، و متأسف است كه پيشينيان، اين شناخت را متروك داشته‌اند و يا اگر چيزي در باب آن نگاشته‌اند، از دسترس ما به دور مانده است.

وي مي‌افزايد اكنون ما در شرايطي زيست مي كنيم كه مسائلي تعصب آميز به نام دين، معروف شده است و مردم براي عقل در اعتقادات خود سهمي قائل نيستند. از اين رو با نوميدي نسبي، پاي در اين راه مي‌نهم و در نخستين گام، به بررسي نويسندگان كتاب مقدس (و قبل از همه، به مؤلف اسفار پنجگانه تورات) مي‌پردازم‌.

تقريبا همه (اهل كتاب) معتقدند كه موسي، تورات را تأليف كرده است بگونه‌اي كه فرقه "فريسيان" از يهود، در تأكيد بر اين عقيده، مخالف آن را مرتد دانسته‌اند. به همين دليل "ابن عزرا" كه دانشمندي نسبتا آزاد انديش بود، براي اظهار نظر خويش در اين باب جرأت نكرد و تنها با اشاراتي مبهم، اشتباه بودن اين اعتقاد عمومي را متذكر شد. اما من بدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روي سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقيقت را براي همه آفتابي خواهم كرد.

سپس اسپينوزا به بررسي علمي اسفار پنجگانه تورات مي‌پردازد و اثبات مي كند كه نويسنده آنها نمي تواند حضرت موسي (ع) باشد، بلكه نويسنده آنها كسي است كه سالها پس ازوي مي زيسته است. البته برخي عبارات تورات كنوني (مانند خروج باب 17: 14و اعداد باب 21: 14) معلوم مي‌شود كه حضرت موسي (ع) نيز نوشته هايي داشته است.

12- عهد عتيق

عهد عتيق، نامي است كه مسيحيان در مقابل عهد جديد خود به كتاب يهوديان داده‌اند. مسيحيان به هر دو عهد عقيده دارند. عهد عتيق به زبان عربي و اندكي از آن به زبان كلداني نوشته شده است. اين دو زبان مانند عربي از زبانهاي سامي هستند.

كتاب تورات در آغاز عهد عتيق قرار دارد. همچنين نسخه اي از عهد عتيق به زبان يوناني وجود دارد كه از روي نسخه عربي ترجمه شده و آن را ترجمه سبعينيه (يا ترجمه هفتاد) مي نامند. گفته مي‌شود اين ترجمه، حدود سال 258 ق.م به امر "بطليموس فيلادلفوس" پادشاه مصر، توسط 72 تن انجام گرفته است.

اين نسخه تفاوتهايي با اصل عبري دارد و از همه مهمتر آنكه مشتمل بر قسمتهايي است كه در نسخه عبري وجود ندارد و يافت نمي‌شود. اين بخشها "اپوكريفا" (Apocrypha) يعني پوشيده، نام دارد و از قديم الايام مورد شك بوده است؛ اما مسيحيان معمولا آن را مي پذيرفته‌اند. حدود پنج قرن پيش، در جريان "نهضت اصلاح دين"، اعتبار اين قسمتها، مورد سوء ظن جدي مسيحيان پروتستان واقع شد. پس از مدتي، به سال 1826 جمعيت بريتانيايي و جمعيت آمريكايي طبع و نشر كتاب مقدس، به طور رسمي آنها را از كتاب مقدس كردند. كليساهاي كاتوليك و ارتدوكس، با اين عمل مخالفند و قسمتهايي مذكور را بخشي از عهد عتيق مي‌شمارند.

ارجاع به كتاب مقدس

همه ما با شيوه ارجاع به قرآن كريم آشنا هستيم و مي‌دانيم به جاي ذكر صفحه، از نام سوره و شماره آيه استفاده مي‌شود.پرهيز از ذكر صفحه، در صدها كتاب باستاني و مشهور معمول است؛ مانند آثار افلاطون، ارسطو، هومر، هرودت، شكسپير و غيره.

براي ارجاع به اين آثار تمهيدهايي انديشيده‌اند و ابواب و فصول و شماره‌هاي ساخته‌اند تا ارجاع به چاپهاي خاصي محدود نشود و براي همه كارساز باشد. هنگام ارجاع به كتاب مقدس، نخست نام كتاب، آنگاه شماره باب و سرانجام شماره فقرات ذكر مي شوند؛ مثلا «پيدايش 1: 27» يعني سفر پيدايش، باب 1، بند 27.

عهد عتيق 39 كتاب دارد كه از نظر موضوع به سه بخش تقسيم مي‌شوند:

1- تورات و بخش تاريخي عهدعتيق
2- حكمت، مناجات و شعر
3- پيشگوييهاي انبيا

1-12- بخش تاريخي عهد عتيق

بخش تاريخي عهد عتيق، با تورات، و تورات، با سفر پيدايش آغاز مي‌شود. آفرينش جهان، آدم و حوا، و خوردن از درخت معرفت نيك و بد، همچنين اخراج آنان از باغ عدن، داستان فرزندان آدم، طوفان نوح، حوادث مربوط به حضرت ابراهيم، اسمائيل، اسحاق، يعقوب و يوسف در اين سفر آمده است. چهار سفر بعدي سيره حضرت موسي (ع) و تاريخ بني‌اسرائيل را شرح مي‌دهد.

اين سيره تولد، بعثت، هجرت (خروج از مصر در حدود 1290 ق.م)، تشكيل حكومت و رحلت آن حضرت را در بر دارد. مقدار زيادي از احكام و قوانين، ضمن عباراتي منسوب به وحي، در اين چهار سفر وجود دارد. به عقيده يهوديان و مسيحيان، مؤلف اسفار پنجگانه تورات، حضرت موسي (ع) است. مجموع اين پنج سفر، تورات خوانده مي‌شود.

1. سفر پيدايش: آفرينش جهان، داستانهاي حضرت آدم، نوح، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و يوسف
2. سفر خروج: تولد و بعثت حضرت موسي، خروج بني‌اسرائيل از مصر به سينا و احكام
3. سفر لاويان: احكام كاهنان يعني روحانيون يهودي كه از نسل هارون و از خاندان لاوي هستند
4. سفر اعداد: آمار بني‌اسرائيل در عصر حضرت موسي، شريعت و تاريخ ايشان
5. سفر تثنيه: تكرار احكامي كه در اسفار پيشين آمده است و تاريخ بني‌اسرائيل تا رحلت حضرت موسي

تاريخ بني‌اسرائيل از زمان حضرت يوشع (ع) به بعد، در دوزاده كتاب بعدي ادامه مي‌يابد. اين بخش، مشتمل بر 17 كتاب است:

6. صحيفه يوشع: تاريخ و سيره يوشع بن نوح جانشين حضرت موسي
7. سفر داوران: تاريخ قاضيان بني‌اسرائيل، قبل از نصب پادشاهان
8. كتاب روت: شرح حال زني به نام روت، از جدات حضرت داوود
9. كتاب اول سموئيل: تاريخ سموئيل نبي و تعيين شائول - يعني طالوت - به سلطنت
10. كتاب دوم سموئيل: پادشاهي حضرت داوود
11. كتاب اول پادشاهان: ادامه پادشاهي داوود و پادشاهي حضرت سليمان و جانشينان او
12. كتاب دوم پادشاهان: ادامه تاريخ پادشاهان بني‌اسرائيل تا حمله بخت نصر و جلاي بابل
13. كتاب اول تواريخ ايام: نسب نامه بني‌اسرائيل و تكرار تاريخ ايشان تا وفات داوود
14. كتاب دوم تواريخ ايام: تاريخ پادشاهي حضرت سليمان و ملوك بعدي تا جلاي بابل
15. كتاب عزرا: نوسازي اورشليم يعني بيت المقدس) آزادي يهوديان همراه عزير
16. كتاب نحميا: نوسازي اورشليم و بازگشت يهوديان از زبان نحميا اردشير اول پادشاه هخامنشي
17. كتاب استر: رفع خطر نابودي از يهود با وساطت استر، همسر يهودي خشايارشا، مدفون در همدان

2-12. حكمت، مناجات و شعر

اين بخش، مشتمل بر 5 كتاب است:

1. كتاب ايوب: ابتلا، بي صبري و صبر آن حضرت
2. كتاب مزامير يعني زبور داوود: مجموعه 150 قطعه مناجات
3. كتاب امثال سليمان نبي: كلمات حكمت آميز
4. كتاب: اسم مستعار حضرت سليمان، مشتمل بر نگرش بدبينانه به جهان
5. كتاب: اشعار عاشقانه


3-12. پيشگوييهاي انبيا

بخش پيشگوييهاي انبيا، مشتمل بر هشدارها و تهديداتي پيرامون سرنوشت بني‌اسرائيل است. براي فهميدن اين پيشگوييها، خواننده بايد از جريانات آن زمان كاملا آگاه باشد.
اين بخش مشتمل بر 17 كتاب است:

1. كتاب اشعيا: طولاني‌ترين و معروفترين كتاب پيشگويي در عهد عتيق
2. كتاب ارميا: پيشگويي
3. كتاب مراثي: ارميا، نوحه سرايي آن حضرت بر خرابي اورشليم
4. كتاب حزقيال: پيشگويي
5. كتاب دانيال: پيشگويي و شرح مجاهدات حضرت دانيال نبي مدفون در شوش
6. كتاب هوشع: پيشگويي
7. كتاب يوئيل: پيشگويي
8. كتاب عاموس: پيشگويي
9. كتاب عوبديا: پيشگويي
10. كتاب يونس: پيشگويي و داستان رفتن وي در شكم ماهي
11. كتاب ميكاه: پيشگويي
12. كتاب ناحوم: پيشگويي
13. كتاب حبقوق: پيشگويي حضرت حبقوق نبي مدفون در تويسركان
14. كتاب صفنيا: پيشگويي
15. كتاب حجي: پيشگويي
16. كتاب زكريا: پيشگويي
17. كتاب ملاكي: پيشگويي

4-12- اپوكريفاي عهد عتيق

اينك براي آشنايي با اپوكريفاي عهد عتيق، نامهاي آن كتب را مي‌آوريم. لازم است اشاره كنيم كه نسخه‌هايي از كتاب مقدس كه داراي اپوكريفاست، هم از نظر تعداد كتب اپوكريفا و هم از نظر ترتيب، با يكديگر اختلاف دارند. منبع بيشتر اين كتابها، ترجمه سبعينه است.

تاكنون اپوكريفا به زبان فارسي ديده نشده است، اما نسخه‌هايي از آن به عربي و انگليسي و زبانهاي ديگر وجود دارد. يك مجموعه اپوكريفا در 241 صفحه به زبان عربي، مشتمل بر 10 كتاب زير است:

طوبيا
يهوديت
استر (يوناني)
حكمت
يشوع بن سيراخ
باروك
نامه ارميا
دانيال (يوناني)
مكابيان اول
مكابيان دوم

13- عقايد و احكام مذهبي

عالم ديني، پزشك و فيلسوف يهودي، موسي بن ميمون (1135 - 1204 م.) به آيين يهود، لباسي نو پوشاند و سيزده اصل براي آن ترتيب داد، به اين شرح:

1. وجود خدا
2. يگانگي او
3. مجرد بودن او
4. نداشتن زمان
5. حكمت او در امور
6. عدالت
7. قابل تقرب بودن از راه عبادت

اينها مربوط به خدا بود، اما ساير امور:

8. اعتقاد به نبوت
9.برتر بودن حضرت موسي (ع)
10. اعتقاد به آسماني بودن تورات
11. عدم جواز نسخ احكام
12. آمدن مسيحاي موعود
13. قيامت و جاودانگي نفس آدمي

1-13- خدا در يهوديت

يهوديت (مانند اسلام و مسيحيت) از آغاز بر توحيد استوار شده است و همه انبياي يهود، از حضرت موسي (ع) تا انبياي پرشمار بعدي، با شرك مبارزه كرده اند. بديهي است كه پيروان اديان توحيدي نيز در مواردي از دين خود غافل مي‌شوند و به گونه هايي از شرك روي مي‌آورند. اين مسأله هيچ گاه نظر پژوهشگران را نسبت به اصل اين اديان تغيير نداده است. آنان با قطع نظر از لغزشهاي پيروان يك دين، از تحقيقات خود دانسته اند كه اديان دو گونه‌اند:

الف) ادياني كه مردم را از شرك بر حذر مي‌دارند، مانند اديان ابراهيمي
ب) ادياني كه شرك را به مردم تعليم مي‌دهند، مانند اديان شرقي

نام خدا

نام خاص خدا در دين يهود، يهوه يعني باشنده (موجود) است. اين نام بسيار احترام دارد و بر زبان آوردن آن، حتي از طريق قرائت تورات حرام است. بر اثر اين تحريم، كسي تلفظ حقيقي آن را نمي‌داند و گاهي در كتابهاي علمي مغرب زمين، از باب احتياط آن را بدون حركت (YHWH) ثبت مي‌كنند.

اما گروهي از محققان برآنند كه تلفظ حقيقي آن يهوه است. هنگامي كه معبد سليمان بر پا بود، بالاترين مقام مذهبي يهود، حق داشت سالي يك بار در روز عاشوراي تقويم يهودي (دهم ماه تشري، در اوايل پاييز)، در قدس الاقداس آن معبد، نام يهوه را بر زبان آورد و دعا كند. هنگام تلاوت تورات، نام مزبور به ادوناي - به معناي آقاي من - تبديل مي‌شود و حركات همين كلمه را روي آن مي‌گذارند؛ از اين رو، گاهي آن را يهوه ضبط كرده اند. (22)

يكي ديگر از نامهاي خدا، اهيه اشر اهيه است به معناي هستم آنچه هستم. اين نام، در سفر خروج 3:14 و در برخي ادعيه اسلامي (مانند دعاي شب عرفه) آمده است، و بر اثر نسخه برداري افراد كم اطلاع، به آهيا شراهيا تبديل گرديده است.

راهنما:
"ابوالبختري، وهب بن وهب كه در آغاز عصر بنى‌العباس، به جعل حديث، اشتغال داشت، در يكي از احاديث ساختگي خويش، ياهو را اسم اعظم خدا معرفي كرد و اين امر، به مذاق صوفيان خوش‍ آمد و آن را ترويج كردند. تركيب "ياهو" از نظر دستور زبان عربي، كاملا غلط است و از يهوه، اقتباس ‍ شده است. يهو و ياهو، نام برخي از بتهاي خاورميانه قديم بوده است."

14- طهور انبيا

يهوديان، به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهاي كلامي گسترده اي دارند. همچنين براي نبوت، معناي ويژه‌اي قائلند كه پيشگويي است و پيامبران بزرگي همچون اشعيا، ارميا، حزقيال و هوشع به عنوان نبي يعني پيشگو شهرت دارند.

پيامبران بسياري در كتاب عهد عتيق مطرح شده اند. (23) اشعيا، ارميا، عاموس با بيانات شيواي خود به بني اسرائيل هشدار مي‌دادند و آنان را از عاقبت كارهاي زشت و ناروايشان بر حذر مي‌داشتند و متذكر مي‌شدند كه اسارت ذلت باري در پيش دارند. اما آنان به اين گفتارها كمترين توجهي نمي‌كردند و از سوي ديگر به قتل و حبس و آزار پيامبران خود كمر مي‌بستند (قرآن مجيد از اين امور بسيار سخن گفته است). هفده كتاب پايان عهد عتيق كه كتابهاي نبوت نام دارد، مشتمل بر اين پيشگوييهاست.

از 26 پيامبر مذكور در قرآن كريم، 20 تن به اهل كتاب مربوط مى‌شوند: آدم، نوح، ابراهيم، لوط، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، يوسف، موسي، هارون، داوود، سليمان، الياس، اليسع، عزيز (عزرا)، ايوب، يونس، زكريا، يحيي و عيسي.

از آن انبيا، 6 تن به اهل كتاب ربطي ندارند: ادريس (مگر به نام اخنوخ در سفر پيدايش باب 5: 24)، شعيب (مگر به نام رعوئيل در سفر خروج باب 2: 18 يا به نام يترون در سفر خروج باب 3: 1)، ذوالكفل، هود، صالح و محمد.

15- حكومت بني اسرائيل

پس از حضرت موسي (ع)، حضرت يوشع بن نون (ع) به امر خدا به رهبري قوم برخاست. وي از رود اردن كه از شمال به جنوب فلسطين كشيده شده است، گذشت و بلاد كنعان و حدود آن را فتح كرد. به ادعاي عهد عتيق سكنه بومي آن مناطق قتل عام شدند و آن سرزمين به بني اسرائيل اختصاص يافت. جريان اين جنگها در ششمين كتاب عهد عتيق، به نام صحيفه يوشع موجود است. پس از حضرت يوشع (ع) مردان بزرگي در بني اسرائيل به رهبري مردم اشتغال داشتند كه داوران بني اسرائيل ناميده مي‌شوند. آنان عموما سمت پيامبري يا پادشاهي نداشتند. تاريخ اين رهبران در سفر داوران آمده است.

آخرين داور بني اسرائيل حضرت سموئيل (ع) دو پسر داشت كه شايستگي رهبري قوم را نداشتند. از اين رو، مردم از آن حضرت درخواست كردند كه پادشاهي براي آنان برگزيند. در واقع بني اسرائيل در آن زمان پادشاهي نداشتند. سموئيل پس از اصرار زياد مردم، از طرف خدا جواني را به پادشاهي آنان نصب كرد.

نخستين پادشاه بني اسرائيل، حدود 1030 سال قبل از ميلاد انتخاب شد. نام اين پادشاه در عهد عتيق (كتاب اول سموئيل، باب 9 به بعد) شائول و در قرآن كريم طالوت است (بقره: 247).

پس از انتخاب نخستين پادشاه، جنگ مهمي ميان بني اسرائيل و فلسطينيان آن زمان رخ داد و پيروزي نصيب بني اسرائيل گرديد. مهمترين قهرمان اين قوم جليات بود كه در قرآن كريم جالوت ناميده شده است. وي به دست حضرت داوود (ع) كشته شد و لشكر وي گريخت.

حضرت داوود (ع) جانشين حضرت طالوت شد (حدود 1015 سال قبل از ميلاد) و حضرت سليمان (ع) به جاي پدرش حضرت داوود (ع) نشست و مهمترين و با شكوهترين دوران بني اسرائيل را به وجود آورد. وي معبد بسيار بزرگي در شهر اورشليم (يعني شهر سلامت) ساخت كه به نام هيكل سليمان معروف شد. (هيكل در زبان عبري به معناي ساختمان بلند است). اين معبد بعدا يك بار حدود 587 ق.م. به دست بختنصر و بار ديگر در سال 70 م. به دست شاهزاده رومي، تيتوس (Titus) خراب شد.

اهل كتاب بر مبناي محتويات دروغين عهد عتيق (كتاب اول پادشاهان، باب 11) معتقدند كه حضرت سليمان (ع) بر اثر وسوسه همسران بت پرست خويش، در آخر عمر بت پرست و خطاكار شد! قرآن كريم با تمجيد فراوان از آن حضرت، ساحت قدس وي را پاك كرده است.

پس از رحلت حضرت سليمان (ع)، فرزندش رحبعام زمام امور مملكت بني اسرائيل را در كف گرفت و چون وي به ستمكاري پرداخت گروهي از مردم از فرمان او بيرون رفتند و تنها دو سبط يهودا و بنيامين در سرزمين يهودا (به نام يكي از فرزندان حضرت يعقوب) كه بخش نسبتا كوچكتري بود، براي او باقي ماند. اين قسمت كه شامل شهر اورشليم (قدس) نيز مي‌شد، اهميت بسياري داشت و نام "يهودي" از اينجا مي‌آيد. ده سبط ديگر حكومت مستقلي به نام اسرائيل به رهبري فردي به نام يربعام بن ناباط در شمال فلسطين تشكيل دادند. يربعام يكي از استانداران حضرت سليمان (ع) بود.

تجزيه كشور مبداء ضعف و بدبختي آنان بود. پادشاهان يهودا و اسرائيل نيز عموما گنهكار بودند و مردم را به گناه و بت پرستي دعوت مي‌كردند.

16- اسارت بابل

به هر حال پيشگوييهاي انبياي بني اسرائيل تحقق يافت (24) و پس ‍ از چندي آشوريها كه در شمال بابل در عراق و سوريه كنوني حكمراني داشتند و پايتخت آنان شهر نينوا بود به اسرائيل تاختند و عده كثيري را به اسيري بردند. چند سال بعد، پادشاه بابل بختنصر كه در عهد عتيق نبوكدنصر (يعني بت ((نبو)) تاج را نگهداري مي‌كند) ناميده مي‌شود، به اورشليم حمله كرد و مردم يهودا را كشت و عده اي را به اسارت به بابل برد كه تا مدتي طولاني در آنجا بودند. اسير شدن مردم اسرائيل و يهودا موجب پراكندگي آنان در خاورميانه و سرزمينهاي ديگر شد. اين اسارت اهميت ويژه اي داشت ؛ زيرا گروهي از مردم اسرائيل نيز كه در حمله پيشين توسط آشوريها از اسارت معاف شده بودند، در اين يورش همراه با ساكنان يهودا به بابل كوچ داده شدند. اين موضوع جلاي بابل ناميده مي‌شود.

يهوديان در زمان اسارت، برخي آداب و اخلاق مشركان را پذيرفتند و كمتر كسي در بين آنان از جلاي وطن و اسيري و دشواري پرستش خدا رنج مي‌برد.

بايد توجه داشت كه انحصار طلبي و خود بزرگ بيني خوي و خصلت جدانشدني قوم كوچك يهود است و ساير اقوام جهان در واكنش به اين صفات، با يهوديان از در دشمني و ستيز در آمده و به تحقير آنان پرداخته اند. شايد نخستين ويراني شهر قدس و گرفتار شدن بني اسرائيل به دست بابليان در حدود شش قرن قبل از ميلاد نيز به همين علت بوده است. ارمياي نبي از جانب خداي متعال پيام آورده بود كه بني اسرائيل نبايد در برابر آن دشمن مقاومت كنند. ايشان اين پيام را به چيزي نگرفتند و آن پيامبر را زنداني كردند. پس از سقوط شهر قدس، ارميا آزاد شد (ارميا 39:14).

17- تجديد معبد

هنگامي كه كورش (يعني خورشيد) بنيانگذار سلسله هخامنشي بابل را فتح كرد، يهوديان آزاد شدند و اجازه بازگشت به سرزمين خود را يافتند. اما بسياري از آنان حاضر نبودند بابل را ترك كنند و در بابل و اطراف آن پراكنده شدند. اعلاميه كورش در مورد آزادي يهود حدود سال 538 ق.م. صادر شد. كورش با اين كار در ميان يهود محبوبيت زيادي به دست آورد.
گروهي از يهوديان نيز به فلسطين بازگشتند و به بازسازي شهر قدس آغاز كردند. در آن دوران همسايگان آن سرزمين احساس خطر كردند و مانع بر پايي يك حكومت مقتدر يهودي بر خاك فلسطين شدند. پس از آن حكومتهاي ناتواني در مناطق مختلف فلسطين بر پا شد و پس از چند قرن آشفتگي، شهر قدس براي بار دوم به دست روميان ويران شد و اين ويراني يهوديان را در جهان پراكنده ساخت. از آن پس، يهوديان در كشورهاي بيگانه زندگي سختي را مي‌گذراندند و انواع خواري و سركوفتگي را در جسم و جان خود مي‌چشيدند.

18- پيدايش كنيسه

پس از بازگشت يهود از بابل، جامعه ديني نظام تازه اي يافت و معابدي ساخته شد كه بعدا كنيسه (synagogue) ناميده شد.اين معابد مانند ساير معبدها معماري خاصي داشتند و در آنها قربانگاه و اماكن ويژه ديگري وجود داشت. هم اكنون نيز معبد يهوديان كنيسه ناميده مي‌شود.

قبله يهود معبد سليمان (مسجد اقصي) است. فقط سامريان قبله را كوه جرزيم در نزديكي شهر نابلس مي‌دانند. آنان روزي سه بار نماز مي‌خوانند: نماز صبح، نماز عصر و نماز مغرب. در صورتي كه دست كم ده مرد در كنيسه وجود داشته باشد نماز برگزار مي‌شود و در اين حال يك نفر كه معمولا پيرتر از سايرين است و عبري را خوب مي‌داند، جلو مي‌ايستد و قسمتهايي از تورات يا دعاهايي به عبري مي‌خواند و در مواردي ركوع مي‌كنند. معروفترين عبارتي كه خوانده مي‌شود، شمع (يعني بشنو) نام دارد كه از تورات گرفته شده است:

(4)اي اسرائيل بشنو يهوه خداي ما يهوه واحد است (5) پس يهوه خداي خود را به تمامي جان و تمامي قوت خود محبت نما(تثنيه 6:4-5).

19- تأثير عقايد مزديسني و فرهنگ پارسي

يهوديان نيز مانند ساير اقوام تحت تاءثير محيط قرار داشتند و پس از تماس با برخي تمدنهاي باستاني، خواسته يا ناخواسته، بسياري از مفاهيم و اعمال آنها را وام گرفتند، ولي بايد توجه داشت كه آنان پيوسته و در تمام موارد، مسائل ياد شده را به رنگ اخلاقيات توحيدي خاص ‍ خويش در مي‌آوردند. مثلا داستان طوفان نوح، خواه از بابليها اقتباس ‍ شده باشد يا نه، آن گونه كه در سفر پيدايش آمده است، از خداي واحد، مهربان و درستكار سخن مي‌گويد. اين داستان به داستان پر- نپيشتيم (napishtim-Per) كه روي الواح ميخي حك شده است و علاوه بر شرك صريح، خداياني خودخواه، ستيزه جو، احساساتي و حسود را مطرح مي‌كند، چندان شباهتي ندارد. اين تمايز در ساير داستانها و قوانين و باورهايي كه گفته مي‌شود يهود از اقوام ديگر اقتباس كرده اند، نيز مشهود است.

در تورات تقريبا ذكري از قيامت نيست (مگر يكي دو اشاره مبهم، مثلا تثنيه باب 8: 16). از نظرات تورات (لاويان باب 26 و تثنيه باب 28) دينداري و بي ديني در جلب نعمتهاي اين جهان و سلب آنها تاءثير مستقيم و قطعي دارند. از سوي ديگر، كتاب تلمود از قيامت بسيار سخن گفته است.

يكي از باورهاي اصيل يهوديت، كه به تصور پژوهشگران، از بيگانگان گرفته شده، اعتقاد به رستاخيز مردگان است. اين اعتقاد با آرمان مسيحايي گره خورده و چيزي مانند اعتقاد به رجعت را پديد آورده است. ايرانيان باستان مي‌گفتند: «در زمان آينده، پس از آنكه آهورمزدا بر هماورد خود انگرو مئنيو، پيروز شود و او را نابود كند، مردگان برخواهند خاست». ولي شكل عالي و معنوي اين آموزه دستاورد اصيل، الهامات يهود است و با اعتقاد خشك و بي روح مغان ايران زمين، شباهتي ندارد.

به گفته پژوهشگران، اعتقاد به جاودانگي روح، از قديم ميان بني اسرائيل وجود داشته، و در چندين مورد از كتاب مقدس بدان اشاره شده است؛ ولي آن باور پس از بازگشت از بابل، با عقيده به جاودانگي قوم و قيام مسيحا پيوند خورد و اعتقاد به رستاخيز مردگان را پديد آورد. اين نظريه با قرآن مجيد تعارض دارد؛ زيرا از داستان برانگيخته شدن حضرت موسي (ع) در اوايل سوره طه به روشني مي‌فهميم كه اعتقاد به رستاخيز در نخستين پيام او وجود داشته است. (25)

20- اعياد يهود

يهود عيدهايي دارند از اين قرار:

1. روز شنبه: در اين روز افراد خانواده دسته جمعي غذا مي‌خورند و طي آن، بزرگ خانواده جام شرابي بر دست مي‌گيرد و با خواندن دعا، آن را تبرك مي‌كند و افراد خانواده از آن شراب مي‌خورند. تعطيل شنبه يكي از ده فرمان است (خروج باب 20: 8-11).(26)

2. عيد اول ماه: به عبري به آن روش حودش مي‌گويند كه به معناي آغاز ماه است.

3. سال هفتم يا سال انفكاك: طبق تورات هر هفت سال يك بار بايد وامها را بخشيد و كارهايي انساني از قبيل آزاد كردن بردگان اسرائيلي و مانند آن انجام داد (تثنيه 15). نام عبري اين سال شميطا به معناي رها كردن است.
4. سال يوبيل:اين عيد هر پنجاه سال يك بار مي‌آيد كه اعمال انساني و اخلاقي بسياري در آن انجام مي‌شود (لاويان باب 25).

5. عيد فصح: در لغت به معناي چشم پوشي كردن است كه به مناسبت چشم پوشي خداوند از قتل نخست زادگان بني اسرائيل در حين نزول اين بلا به فرعونيان چنين نامي به آن داده شده است). اين عيد هفت روز طول مي‌كشد و آغاز آن چهاردهم ماه نيسان در فصل بهار است و مراسم آن در تورات (خروج باب 12) آمده است. اين عيد مهمترين عيد است و مسيحيان نيز به خاطر تقارن آن با خاك سپاري حضرت عيسي (ع) آن را گرامي مي‌دارند. از دو سه قرن پيش تاكنون گاهي يهوديان متهم شده اند كه يك كودك يا بزرگسال مسيحي را كشته و از خون آنان در مراسم عيد فصح استفاده كرده اند. كتابهايي نيز در اين باب نوشته شده است.

6. عيد هفته‌ها: اين عيد پنجاه روز پس از عيد فصح به مناسبت گذشتن هفت هفته و آماده شدن محصول برگزار مي‌شود. نام عبري آن شاووعوت يعني هفته هاست.

7. عيد اول سال: اين عيد كه به عبري روش هشانا (رأس السنة) ناميده مي‌شود در اوايل مهر (اعتدال خريفي) قرار دارد. در آن روز به نشانه آمادگي براي ده روز ايام توبه بوق مي‌نواختند. روز دهم اهميت خاصي داشت و به آن يوم ها كيپور مي‌گفتند.

8. يوم كيپور: يعني روز كفاره ؛ اين عيد مهم در دهمين روز ماه تشري واقع است و آن را ((عاسور)) يعني عاشورا مي‌نامند. يهوديان از غروب روز قبل تا شبانگاه اين روز، به منظور كفاره گناهان، روزه مي‌گيرند و از خوردن، آشاميدن، استحمام و كار پرهيز مي‌كنند و در كنيسه ها به عبادت و استغفار مشغول مي‌شوند. در آن روز، يهوديان بنيادگرا لباس ويژه اي بر تن مي‌كنند و از پوشيدن كفش چرمي خودداري مي‌كنند.

9.عيد سايبانها: در روز بيست و دوم ماه تشري به نشانه زندگي كردن بني اسرائيل در خيمه هاي تيه در عصر حضرت موسي (ع) مدت يك هفته در خيمه زندگي مي‌كنند نام اين عيد به زبان عبري سكوت يعني سايبانهاست.

10. عيد گشايش: در عبري حنوكا ناميده مي‌شود؛ يادبود پيروزي يهود بر استعمارگران يوناني در سال 168 ق.م. است. در اين روز معبد سليمان به دست يهود از پليديها و خرابيهاي دشمن تطهير شد.اين عيد يك هفته پس ‍ از عيد سايبانهاست.

11. عيد قرعه‌ها: در عبري پوريم نام دارد. اين روز به مناسبت رفع خطر قتل عام يهوديان به توطئه هامان وزير خشايارشا عيد قرار داده شده است. شرح مفصل اين ماجرا در كتاب استر در عهد عتيق آمده است. وجه تسميه اين روز آن است كه هامان براي تعيين روز اعلام تصميم خود به پادشاه قرعه كشيده بود. مزبور در ماه اسفند قرار دارد.

ادامه دارد ...

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۹:۳۰ ق.ظ

جلسه 8 - يهوديت 1

سلام

تغييرات:
در اين جلسه، تغييراتي داده شده است. (پنجشنبه 26 خرداد)

اين جلسه، اختصاص دارد به آيين يهود. توجه شما را به قسمتهاي "عهد عتيق"، "عقايد و احكام مذهبي" و "ارجاع به كتاب مقدس"، جلب مي‌كنم.

يهوديت (1)

فهرست:

1- عبرانيان
2- حضرت ابراهيم (ع)
3-اسماعيل (ع) و اسحاق (ع)
4- اسرائيل
5- دين مردم صحرانشين
6- تحول افكار در اقوام بني‌اسرائيل
7- حضرت موسي (ع)
8- تأسيس يهوديت
9- الواح و ده فرمان
10- گوساله پرستي
11- تورات يا تاريخ يهود
12- عهد عتيق
ارجاع به كتاب مقدس
1-12- بخش تاريخي عهد عتيق
2-12- حكمت مناجات و شعر
3-12- پيشگوييهاي انبياء
4-12- اپوكريفاي عهد عتيق

 عبرانيان

يهوديان مانند اعراب و آشوريان، از نژاد سامي هستند. زبان، ادبيات، فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات اين اقوام چنان به يكديگر نزديك است كه دانشمندان معتقد شده‌اند اصل آنها به يك جا مي‌رسد و براي بررسي و تحقيق در زمينه فرهنگ هر يك از اين اقوام، بايد نظري هم به فرهنگ ساير اقوام سامي انداخت. مثلا اگر به بررسي ادبيات عرب مشغول باشيم، با مطالعه و تحقيق در زبانهاي عبري، سرياني و حبشي، در كار خود موفقيت بيشتري كسب خواهيم كرد.

از سابقه تاريخي قوم عبراني، اطلاع دقيقي در دست نيست. برخي دانشمندان معتقدند كه نام "عبراني" را كنعانيان، پس از ورود حضرت ابراهيم (ع) به سرزمين كنعان به او داده‌اند و وي را عبراني خوانده‌اند كه بعدها جزو القاب او شد و لقب مذكور، در خاندان وي باقي ماند؛ زيرا عبراني از ماده « ع ب ر » به معناي گذر كردن از نهر بر مي آيد؛ به اعتبار اين كه حضرت ابراهيم (ع) از رود فرات عبور كرد و وارد كنعان شد.

برخي نيز معتقدند كه عبراني منسوب به عابر نياي حضرت ابراهيم (ع) است. همچنين كساني باتوجه به نام "آرز" پدر (يا عموي) آن حضرت، گفته اند اصل خاندان وي آريايي است. اما دانشمندان اين نظريه را تأييد نمي كنند. زيرا از معناي لغوي واژه آزر در قرآن كريم و متون اسلامي اطلاع درستي نداريم. نام پدر حضرت ابراهيم (ع) در تورات "تارح" است.

2- حضرت ابراهيم (ع)

عظمت ابراهيم خليل (ع) به حدي است كه وي همواره موجب نزاع يهوديت، مسيحيت و اسلام بوده است و هر يك، آن حضرت را از خود مي دانند. از اين رو، خداي متعال فرموده است : « مَا كَانَ إبراهيمُ يَهُودِيا و لَا نَصْرَانِيا وَلكِن كانَ حَنيفا مُسْلِما و مَا كانَ مِنَ المُشْرِكينَ » (آل عمران:67). وي حتي ميان مشركان، مكاني بلند داشت و آثار وي، در مكه مكرمه، مورد زيارت و تقديس آنان قرار مي‌گرفت.

نسبت حضرت ابراهيم (ع) تا حضرت آدم (ع) در تورات آمده است. نسب نامه‌هاي تورات، به كتب اسلامي نيز راه يافته و بدون دقت در اصل و منشاء آن، پذيرفته شده است.

به عقيده اهل كتاب (در نتيجه جمعبندي حوادث كتاب مقدس) حضرت ابراهيم (ع)، حدود 2000 سال قبل از ميلاد، يعني حدود 4000 سال پيش در شهر "اور" به دنيا آمد و به گفته تورات در آغاز "ابرام" (يعني در بلند مرتبه) ناميده مي شد. خداي متعال نام وي را در سن نود و نه سالگي به "ابراهيم" (يعني پدر اقوام) تبديل كرد. شهر اور نزديك يك قرن پيش در عراق، در ساحل فرات، از زير خاك بيرون آمد و آثار باستاني بسياري در آنجا يافت شد.

به گفته تورات، پدر حضرت ابراهيم (ع) كه تارح ناميده مي‌شد، پسر خود حضرت ابراهيم (ع) و همسر وي، ساره و نوه خويش، حضرت لوط (ع) را برداشت و به سرزمين كنعان، در غرب فلسطين، عزيمت كرد. آنان در بين راه از ادامه سفر منصرف شدند و در شهر حران، سكونت گزيدند. اين شهر در جنوب تركيه فعلي و در مرز سوريه قرار داد.

پدر حضرت ابراهيم (ع) در تورات، تارح خوانده مي‌شود؛ ولي قرآن مجيد وي را آرز بت پرست معرفي كرده است. (انعام : 74) پدر حضرت ابراهيم (ع) در سلسله اجداد حضرت رسول اكرم (ص) قرار مي‌گيرد. علماي شيعه، معتقدند همه پدران آن حضرت تا حضرت آدم (ع) يكتا پرست بوده‌اند، و به همين دليل گفته اند آرز، عموي آن حضرت بوده و استعمال «اب» به جاي « عم» در زبان عربي صحيح است؛ از آن جمله در قرآن كريم (بقره :133) چنين چيزي ديده مي‌شود.

تورات مي‌گويد حضرت ابراهيم (ع) در 75 سالگي به امر خدا از شهر حران، عازم كنعان شد. وي همسر خود ساره و برادر زاده اش حضرت لوط و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگي به كنعان رفتندو در آنجا روي كوهي در شرق بيت ايل خيمه زدند. حضرت ابراهيم (ع)  پس از چندي در حبرون (الخليل) ساكن شد و تا آخر عمر در آنجا بود و اكنون مقبره خانوادگي وي در آن مكان است. حضرت لوط (ع) به شهر سدوم و شهرهاي مجاور آن رفت. مردم آن شهر، به سبب نافرماني و بي‌اعتنايي به پيام وي به امر خدا نابود شدند. اين حادثه در قرآن مجيد نيز آمده است.

دو موضوع بسيار مهم در تاريخ حضرت ابراهيم (ع) وجود دارد كه در تورات كنوني، اشاره‌اي به آنها نشده است‌:

1- جريان بت شكني و به آتش افكندن وي
2- داستان بناي كعبه

قرآن مجيد (در سوره‌هاي انبياء و صافّات) داستان بت شكني و به آتش افكندن او را آورده است. همچنين قرآن كريم از بناي كعبه به دست آن حضرت و به كمك حضرت اسماعيل (ع) سخن مي‌گويد (بقره: 127). از آنجا كه اين فرزند در پيري به او عطا شد (ابراهيم : 39)، بناي كعبه بايد در اواخر عمر شريف وي صورت گرفته باشد.

تورات، داستان ذبح فرزند را مي‌آورد و مي‌گويد حضرت ابراهيم (ع) مأموريت يافت حضرت اسحاق (ع) را قرباني كند؛ ولي اين مسئله را با وي در ميان نگذاشت و به او گفت: « مي خواهم گوسفندي قرباني كنم و آن گوسفند را خداوند برايم خواهد فرستاد ».

اما در قرآن مجيد چنين آمده است: « فَلَما بَلَغَ مَعَهُ السَعْيَ قالَ يَا بُنَي انِ أرَي في المَنانِ أنَي أذْبَحُكَ فَانْظُر مَاذا تَرَي قالَ يَا أبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إنْ شَاءَ اللهُ مَنَ الصَابِرِينَ » (صافات: ‌102) همان طور كه مي‌دانيم فرزند از مرگ نجات يافت و خداوند قوچي را فديه او قرار داد.

3- اسماعيل و اسحاق (ع)

درباره حضرت ابراهيم (ع) در تورات مي‌خوانيم:

بعد از اين وقايع، كلام خداوند در رؤيا به ابرام رسيده، گفت: « اي ابرام! مترس من سپر تو هستم و اجر بسيار عظيم تو » (2) ابرام گفت: « اي خداوند يَهْوَهْ! مرا چه خواهي داد و من بي اولاد مي‌روم و اختيار خانه‌ام در دست اين العاذار دمشقي است. (3) و ابرام گفت : « اينك مرا نسلي ندادي و خانه زادم وارث من است. » (4) در ساعت، كلام خداوند به وي در رسيده گفت « اين وارث تو نخواهد بود؛ بلكه كسي كه از صلب تو در آيد وارث تو خواهد بود. » (5) و او را بيرون آورده گفت : « اكنون به سوي آسمان بنگر و ستارگان را بشمار. هرگاه آنها را تواني شمرد » پس به وي گفت : « ذريت تو چنين خواهد بود. … (18) در ان روز خداوند به ابرام عهد بست و گفت: « اين زمين را از نهر مصر تا به نهر عظيم، يعني نهر فرات به نسل تو بخشيده‌ام.» (پيدايش باب 15: 1-18)

سپس تورات، عهد ياد شده را به حضرت اسحاق (ع) نياي بني‌اسرائيل اختصاص مي‌دهد و در همان سفر پيدايش مي گويد:

(18) و ابرام به خدا گفت: « كاش كه اسماعيل در حضور تو زيست كند » (19) خدا گفت: به تحقيق، زوجه‌ات ساره براي تو پسري خواهد زاييد و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وي استوار خواهم داشت تا با ذريت او بعد از او عهد ابدي باشد. (20) و اما در خصوص اسماعيل، تو را اجابت فرمودم. اينك او را بركت داده، بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم. دوازده رئيس از وي پديد آيند و امتي عظيم از وي بوجود آوردم (21) ليكن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت كه ساره او را بدين وقت در سال آينده براي تو خواهد زاييد » (پيدايش باب 17: 18-21)

به گفته تورات، خداوند بارها به حضرت ابراهيم (ع) وعده نسل فراوان داده بود. كنيز آن حضرت به نام هاجر، پسري را به دنيا آورد كه اسماعيل (يعني خدا مي‌شوند) ناميده شد. پس از چهارده سال فرزندي به دنيا آورد كه او را اسحاق (يعني مي‌خندد) ناميدند.

كتاب تورات در اين قسمت، به كوتاهي سخن مي‌گويد و فقط اشاره مي‌كند كه حضرت اسماعيل (ع) در "فاران" ساكن شد و مادرش براي او زني از مصر گرفت. ساير مسائل مربوط به وي در تورات به فراموشي سپرده شده است. حتي يك جمله درباره بناي كعبه در اين كتاب ديده نمي‌شود. پيدا شدن آب براي اسماعيل (ع) نيز كه طبق احاديث اسلامي در مكه بوده و اكنون هم به نام "زمزم" باقي است، به گفته تورات در مكاني به نام "بــِئر شبع" بوده است!

ازنظر تورات، حضرت اسحاق (ع) جانشين حضرت ابراهيم خليل (ع) گرديد و دو فرزند، توأم براي او به دنيا آمد. آنكه نخست ديده به جهان گشود، "عيسو" ناميده شد. اين كلمه در لغت به معناي "پُر مُو" است. به گفته تورات، اين كودك در هنگام تولد، موهاي بسياري بر تن داشت. فرزند ديگر، يعقوب (يعني تعقيب كننده) خوانده شد. زيرا هنگام تولد كودك قبلي را تعقيب كرد و پس از او به دنيا آمد.

4- اسرائيل

حضرت يعقوب (ع) دوزاده پسر داشت و به "اسرائيل" ملقب بود. اهل كتاب اين اسم مركب را چنين معنا مي كنند: كسي كه بر خدا مظفر شد؛ ولي اصل معناي آن در عبري چنين است‌: كسي كه بر قهرمان پيروز شد. به گفته تورات، كشتي گرفتن حضرت يعقوب (ع) با خدا كه به پيروزي او بر خدا انجاميد، علت ملقب شدن وي به اسرائيل است (پيدايش باب 32: 24 – 32). اهل كتاب از زمانهاي قديم گفته‌اند كه مقصود از خدا در اين داستان يكي از فرشتگان خداست. (رك: هوشع باب 12: 3-4)

پس از چندي، حادثه مفقود شدن حضرت يوسف (ع) پيش آمد و سرانجام اين موضوع موجب شد بني‌اسرائيل در مصر اقامت كنند. مطالب سفر پيدايش تورات به اينجا خاتمه مي‌يابد.

در آغاز سفر خروج تورات، مي‌خوانيم كه دوازده پسر حضرت يعقوب (ع) در مصر زندگاني خوبي داشتند و نسل ايشان در آن سرزمين منتشر شد. مدت توقف آنان در مصر چهارصد و سي سال بود (خروج باب 12: 40). دوزاده قبيله بني‌اسرائيل كه در اصطلاح "سبط" ناميده مي‌شوند در علوم و فنون پيشرفت كردند و همين امر، موجب حسادت مصريان شد.

علاوه بر اين، مصريان مي‌ترسيدند بني‌اسرائيل با نيروي خود، زمام امور را به دست گيرند، از اين رو به استضعاف آنان اقدام كردند و كارهايي دشوار و جانكاه به عهده ايشان گذاشتند. همچنين مقرر شد كه قابله‌هاي مصري، نوزادان پسر بني‌اسرائيل را براي كشتن معرفي كنند و فقط داشتن دختر براي آنان مجاز باشد.

5- دين مردم صحرانشين

عبرانيان در آغاز، قومي صحرانشين بودند و نخستين اقامت آنان در شهرها، در زمان حضرت يوسف (ع) بود. صحرانشيني در اعتقادات و مراسم ديني آن قوم، تأثير فراواني داشت. هنگامي كه حضرت موسي (ع) آنان را از دست فرعون نجات داد، مجبور شدند مدت چهل سال در صحراي سينا بمانند؛ ولي پس از آن، پيوسته در شهرها به سر مي‌بردند و تمدني را پايه گذاري كردند كه ميراث گرانبهاي قوم يهود شد. مسيحيت نيز زاييده همين تمدن است.

6- تحول افكار در اقوام بني‌اسرائيل

تحول افكار ملتها، امري عادي و طبيعي است و عبرانيان، در خلال كوچ و جابجايي، تحت تأثير انديشه‌هاي ملل گوناگون قرار مي‌گرفتند. در سوره اعراف، آيه 138 آمده است كه بني‌اسرائيل هنگام خروج از دريا و نجات از دست فرعون، به گروهي بت‌پرست برخوردند.

آنان از حضرت موسي (ع) تقاضا كردند براي ايشان نيز بتي قرار دهد و اين خواسته به شدت رد شد. همچنين هنگامي كه در مصر مستقر بودند، باورهاي مصريان درآنان، تأثير گذاشته بود؛ به گونه‌اي كه پس از ترك آن سرزمين، به تقليد مصريان كه گاو را مقدس مي‌دانستند، آنان نيز گوساله‌اي ساختند و به عبادت آن مشغول شدند.

7- حضرت موسي (ع)

در باب دوم سفر خروج تورات، مي‌خوانيم كه يك تن از بني‌اسرائيل، با يكي از دختران قبيله خود، ازدواج كرد و داراي پسري شد. مادر نوزاد به منظور نجات وي از چنگال مأموران فرعون، او را مدت سه ماه پنهان كرد. از آنجا كه مخفي نگه داشتن كودك براي هميشه ممكن نبود، مادرش صندوقي تهيه كرد و منافذ آن را با قير اندود، و كودك را در آن نهاد و در ميان نيزارهاي رود نيل، رها كرد. خواهر وي در آن حوالي ايستاد تا ببيند چه بر سر او خواهد آمد.

اندكي پس از آن، دختر فرعون كه براي شستشو، به سوي نيل آمده بود، صندوق را مشاهده كرد و يك تن از كنيزان خود را به دنبال صندوق فرستاد. هنگامي كه صندوق را براي وي آوردند، آن را گشود و ديد، كودكي در آن گريه مي كند. دل او بر آن كودك سوخت و گفت معلوم مي‌شود اين كودك از بني‌اسرائيل است.

در آن حال خواهر كودك، جلو آمد و پيشنهاد كرد زني را براي شير دادن وي بياورد. دختر فرعون پذيرفت و خواهر كودك، مادر خود را نزد آنان آورد. دختر فرعون به او گفت اين كودك را با خود ببر و شير بده، من نيز مزد تو را خواهم داد.  پس از چند سال وقتي كودك بزرگ شد مادرش او را نزد دختر فرعون برد. دختر فرعون او را به پسري پذيرفت و نام موسي ("موشه" در عبري يعني: از آب كشيده شده) را به او نهاد.

اين داستان با آنچه خداوند متعال در سوره قصص فرموده است، بسيار نزديك است. بر اساس برخي محاسبات تاريخي، اين حادثه در حدود 1250 ق.م. رخ داده است.

به هر حال، حضرت موسي (ع) امور قوم خود را سامان داد و آنان را براي مبارزه با كافران آماده كرد و احكام خدا را به آنان تعليم داد. وي قوم بني‌اسرائيل را بركت داد و در صد و بيست سالگي در مكاني به نام "مو آب"، حوالي درياي ميت، درگذشت و بني‌اسرائيل براي او سي روز عزاداري كردند. اين جريان در آخر سفر تثنيه يافت مي‌شود و تورات، بدان پايان مي‌يابد:

(5) پسر موسي، بنده خداوند در آنجا به زمين موآب بر حسب قول خداوند مرد (6) و او را در زمين موآب در مقابل بيت فعور در دره دفن كرد و احدي قبر او را تا امروز ندانسته است. (7) و موسي چون وفات يافت، صد و بيست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش كم شده بود (8) و بني‌اسرائيل براي موسي در عربات موآب سي روز ماتم گرفتند. پس روزهاي ماتم و نوحه گري براي موسي سپري گشت (9) و يوشع بن نون از روح حكمت مملو بود؛ چون كه موسي دستهاي خود را بر او نهاده بود و بني‌اسرائيل او را اطاعت نمودند و برحسب آنچه خداوند به موسي امر فرموده بود، عمل كردند. (10) و نبيي مثل موسي تا بحال در اسرائيل، برنخاسته است كه خداوند او را روبرو شناخته باشد. (11) در جميع آيات و معجزاتي كه خداوند او را فرستاد تا آنها را در زمين مصر به فرعون و جميع بندگانش و تمامي زمينش بنمايد (12) و در تمامي دست قوي و جميع آن هيبت عظيم كه موسي در نظر همه اسرائيل نمود (تثنيه باب 34: 5-12).

8- تأسيس يهوديت

در باب سوم سفر خروج، مي‌خوانيم كه حضرت موسي (ع) در بيابان "حوري" در دامنه كوه، صداي خداي متعال را از ميان آتشي از بوته خار شنيد كه با او سخن مي‌گويد.

در قرآن مجيد، نخستين سخن خداوند از درختي در بيابان طوي چنين آمده است:

فَلَما أتَاهَا نُودِي يَا مُوسَي أنَي اَنَا رَبْكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَكَ بِالْوَادِ المُقَدَسِ طُويَ. و اَنَا اخْتَرتُكَ فَاسْتَمِع لِما يُوحَي. إنَني أنَا اللهُ لا إلهَ اِلا أنا فَاعْبُدْنِي وَ أقِم الصَلَوهَ لِذِكري. إنَ السَاعَهَ آتَيه أكادُ أخْفِيهَا لِتُجْزي كُلُ نَفس بِما تَسْعَي. فَلاَ يَصُدَنَكَ عَنْها مَن لا يُؤمِنُ بِهَا وَ اتَبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَي (طه 11-16)

تورات مي‌گويد خداوند به حضرت موسي (ع) وعده داد بني‌اسرائيل را از دست مصريان نجات دهد و سرزمين كنعان و حدود آن را كه اماكن پر بركتي بودند، به ايشان عطا كند. از اين رو حضرت موسي (ع) رسالت يافت نزد فرعون برود و از او بخواهد كه بني‌اسرائيل را رها كند وي با معجزاتي عازم مصر شد و مقرر گرديد حضرت هارون (ع) به وي كمك كند.

به گفته تورات، خداي متعال به حضرت موسي (ع) قدرت داد تا به اعجاز، عصاي خود و برادرش را به اژدها تبديل كند و نيز از دست خود، نور سفيدي ساطع نمايد. فرعون، جمعي از جادوگران را گرد‎ آورد تا با حضرت موسي (ع) مسابقه بدهند. اژدهاي مزبور، تمامي آلات و ادوات آنان را بلعيد و آنان دانستند كه كار آن حضرت، جادو نيست.

به فرموده قرآن مجيد، آنان بدون ترسي از فرعون، به حضرت موسي (ع) ايمان آوردند. پس از اين معجزات، چند عذاب بر مصريان فرود آمد و هر بار فرعون، قول مي‌داد بني‌اسرائيل را مرخص كند،؛ اما به قول خود عمل نمي‌كرد. تورات ده نوع عذاب را بر مي‌شمارد:

تبديل شدن آبهاي مصريان به خون
زياد شدن قورباغه ميان آنان
زياد شدن پشه
زياد شدن مگس
مرگ حيوانات مصريان بر اثر وبا
مبتلا شدن مصريان و چارپايان آنان به دمل
فرود آمدن  تگرگ بر آنان و تلف شدن مقدار زيادي از حيوانات و مزارع
زياد شدن ملخ
تاريك شدن مساكن مصريان تا سه روز
هلاك شدن نخست زادگان انسان و حيوان همه مصريان، حتي نخست زاده خود فرعون

قرآن مجيد، نشانه‌هاي حضرت موسي (ع) را نُه عدد مي داند (اِسراء:‌‌‌ 101) و ظاهرا مقصود، تنها نشانه‌هايي است كه براي فرعون آورده بوده وگرنه به صريح قرآن كريم و تورات، معجزات آن حضرت بيش از اين عدد بوده است. برخي از اين عذابها در قرآن مجيد به گونه‌اي مذكور است (اعراف 130 و 133)

به گفته تورات، فرعون سرانجام تسليم شد و حضرت موسي (ع) و هارون (ع) را شبانه طلبيد و به آنان گفت با بني‌اسرائيل به هر جا كه مي‌خواهيد برويد. پس آنان به سوي درياي سرخ در شرق مصر كوچ كردند و آنجا اردو زدند. پس از چندي فرعون پشيمان شد و با لشكر خود به تعقيب آنان شتافت. قوم موسي از دور، آمدن فرعونيان را مشاهده كرد. در آن هنگام حضرت موسي (ع) دست خود را به طرف دريا دراز كرد و دريا شكافته شد و خشك گرديد و بني‌اسرائيل به آساني از آن عبور كردند. آنگاه لشكريان فرعون وارد شدند و حضرت موسي به امر خداوند با اشاره دست، آنان را غرق كرد. تورات، درباره غرق شدن فرعون چيزي نگفته است.

از قرآن مجيد و احاديث اسلامي بر مي‌آيد كه بني‌اسرائيل به امر خدا از مصر خارج شدند؛ نه به اذن فرعون (شعراء : 52). همچنين به صريح قرآ‎ن كريم، حضرت موسي (ع) به فرمان الهي عصاي خود را به دريا زده، نه اينكه دستش را به سوي دريا دراز كند.

بني‌اسرائيل در حوالي "شبه جزيره سينا" توقف كردند و در آنجا براي آنان از آسمان چيزي مانند شبنم و نيز مرغ بلدرچين كه به عربي "سلوي" ناميده مي‌شود، فرود مي‌آمد و آنان آنها را مي‌خوردند. اين جريان تا چهل سال يعني در تمام مدت سرگرداني بني‌اسرائيل در بيابان ادامه داشت. تورات مي‌گويد آن غذاي شبنم گونه "من" ناميده شد. زيرا بني‌اسرائيل با ديدن آن به زبان عبري پرسيدند : « مان هوء » يعني آن چيست؟

9- الواح و ده فرمان

هنگامي كه سه ماه از خروج بني‌اسرائيل از مصر گذشته بود، حضرت موسي (ع) مأموريت يافت براي گفتگو با خداوند به بالاي طور سينا (كوه سينا) برود. وي در آنجا دو لوح دربافت كرد كه فرمانهاي خداوند بر آنها نقش بسته بود. قرآن كريم از « الواح » به صيغه جمع نام مي‌برد (اعراف: 145). از جمله آن فرمانها، ده حكم بسيار مهم است كه به ده فرمان معروف شده است:

براي خود، خدايي جز من نگيريد
به بت سجده نكنيد
نام خدا را به باطل نبريد
شنبه را گرامي بداريد
پدر و مادر را احترام كنيد
كسي را به قتل نرسانيد
زنا نكنيد
دزدي نكنيد
بر همسايه، شهادت دروغ ندهيد
به اموال و ناموس همسايه، طمع نورزيد

پس از آن، تفصيلاتي درباره اين احكام در باب 21 به بعد سفر خروج آمده است.

10- گوساله پرستي

تورات مي‌گويد وقتي بني‌اسرائيل مشاهده كردند حضرت موسي (ع) در مراجعت از طور سينا تأخير كرد، نزد حضرت هارون (ع) رفتند و از او درخواست كردند تا براي آنان خداياني بسازد و آن حضرت از طلاهاي آنان، گوساله ساخت و آنان را به پرستش آن تشويق كرد. خداوند موضوع را به حضرت موسي (ع) اطلاع داد و خواست آنان را هلاك كند؛ اما بر اثر شفاعت وي از آن صرفنظر كرد. حضرت موسي (ع) آن دو لوح را برداشت و به سوي بني‌اسرائيل آمد.

هنگامي كه وي كار زشت آنان را مشاهده كرد، لوحها را بر زمين زد و به مؤاخذه برادرش پرداخت و گوساله را سوزانده و خرد كرد و آن را در آب ريخت و به بني‌اسرائيل نوشاند. سپس امر كرد شمشيرهاي خود را بردارند و به مدت نصف روز يكديگر را بكشند.

قرآن مجيد، داستان مذكور را تقريبا به همين وضع در موارد مختلف نقل كرده است، جز اينكه ساحت مقدس حضرت هارون (ع) را از چنين كار نارواي، پاك دانسته است. (طه : 90)

سازنده گوساله در قرآن كريم فردي به نام "سامري" است. اهل كتاب به كلمه « سامري » در قرآن كريم اعتراض كرده و گفته‌اند چنين كسي وجود نداشته است؛ زيرا سامري به شهر سامره در فلسطين منسوب است و آن شهر را پادشاهي به نام عمري كه سالها پس از حضرت موسي مي زيسته، ساخته است. (كتاب اول پادشاهان باب 16: 24)

مرحوم علامه بلاغي، پاسخ داده است كه در بني‌اسرائيل، فردي بنام "شمرون بن يساكار بن يعقوب" وجود داشته كه خاندان وي، "شمروني" ناميده مي شود. (پيدايش باب 46: 13 و اعداد باب 26: 24) "شمروني" در تلفظ عربي، "سامري" شده است.

تورات، مي‌گويد خداوند به حضرت موسي (ع) دستور داد وي دو لوح سنگي مانند لوحهاي خرد شده بتراشد تا خداوند، وصاياي مذكور را بر آنها بنويسد. قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره كرده است. (اعراف: 154)

ادامه دارد ...

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۹:۱۰ ق.ظ

جلسه 7

سلام

تغييرات:
- در اين جلسه، اصلاحاتي، انجام شده است. (سه‌شنبه 17 خرداد)

اين جلسه، اختصاص دارد به اديان ايران باستان.

6- ايران باستان

فهرست:

1- آيين مغان
2- مهرپرستي

1-2- مبادي، رسوم و عبادات
3- دين زردشت

1-3- سرگذشت زردشت
2-3- تعاليم زردشت
3-3- اوستا
4-3- داستان خلقت و دو گانه پرستي
5-3- خدايان
6-3- آخر الزمان
7-3- بقاي روح
8-3- وضع كنوني
4- مانويت
1-4- سرگذشت ماني
2-4- منابع مانوي
3-4- تعاليم و مباني
5- مزدك
1-5- سرگذشت مزدك
2-5- قيام مزدك
3-5. ديدگاه‌ها
كتابنامه

1- آيين مغان

قبل از ظهور زردشت، يعني پيش از پادشاهي مادها، بوميان غير آريايي ايران، ديني داشتند كه آيين مغان ناميده مي‌شود. كلمه مغ (مگوش) در زبان قديم ايران به معناي خادم بوده است. به نظر مي‌رسد مغان سكنه بومي ايران بوده اند و مانند دراويديان هندوستان، پس از ورود آرياييان سرزمين خود را تسليم آنان كرده اند. واژه المجوس كه در زبان عربي به زردشتيان اطلاق مي‌شود، از همين كلمه مگوش مي‌آيد.

برخي از پژوهشگران معتقدند كه دوگانه پرستي يعني ايمان به خداي خير و خداي شر در دين زردشتي از مغان قديم ايران آمده است؛ زيرا در كتاب گاتها كه قديمترين بخش اوستا و داراي صبغه ايراني است، چيزي در مورد دو گانگي يافت نمي‌شود، ولي از كتابهاي تاريخي بر مي‌آيد كه مغان قديم دو گانه پرست بوده اند. مغان به رستاخيز نيز ايمان داشتند.

2- مهرپرستي

به عقيده مهرپرستان، خداي مهر روزي به صورت انساني در يك غار ظهور كرد و شباناني كه در آن مكان به چرانيدن گوسفند مشغول بودند، به وي ايمان آوردند. آنگاه خداي مهر، گاو نري را كشت و خون او را بر روي زمين افشاند. هر جا كه قطره اي از خون او افتاد، سرسبز و بارور شد. وي پس از چند سال به آسمان رفت و روان او پيوسته براي كمك به بندگان خود در زمين آماده است.

از آنجا كه به عقيده مهرپرستان، خداي مهر در آغاز در غاري ظاهر شد، آنان معابد خود را در غارها مي‌ساختند و درون آن به پرستش مهر مي‌پرداختند. برخي از آن معابد متروكه اكنون در بخشهايي از اروپا يافت مي‌شود.

1-2- مبادي، رسوم و عبادات

كساني كه به دين مهرپرستي روي مي‌آوردند، لازم بود از هفت مرحله بگذرند و در هر مرحله به وي نامي مي‌دادند. مثلا در مرحله پنجم او را پارسي و در مرحله ششم آفتاب و در مرحله هفتم پدر مي‌ناميدند، سپس مراسم نان و عسل كه يادآور مراسم نان و شراب مسيحيت است، انجام مي‌شد و سرانجام وي را با خون گاو تعميد مي‌دادند. گفته مي‌شود بسياري از اعتقادات و آيينهاي مسيحيت از مهرپرستي گرفته شده است.

3- دين زردشت

هنگامي كه چند قرن بر ورود آرياييان به ايران گذشت، اين قوم اندك اندك به شهر نشيني روي آوردند و اين مسأله در جهان بيني ايشان تاءثير گذاشت.

در آن روزگار انسان اصلاح گري بر خاست و آرياييان را كه خواستار ترك خرافات قديم بودند، به آيين تازه اي دعوت كرد و آيين مغان را برانداخت. اين پيامبر مصلح كه خود را فرستاده خداي خوبي و روشنايي معرفي مي‌كرد، زردشت نام داشت. وي مدعي بود آيين خود را از آهورمزدا دريافت كرده تا جهان را از تيرگيها پاك كند و آن را به سوي نيكي و روشنايي رهنمون شود.

زردشتيان به نامهايي چون گبر و مجوسي و پارسي خوانده مي‌شوند. كلمه "گبر" در زبان سرياني به معناي كافر است، كه از جانب ديگران به آنان اطلاق گرديده و واژه "المجوس" در دستور زبان عربي، اسم جنس جمعي و مفرد آن مجوسي است. "المجوس" در قرآن كريم (حج:17) در كنار پيروان اديان ديگر يافت مي‌شود. اكثر علماي اسلام، زردشتيان را اهل كتاب دانسته‌اند. احاديثي نيز در اين باب موجود است. آيين زردشت حدود يك قرن قبل از ميلاد تحول يافت و آن صورت تحول يافته را "آيين مزديسني" مي‌نامند. "مزديسنا" در لغت، به معناي ستايش مزداست.

1-3- سرگذشت زردشت

دانشمندان در مورد وجود تاريخي پيامبر ايران باستان شك دارند، اما بيشتر آنان وجود وي را نفي نمي‌كنند. زردشت، زرتشت، زرادشت، زراتشت، زردهشت و كلماتي از اين قبيل از واژه ((زرثوشتر))(Zarathushtra) در گاتها (بخشي از كتاب آسماني زردشت) مي‌آيد كه طبق نظريه صحيحتر معادل زرد اشتر يعني دارنده شتر زرد است.

نام پدرش "پوروشسب" يعني دارنده اسب پير، نام مادرش دغدو يعني دوشنده گاو ماده و نام خاندان وي سپيتمه يعني سپيد نژاد بود.

طبري مورخ مشهور اسلام و پيروان او زردشت را از فلسطين مي‌دانند و مي‌گويند وي از آنجا به ايران آمده است؛ اما قول صحيح و معروف آن است كه وي ايراني و اهل آذربايجان بوده است و محل برانگيختگي او را كوهي نزديك درياچه اروميه مي‌دانند. (11)

درباره زمان زردشت نيز اختلاف است و زمان وي حتي به 6000 سال قبل از ميلاد نيز برده شده است. اما بر اساس نظريه مشهور، وي در سال 660 قبل از ميلاد به دنيا آمد و در 630 قبل از ميلاد (در سن 30 سالگي) به پيامبري مبعوث شد. وي در سال 583 ق.م. در سنن 77 سالگي در آتشكده اي در بلخ (افغانستان) توسط لشكر قومي مهاجم به شهادت رسيد.

گر چه بعثت زردشت در شاهنامه فردوسي آمده است، اما متاءسفانه آن حادثه در قسمت افسانه اي آن كتاب مذكور است، به طوري كه درباره گشتاسب (پادشاهي كه زردشت او را دعوت مي‌كند و به آيين خود در مي‌آورد) اختلاف است. برخي او را با ويشتاسب پدر داريوش هخامنشي برابر دانسته اند. از سوي ديگر از نظر تاريخي مسلم است كه ويشتاسب نه يك پادشاه، بلكه استانداري بوده است.

2-3- تعاليم زردشت

در آيين زردشت سه اصل عملي گفتار نيك، پندار نيك، كردار نيك وجود دارد كه مانند آن را در اديان مختلف مي‌يابيم. از جمله در اسلام آمده است: «الايمان قول باللسان و اقرار بالجنان و عمل بالاركان».

احترام به آتش به عنوان يكي از مظاهر خداي روشنايي و افروخته نگه داشتن آن و انجام مراسمي خاص در اطراف آن در معابدي به نام آتشكده مشخصترين ويژگي اين آيين است. همچنين آباداني، كشاورزي دامداري و شهرنشيني مورد ستايش قرار گرفته است.

احترام به حيوانات، مخصوصا سگ و گاو، همچنين خوشرفتاري با مردم نيز جايگاهي ويژه دارد. برخي از آداب و رسوم سرزمين ما از قبيل مراسم چهارشنبه سوري و سوگند خوردن به روشنايي چراغ و چيزهاي ديگر با تعاليم زردشتي ارتباط دارد. همچنين برخي زنديقان قرون نخست اسلام، گرايشهاي زردشتي داشتند.

3-3- اوستا

كتاب آسماني زردشتيان "اوستا" نام دارد كه به معناي اساس و بنيان و متن است. اين كتاب به خط و زبان اوستايي نوشته شده است كه به ايران باستان، تعلق دارد و با زبان پهلوي و سانسكريت همريشه است. به عقيده بسياري از محققان، خط اوستايي در دوره ساسانيان (226 - 641 م.) پديد آمد و اوستا كه قبلا در سينه‌ها بود، به آن خط كتابت شد و به قولي اين كار، پس از ظهور اسلام صورت گرفته است.

زردشتيان و پژوهشگران بر اين مسأله اتفاق دارند كه اوستا در اصل بسيار بزرگتر بوده است كه به عقيده برخي روي 12000 پوست گاو نوشته بود. اوستاي كنوني داراي 83000 كلمه است و احتمالا اصل آن داراي 345700 كلمه (يعني چهار برابر) بوده است. اوستاي اصلي به 21 نسك (كتاب يا بخش) تقسيم مي‌شد و اوستاي كنوني نيز 21 نسك است.

اوستا، 5 بخش دارد:

1. يسنا (يعني جشن و پرستش)؛ قسمتي از اين بخش گاتها ناميده مي‌شود (به معناي سرود). اين بخش كه مشتمل بر ادعيه و معارف ديني و معروفترين قسمت اوستاست، به خود زردشت نسبت داده مي‌شود، در حالي كه ساير قسمتهاي اوستا را به پيشوايان دين زردشت نسبت مي‌دهند.
2. ويسپرد (يعني همه سروران) مشتمل بر نيايش
3. ونديداد (يعني قانون ضد ديو) درباره حلال و حرام و نجس و پاك
4. يشتها (يعني نيايش سرود و تسبيح)
5. خرده اوستا (يعني اوستاي كوچك) درباره اعياد و مراسم مذهبي و تعيين سرودهاي آنها زردشتيان، علاوه بر اوستا، تفسيري به نام زنداوستا و كتب مقدس ديگري به زبان پهلوي دارند.

4-3- داستان خلقت و دو گانه پرستي

كسي نمي‌داند گرايش زردشتيان به خدايان دو گانه (خداي نيكي و خداي بدي يا خداي روشنايي و خداي تاريكي) در چه عصري آغاز شده است. در قسمت گاتها (از يسناي اوستا) كه به خود زردشت نسبت داده مي‌شود، اهريمن در برابر خرد مقدس صف آرايي مي‌كند و نه در برابر آهورمزدا كه خداي واحد و فوق پروردگاران روشنايي و تاريكي است. همچنين گروهي از زردشتيان به نام زروانيان در عصر ساساني، پديد آمدند كه معتقد به خداي يكتا به نام زروان بودند و او را از خداي روشنايي و تاريكي برتر مي‌شمردند. اين فرقه پيروان بسياري در ايران آن روز داشته است. (12)

5-3- خدايان

با مطالعه در آيين زردشت، معلوم مي‌شود كه وي در ميان ايرانيان به اصلاح ديني، قيام كرده و خرافات مذهب باستاني آرياييان را مورد حمله قرار مي‌داده است. از جمله آنكه وي از آهور مزدا، تبليغ مي‌كرده و خدايان قوم خود را كه دئوه يعني ديو، خوانده مي‌شده‌اند، باطل مي‌دانسته و آنها را خداي دروغ دوستان مي‌ناميده است.

در آيين زردشت، آهور مزدا، 6 دستيار دارد كه به منزله فرشتگان اديان ابراهيمي هستند. آن دستياران را امشاسپندان يعني جاويدان مقدس مي‌نامند. آنها رهبري دارند به نام سپنتامئنيو، يعني خرد مقدس، و نامهاي خودشان از اين قرار است:

1. وهومن (Vohuman)
2. اشه وهيشته (vahishta-Asha)
3. خشتره وائيريه (vairya-Xshathra)
4. سپنته ارمئيتي (armaiti-Spenta)
5. هئورتات (Haurvartat)
6. امرتات (Ameretat)

پس از آنها يزتها قرار دارند كه 30 عدد از آنها معروفند. اينها تشكيلات خرد مقدس هستند. در مقابل، اهريمن هم تشكيلاتي دارد. (13)

طبق آيين زردشت، دوره كهن كنوني جهان 12000 سال است. خداي نيكي مدت 3000 سال بر جهان حكمراني مي‌كرد و در اين مدت خداي بدي در تاريكي به سر مي‌برد. پس از اين مدت خداي بدي از تاريكي بيرون آمد و با خداي نيكي روبرو شد. خداي نيكي به وي 9000 سال مهلت داد كه با او مقابله كند. وي اطمينان داشت كه سرانجام خود او به پيروزي خواهد رسيد. در اين زمان هر دو به آفريدن نيك و بد آغاز كردند و بدين گونه با يكديگر به مبارزه برخاستند. پس از 3000 سال زردشت آفريده شد و از اين زمان به بعد توازن قوا به نفع خداي نيكي گراييد و به سير صعودي خود ادامه داد.

6-3- آخر الزمان

در هزاره گرايي زردشتي (Millennialism Zoroastrean) انتظار ظهور سه منجي، از نسل زردشت، مطرح است. اين منجيان، يكي پس از ديگري، جهان را پر از عدل و داد خواهند كرد.

1. هوشيدر، 1000 سال پيش زردشت
2. هوشيدرماه، 2000 سال پس از زردشت
3. سوشيانس (يا سوشيانت)، 3000 سال پس از زردشت كه با ظهور او جهان پايان مي‌يابد.

7-3- بقاي روح

زردشتيان به جاودانگي روح عقيده دارند. آنان مي‌گويند روان پس‍ از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مي‌ماند. همچنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند. بهشت آيين زردشت، چيزي مانند بهشت اسلام است؛ ولي به خاطر مقدس بودن آتش، دوزخ زردشتي، جايي بسيار سرد و كثيف است كه انواع جانوران در آن، گناهكاران را آزار مي‌دهند.

8-3- وضع كنوني

بيش از هزار سال است كه زردشتيان ايران، به بمبئي هندوستان كوچيده‌اند و اكنون حدود صد و پنجاه هزار نفر از آنان در آن سامان، زندگي خوبي دارند و پارسي ناميده مي‌شوند. حدود پنجاه هزار نفر از ايشان نيز در يزد، كرمان و تهران سكونت دارند.

افراد برجسته‌اي در گذشته از اين اقليت كوچك برخاستهاند؛ مانند ارباب كيخسرو شاهرخ نماينده زردشتيان در مجلس شوراي ملي، در عصر شهيد مدرس (ره). وي كه كه صندوقدار مجلس بود به درستكاري و بي آلايش‍ شهرت داشت. شهيد مدرس (ره) يك بار در مجلس گفته بود: «در اين مجلس، فقط يك مسلمان وجود دارد و آن هم ارباب كيخسرو است» (14) زردشتيان قومي تحصيل كرده و با فرهنگ هستند و همواره رفتارشان با ديگران خوب بوده است.

4- مانويت

مانويت در فاصله ميان ظهور مسيحيت و اسلام پديد آمد و در مدت كوتاهي فراگير شد و پيرواني پرشور و با اخلاق گرد آورد. اين تركيبي است از اعتقادات صابيان، بوداييان، زردشتيان و مسيحيان. اصول عرفاني و انساني اين آيين به گسترش آن شتاب داد و آن را در شرق تا چين و در غرب تا مركز اروپا پيش برد. حاكمان ايران و روم و سرزمينهاي ديگر با مانويان از در خصومت در آمدند و دسته دسته آنها را كشتند و سرانجام، محكمه تفتيش اروپا آخرين گروه مانويان را در سيزدهم ميلادي نابود كرد.

1-4- سرگذشت ماني

ماني، در يك خانواده ايراني در شهر بابل به سال 216 م. متولد شد. پدرش پاتك ناميده مي‌شد كه از همدان به بابل رفته و آيين صابيان را پذيرفته بود. ماني در سال 228 م. ادعاي رسالت كرد و براي تبليغ آيين خود، به سرزمينهاي مختلف رفت.

وي به سال 243 م. هنگام تاجگذاري شاپور اول، نزد او آمد و وي را به دين خود دعوت كرد. شاه از او استقبال كرد. او نيز كتابي به پهلوي ساساني نوشت و آن را شاپورگان ناميد. وي براي تبليغ دين خود به آسياي ميانه نيز سفر كرد و پس از بيست سال در زمان بهرام اول به ايران بازگشت. اين پادشاه با ماني دشمني كرد و او را در سال 274 م. كشت.

پيروان ماني پس از او مانويت را تبليغ كردند و حتي آن را به قسمتهايي از اروپا و چين گسترش دادند. بيشتر مانويان در آسياي ميانه بودند. اين آيين بر اثر فشار زردشتيان و مسيحيان ضعيف شد و پس از چندي با گسترش ‍ اسلام تقريبا از ميان رفت. اقليتهايي از مانويان در مناطقي مانند بوسني هرزگوين تا قرنها باقي ماندند و سرانجام نابود شدند.

برخي از نهضتهاي ملي ايرانيان در قرون نخست اسلام از مانويت الهام مي‌گرفت همچنين برخي زنديقان قرون نخست اسلام گرايشهاي مانوي داشتند.

2-4- منابع مانوي

بسياري از منابع مانوي قرنها پس از ظهور اسلام وجود داشته و مطالبي از آنها در كتب تاريخي قديم نقل شده است. اين كتابها اندك اندك از ميان رفت تا اينكه اخيرا مقدار زيادي از آثار مانوي در شهر تورفان در تركستان چين از خاك بيرون آمد و بر اطلاعات ما در باب مانويت افزود.

يكي از نوآوريهاي ماني اين بود كه با در نظر گرفتن بيسوادي عموم مردم، از نقاشي استفاده مي‌كرد و علاوه بر نوشتن مطالب ديني، آنها را نقاشي مي‌كرد و مجموعه اي به نام ارژنگ پديد آورده بود كه بقاياي آن اخيرا كشف شد. برخي از كتابهاي ديگر او و پيروانش نيز مصور بودند. شش ‍ كتاب زير قطعا توسط ماني نوشته شده است:

1. شاپورگان كه به زبان پهلوي بوده و قطعاتي از آن در تورفان كشف شده است
2. انگليون (انجيل) اين كتاب، مصور بوده و احتمالا ارژنگ همان است
3. گنجيه زندگان شامل احكام
4. پراگماتيا (كتاب جامع)
5. كتاب رازها
6. كتبا ديوها

3-4- تعاليم و مباني

ماني مي‌گفت: «حكمت و حقيقت الهي را پيامبران در زمانهاي مختلف و سرزمينهاي گوناگون نشر دادند. روزگاري بودا در هندوستان، زماني زردشت در ايران، هنگامي عيسي در فلسطين و اكنون من، ماني پيغمبر خدا هستم و براي نشر حقايق در سرزمين بابل ماءموريت دارم». بيشتر تعاليم ماني بر مسيحيت و زردشتي گري استوار است و در اين آيين جنگ نور و ظلمت نقش مهمي بر عهده دارد.

مانويان جامعه را به پنج طبقه ديني تقسيم مي‌كردند:

1. فريستگان يا فريشتگان كه دوازده تن بودند و جانشينان ماني شمرده مي‌شدند
2. ايسپاساگان يا اسقفان كه هفتاد و دوتن بودند
3. مهيشتگان يا كشيشان كه سيصد و شصت نفر بودند
4. ويزيدگان يا گزيدگان كه شمارشان بسيار بود و دين ماني را تبليغ كردند
5. نغوشاكان يا نيوشندگان كه عامه پيروان ماني بودند و شمارشان از همه بيشتر بود

مانويان، تحت تأثير آيين زردشت، سه اصل اخلاقي را رعايت مي‌كردند و آنها را سه مهر مي‌ناميدند.

1. مهر دهان (پرهيز از گفتار زشت)
2. مهر دست (پرهيز از كردار زشت)
3. مهر دل (پرهيز از پندار زشت)

پيروان ماني، گياهخوار بودند و طبقات اول تا چهارم، حق ازدواج و مال اندوزي نداشتند. مانويان، نماز و روزه داشتند و معبد خود را خانگاه مي‌ناميدند كه همان خانقاه صوفيان دوران اسلام است. (15)

5- مزدك

بحرانهاي اجتماعي در پديد آمدن باورهاي ديني نقش مهمي دارند و دينهايي كه در زمان و مكاني بحراني تاءسيس مي‌شوند، گسترشي عمومي مي‌يابند. آيين به شدت اجتماعي مزدك يكي از شواهد اين مدعاست. فردوسي در شاهنامه هنگام سخن گفتن از پادشاهي قباد، شرح مفصلي از ظهور مزدك مي‌دهد. وي مي‌گويد مزدك حكيمي بود كه مردم را در زمان تنگي برانگيخت تا به انبار غله هجوم برند و از اين راه شهرت وي بالا گرفت.

1-5- سرگذشت مزدك

مزدك پسر بامداد در زمان قباد (488-531 م.) از ميان دانايان و دانشمندان از شهر مازيارا در كنار دجله كه اكنون كوت العماره خوانده مي‌شود، برخاست. تاريخ نگاران، حتي آنان كه با وي مخالف بوده اند، به خرد و منطق و صفات برجسته او اشاره كرده اند. مي‌گويند او مردي پرهيزكار بود و لباس ساده اي بر تن مي‌كرد.

مزدك هيچ گاه ادعاي پيامبري نداشت و خود را پيرو شخصي به نام بوندوس مي‌دانست كه در حدود سال 300 م. اصلاحاتي در مانويت پديد آورده بود و در ايران و روم پيرواني داشت.

2-5- قيام مزدك

در شاهنامه فردوسي مي‌خوانيم كه مزدك مردي خردمند و سخنور بود. روزي ديد مردم گرسنه و بينواي كشور در اطراف كاخ پادشاه آمده اند و از او نان مي‌خواهند. مزدك كه در دربار منصبي داشت، از پادشاه پرسيد: « اگر كسي را مار گزيده و در حال مردن باشد، ولي دوست يا همسايه او نوشدارويي داشته باشد و از دادن آن مضايقه كند، با اين شخص چه بايد كرد؟ » قباد پاسخ داد: « سزاي او مرگ است. » مزدك پرسيد: « اگر مردم نيازمند نان باشند و كسي كه نان دارد، به ايشان ندهد، سزاي او چيست؟ ». قباد پاسخ داد: «سزاي او مرگ است».

3-5. ديدگاه‌ها

انديشه هاي مزدك در كتابي به نام مزدك نامه گرد آمده بود كه پس از ظهور اسلام ابن المقفع به عربي ترجمه شد و قرنها وجود داشت، ولي اكنون يافت نمي‌شود. مزدك از جهاتي با كنفوسيوس و افلاطون قابل مقايسه است ؛ زيرا مكتب وي كاملا سياسي و اجتماعي است. مزدك گونه اي اسبراك در اموال را تبليغ مي‌كرد و براي برانداختن اختلاف طبقات مي‌كوشيد. ازدواج ميان اشراف و غيراشراف را جايز مي‌دانست و آنچه معروف است كه وي معتقد به اشتراك جنسي بود، صحت ندارد.


كتابنامه


1. اوستا.
2. آلبري، سي. آر. سي.، زبور مانوي، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، تهران: انتشارات فكر روز، 1375.
3. آموزگار، ژاله و تفضلي، احمد، اسطوره زندگي زردشت، تهران: نشر چشمه و آويشن، 1375.
4. الياده، ميرچا، آيين گنوسي و مانوي، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، تهران: انتشارات فكر روز، 1373.
5. اوشيدري، جهانگير، دانشنامه مزديسنا، تهران: شركت نشر مركز، 1371.
6. بويس، مري، تاريخ كيش زرتشت، ترجمه همايون صنعتي زاده، تهران: انتشارات توس، 1374.
7. تقي زاده، سيد حسن، ماني و دين او، (با ضمائم)، تهران: انجمن ايران شناسي، 1347.
8. حكمت، علي اصغر، تاريخ اديان، تهران: انتشارات ابن سينا، 1345.
9. خسروي، خسرو، مزدك، تهران: 1359.
10. رئيس نيا، رحيم، از مزدك تا بعد، تهران: انتشارات پيام، 1358.
11. زرين كوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات سروش، 1375.
12. زنر، آر. سي.، زروان، ترجمه تيمور قادري، تهران: انتشارات فكر روز، 1374.
13. زنر، آر. سي.، طلوع و غروب زردشتي گري، ترجمه تيمور قادري، تهران: انتشارات فكر روز، 1375.
14. طاهر رضوي، س. م.، پارسيان اهل كتابند، ترجمه م. ع. مازندي، بمبئي، انجمن ايران ليك، 1936.
15. كريستنسن، آرتور امانوئل، سلطنت قباد و ظهور مزدك، ترجمه احمد بيرشك، تهران: كتابخانه طهوري، 1374.
16. گيمن، دوشن، دين ايران باستان، ترجمه رؤ يا منجم، تهران: انشارات فكر روز، 1375.
17. ناس، جان بي.، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
18. ورمازرن، مارتن، آيين ميترا، ترجمه بزرگ نادرزاد، تهران: نشر چشمه، 1372.
19. ويدن گرن، گئو، دينهاي ايراني، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: انتشارات آگاهان ايده، 1377.
20. هيوم، رابرت اي.، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372.

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۸:۵۰ ق.ظ

جلسه 6

سلام

تغييرات:
- در اين جلسه، اصلاحاتي، انجام شده است. (سه‌شنبه 17 خرداد)

• با معذرت از تاخيري كه شد. در اين مدت، مشغول مطالعه و جمع آوري اطلاعات بودم. همانطور كه قبلا گفتم، به دنبال منابعي مفيد و معتبري در اينترنت هستم كه براي همه شما، به راحتي قابل دسترس باشد. متاسفانه بعضي از آثار بزرگ و ارزشمند را در اين زمينه، نتوانستم بيابم؛ اما نااميد نشده‌ام، و شخصا دست به تهيه و تايپ آنها مي‌كنم.

• علت ديگر تاخير، روشي است كه در پيش گرفته‌ام؛ يعني هنگام نوشتن، افرادي را در نظر مي‌گيرم كه اطلاعات چنداني از مسائل اعتقادي ندارند. بنابرين، بارها نوشته و خط زده‌ام تا سطح مطالب، به حد نصاب اين وبلاگ برسد.

• چون بحث ما، اختصاص به اسلام ندارد، و از يهوديت، مسيحيت و زرتشت نيز، سخن به ميان خواهد آمد، لازم است كه شما به كتب اين اديان، واقف باشيد. اما اكثر دوستان، و چه بسا خود ايمان داران - يهودي و مسيحي - هنوز نتوانسته‌اند كه اين كتابها را بخوانند. بنابراين متن اين كتابها را در اينترنت يافته‌ام كه در اختيارتان قرار خواهد داد. البته متاسفانه به صورت عكس و در قالبPDF است و امكان انتخاب و كپي متن، يا جستجوي كلمات را ندارد. يكي از برنامه‌هاي من اين است كه آنها را در قالب يك بانك اطلاعاتي در اختيارتان قرار دهم كه امكان يافتن كلمات مورد نظرمان را داشته باشيم.

• موضوع ديگر آنكه كتب مقدس اهل كتاب، ترجمه شده به زبان فارسي است؛ نه به زبان اصلي. البته اگر هم به زبان اصلي باشد، اكثرا نمي‌توانيم بخوانيم و بفهميم. بنابراين، در آينده، سعي مي‌كنم كه حتي المقدور، متن اصلي را، با ترجمه فارسي همراه كنم - همچون قرآن - كه با اطمينان بيشتري پيش برويم.

• با توجه به توضيحي كه دادم، بهتر ديدم كه شما به صورت كلي، با چهره و ماهيت سه دين بزرگ زرتشت، - كه دين باستان و قبل از اسلام ايرانيان است -  يهوديت و مسيحيت آشنا شويد. به همين منظور، از كتاب ارزشمند "آشنايي با اديان بزرگ" نوشته محقق عزيز، حسين توفيقي - كه در جلسه سوم با آن آشنا شديد - كمك گرفتم.

توجه شما را به قسمتهايي كه درباره عقايد اديان صحبت شده، جلب مي‌كنم؛ مثلا اعتقاد يهود درباره خدا. همچنين به فصل "ارجاع به كتاب مقدس" كه طريقه آدرس دادن به آيات كتب مقدس را آموزش مي‌دهد. به اميد خدا، متن تنظيم و اصلاح شده اين كتاب را با امكان دانلود، در اختيارتان قرار خواهم داد.

• اميدوارم اين مباحث، راهنمايي باشد براي علاقمندان و محققان عزيز - چه مسلمان و چه اهل كتاب - در رسيدن به حقيقت، و مرجعي براي آينده.

در اين جلسه نخستين، با كليات و اصطلاحات مباحث دين شناسي، آشنا مي‌شويد.

كليات

فهرست:

1- تعريف دين، مذهب، ملت و شريعت
2- دين از نظر جامعه شناسان
3- مراحل دين
4- فايده تاريخ اديان
5- دسته بندي اديان
كتابنامه

1- تعريف دين، مذهب، ملت و شريعت

با پيشرفت دانش، معلوم شده است كه درباره هيچ يك از پديده‌هاي جهان، نمي‌توان تعريف كاملي ارائه داد. تعريف، بايد جامع و مانع باشد؛ يعني همه موارد خودي را دربرگيرد و همه موارد بيگانه را بيرون كند. در گذشته، تصور مي‌شد ارائه تعريف جامع و مانع امكان دارد؛ اما اكنون، روشن شده است كه هيچ تعريفي، جامع و مانع نيست و تعريفها، برخي از جوانب موضوعات را نشان مي‌دهند.

بعضي موضوعات، آسانتر و بعضي دشوارتر تعريف مي‌شوند. يكي از موضوعاتي كه به سختي تعريف مي‌شوند، دين است. علت اين امر، تنوع بسيار زياد اديان در جوامع بشري است. دانشمندان براي پيدا كردن يك يا چند وجه اشتراك در تعريف اديان كوشيده‌اند؛ ولي كارشان به جايي نرسيده است. اين امر، موجب شده است كه تعريفهاي بي‌شماري براي دين ارائه شود كه هيچ كدام از آنها جامع و مانع نيست.

برخي گفته‌اند «دين به معناي اعتقاد به يك امر قدسي است» و برخي آن را «ايمان به موجودات روحاني دانسته‌اند». گروهي ديگر گفته‌اند «دين عبارت است از ايمان به يك يا چند نيروي فوق بشري كه شايسته اطاعت و عبادت هستند».

مذهب

مذهب، در گذشته به مكتبهاي فكري درون يك دين (مانند مذاهب چهارگانه يا پنجگانه فقه اسلامي) اطلاق مي‌شد. در مغرب زمين، واژه "Religion" به معناي مكتبهاي درون يك دين، و به معناي خود دين به كار مي‌رود، و حدود نيم قرن است كه متجددان كشور ما، تحت تأثير اين موضوع، كلمه مذهب را به هر معنا استعمال مي‌كنند.

در اين نوشته، واژه "دين و اديان" در مورد همه آيينها، اعم از صحيح، منسوخ، مُحرف و جعلي به كار مي‌رود؛ همان طور كه خداي متعال به كافران فرموده است: «لكـُم دينُـكم و لي ديـُن» (كافرون: 6).

ملت

ملت، در لغت به معناي روش و آيين است؛ و اصطلاحا به مجموعه اديان توحيدي اطلاق مي‌شود. در علم كلام اسلامي به پيروان اديان توحيدي، ملّيين مي‌گويند و هرگاه يكي از اهل كتاب، مسلمان شود، سپس از اسلام برگردد، مرتد ملي ناميده مي‌شود.

همچنين علماي اسلام، واژه "ملت" را اختصاصا براي اسلام به كار مي‌برند. حدود يك قرن است كه كلمه "ملت" در زبان فارسي، به معناي توده مردم استعمال مي‌شود و اين كاربرد، احتمالا از كشور تركيه به ايران سرايت كرده است.

شريعت

شريعت، معمولا به معناي احكام و قوانين آسماني است و گاهي به معناي دين به كار مي‌رود.

2- دين از نظر جامعه شناسان

اگر دين را با چيزي مانند پزشكي مقايسه كنيم، حكم خواهيم كرد كه دين، يك امر اجتماعي است و پزشكي يك موضوع فردي. البته به سبب ارتباط محكم و متقابل فرد و اجتماع، مي‌توان هر موضوع فردي را اجتماعي و هر موضوع اجتماعي را فردي نيز ناميد.

جامعه شناسان، دين را يك نهاد اجتماعي مي‌دانند و به همين دليل، درباره آن بحث مي‌كنند؛ ولي پزشكي يك نهاد نيست و جامعه شناسان با آن كاري ندارند. رويكرد جامعه شناسان به مبحث دين، رويكردي علمي است.

علوم، در گذشته به ماوراءالطبيعه وابسته بودند و همين وابستگي موجب پديد آمدن رشته‌هايي مانند علوم غريبه، و مانع پديد آمدن رشته‌هايي چون جامعه شناسي مي‌شد. علوم غريبه (مثلا كيمياگري) قابل تبيين نبود و صرفا شيوه‌هايي را پيشنهاد مي‌كرد و مدعي مي‌شد كه به نتيجه معيّني مي‌انجامد.

در فضاي فكري قديم كه رازوَري حاكم بود، علم جامعه شناسي كه به توضيح پديده‌ها مي‌پردازد، جايي نداشت. از اواخر قرون وسطي، زمزمه جدايي علم از ماوراءالطبيعه پيدا شد و به تدريج، اين شيوه پا گرفت و از مغرب زمين به سراسر جهان، سرايت كرد.

از اين رو، دور از انتظار نيست كه جامعه شناسان، هنگام سخن گفتن درباره دين، كاري به جنبه آسماني آن نداشته باشند و آن را ساخته ذهن بشر و تكامل يافته جادو بدانند كه براي تأمين نيازهاي معيشتي ساخته شده است؛ زيرا ديدگاه علمي، هر چيز را از آسمان فرو مي‌كشد و آن را تشريح و تبيين مي‌كند.

به نظر جامعه شناسان، دين، دست كم، در مراحل نخستين خود، سخت به جادوي ابتدايي مي‌ماند؛ به اين معنا كه جادوگر و ديندار، هر دو مى‌كوشند تا با تدبيري، هستي را بر سر مهر آورند و آسايش خود را تأمين كنند. پس هر دو ندا در مى‌دهند و از نيروهاي مطلوب خود ياري مي‌جويند؛ با اين تفاوت كه اولي، نيروهاي ياري رسان و راحت بخش را در طبيعت مي‌داند؛ ولي دومي، آنها را در ماوراي طبيعت مي‌جويد.

تفاوت ديگر اينكه اولي براي دست يافتن به نيروهاي دور دست غير طبيعي، راهي جز تضرع نمي‌يابد. جادوگر بر نيروهاي طبيعي عمل مي‌كند و آنها را به همراهي مي‌خواند، اما ديندار از نيروهاي غيرطبيعي مي‌خواهد كه او را در مقابل نيروهاي طبيعي دريابند. جادوگر، به شيء مورد عمل خود، آمرانه مي‌گويد: «يار من باش». ديندار صرفا استرحام مي‌كند.

3- مراحل دين

دين، مانند هر پديده ديگر، رو به تكامل بوده است و دانشمندان، با پيروان اديان، در اين نظر موافقند؛ جز اينكه دينداران، مراحل دين را مانند كلاسهاي درس، رو به تكامل مي‌دانند، ولي دانشمندان مي‌گويند دين از جادو و پرستش طبيعت و شرك، به مرحله توحيد رسيده است. هم اكنون گونه‌هايي از اديان اوليه در نقاط دور افتاده جهان وجود دارد و پژوهشگران براي تحقيق در مراحل دين، آنها را مورد توجه قرار مي‌دهند.

4- فايده تاريخ اديان

1- نخستين انگيزه مطالعه و بررسي هر موضوعي، ارضاي حس ‍ كنجكاوي است و به همين دليل، دانشمندان، هنگام تحقيق درباره پديده‌ها، ارزش اقتصادي يا ساير منافع مادي را در نظر نمي‌گيرند و تنها پس از به نتيجه رسيدن تحقيق است كه منافع اقتصادي مورد توجه قرار مي‌گيرد. تشويق و همكاري دولتها در چنين مواردي نيز به اميد حصول نتيجه مادي است. خود دانشمندان با شور و هيجان به تحقيق مي‌پردازد؛ در حالي كه نمي‌دانند موضوع مورد بحث آنان به نتيجه مي‌رسد يا نه.

2- كساني هم هستند كه در تاريخ اديان، مطالعه مي‌كنند تا از آن براي رشته‌هاي ديگر علوم انساني سود بجويند؛ زيرا رشته‌هاي علوم، به يكديگر پيوند دارند و اين پيوند ميان رشته‌هاي مشابه بيشتر است. دين به عنوان پديده‌اي كه هيچ گاه از انسان جدا نشده، براي پژوهشگران اهميت فراواني دارد. در اين هنگام، تأثير شگفت آور دين، در زندگي بشر و نقش آن در رشد و شكوفايي علم و هنر، روشن مي‌شود.

3- فايده ديگر مطالعه تاريخ اديان، بهره بردن از آن در برقراري ارتباط با افراد و جوامع گوناگون است. از اين رو، دولتهاي بزرگ براي تحميل سيطره خود بر دولتهاي كوچك، به سراغ خاور شناسان مي‌روند و از آگاهيهاي آنان در باب روحيات و باورهاي ملتها استفاده مي‌كنند.

4- تحقيق در تاريخ اديان، براي دينداران، سود معنوي دارد، و به باورهاي ديني ايشان، عمق مي‌بخشد. آنان در بحث خود، كژيها و نابهنجاريهاي اديان رقيب را جستجو مي‌كنند و در صددند، درستي دين موروثي و مقبول خويش را ثابت كنند.

5- همچنين در اين رشته، فهم درست اعتقادات ديني ملتها، ميسر مي‌گردد و تنها پس از آن مي‌توان راه راست را به آنان نشان داد و كاستيهاي آن اديان را تفهيم كرد.

5- دسته بندي اديان

اديان را مي‌توان از جنبه‌هاي گوناگون دسته بندي كرد:

  • اديان ابتدايي (مانند آنچه ميان اقوام ابتدايي ديده مي‌شود)، اديان قديم (مانند آيينهاي منقرض شده خاورميانه) و اديان پيشرفته (مانند اديان بزرگ كنوني).
  • اديان ساده (مانند آنيميسم، توتيسم و فتيشيسم)، اديان فلسفي (مانند هندوئيسم، بوديسم و آيين كنفوسيوس) و اديان وحياني (مانند زردشتي گري، يهوديت، مسيحيت و اسلام).
  • اديان غير توحيدي (مانند هندوئيسم، بوديسم و شينتو) و اديان توحيدي (مانند يهوديت، مسيحيت و اسلام).
  • اديان سامي (مانند يهوديت، مسيحيت و اسلام)، اديان آريايي (مانند اديان ايران باستان، هندوستان، روم و يونان قديم) و اديان خاور دور (مانند آيين كنفوسيوس، تاتوئيسم و شينتو).
  • اديان شرقي (مانند هندوئيسم، بوديسم و شينتو) و اديان غربي (مانند يهوديت، مسيحيت و اسلام).

دسته بنديهاي ديگري نيز در منابع دين شناسي، وجود دارد.

كتابنامه


1. الياده، ميرچا، اسطوره، رويا، راز، ترجمه رويا منجم، تهران: انتشارات فكر روز، 1375.
2. الياده، ميرچا، رساله در تاريخ اديان، ترجمه جلال ستاري، تهران: انتشارات سروش، 1372.
3. الياده، ميرچا (ويراستار)، فرهنگ و دين، ترجمه هيأت مترجمان، تهران: طرح نو، 1374.
4. حكمت، علي اصغر، تاريخ اديان، تهران: انتشارات ابن سينا، 1345.
5. زرين كوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات سروش، 1357.
6. كريشنان، رادا، اديان شرق و فكر غرب، ترجمه رضازاده شفق، تهران: انتشارات دانشگاه تهران: 1344.
7. كريشنان، رادها، مذهب در شرق و غرب، ترجمه فريدون گرگاني، تهران: سازمان كتابهاي جيبي، 1344.
8. گئر، جوزف، حكمت اديان، ترجمه و تاءليف محمد حجازي، تهران: كتابخانه ابن سينا، 1337.
9. گئر، جوزف، سرگذشت دينهاي بزرگ، ترجمه ايرج پزشك نيا، تهران: نشر انديشه، 1352.
10. مصطفوي، علي اصغر، اسطوره قرباني، تهران: انتشارات بامداد، 1369.
11. ناس، جان بي.، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
,publishers harpercollins:york new ,religions our ,(.ed) arvind ,sharma.12.1993

به اميد ديدار
خدانگهدار

راهنما
راهنما یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ ، ساعت ۸:۴۶ ق.ظ

كساني كه سخن را مي‌شنوند و از بهترين آن پيروي مي‌كنند، كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند (زمر/۱۸)

ایتا
قالب طراحی شده توسط وبلاگ :: webloog
من و اسلام (فصل نو) قرآن، دعا، حدیث
  • آرشیو
  • سرتیترها
  • فید وب
  • نقشه وب
  • طراح قالب بلاگفا
  • فاطمه ممتحنه علیهاالسلام
  • حدیث (۴۱) - تدفین فاطمه علیهاالسلام
  • چشم خدا
  • آداب دعا (۱) (زمان و مکان)
  • حدیث (۴۰) - انواع صبر
  • آثار دعا، آداب دعا
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - طلب باران
  • حدیث (۳۹) - دعای باران (۲)
  • بهشت من
  • حدیث (۳۸) - اخلاص در عبادت
  • قرآن
  • حدیث
  • دعا و مناجات
  • شعر
  • کتاب
  • ادیان
  • اخلاق
  • گناه (32)
  • نهج‌البلاغه (23)
  • صحیفه (20)
  • توبه (15)
  • استغفار (14)
  • مهدی (11)
  • اخلاص (11)
  • توحید (11)
  • صبر (11)
  • مناجات (9)
  • توکل (9)
  • جنگ (9)
  • شکر (9)
  • علم (9)
  • نعمت (8)
  • عذاب (8)
  • جمعه (8)
  • شیطان (7)
  • مرگ (7)
  • ایمان (7)
  • آذر ۱۴۰۴
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • آبان ۱۳۸۵
  • مهر ۱۳۸۵
  • شهریور ۱۳۸۵
  • مرداد ۱۳۸۵
  • تیر ۱۳۸۵
  • خرداد ۱۳۸۵
  • اردیبهشت ۱۳۸۵
  • فروردین ۱۳۸۵
  • بهمن ۱۳۸۴
  • دی ۱۳۸۴
  • آبان ۱۳۸۴
  • مهر ۱۳۸۴
  • شهریور ۱۳۸۴
  • مرداد ۱۳۸۴
  • تیر ۱۳۸۴
  • خرداد ۱۳۸۴
  • اردیبهشت ۱۳۸۴
  • فروردین ۱۳۸۴
  • پایگاه جامع قرآن
  • تنزيل
  • نهج‌البلاغه  - مکارم
  • نهج‌البلاغه - انصاريان
  • نهج‌البلاغه
  • ترجمه صوتی نهج‌البلاغه  - محمد دشتی
  • مفاتیح نوین - مکارم
  • مفاتیح الجنان - انصاریان
  • جامع الاحادیث
  • صحیفه سجادیه - انصاریان
  • مناجات خمسه عشر - مکارم
  • شرح مناجات خمسه عشر - مصباح
  • پایگاه جامع تاریخ